چه کسی بود صدا زد مهبانگ
دانشمندی که فهمید «اینشتین» اشتباه میکند
نگاهی به نقش کمتر دیدهشده دانشمند-کشیش بلژیکی در زایش نظریه مهبانگ
جهان دانش هم همچون جهان سیاست، قهرمانان و گمنامانی دارد. اگر امروز که در حال نوشتن این مقاله هستیم و روز ملی فناوری هستهای است، از دانشجوی جوانی یا حتی از معاون وزیری بپرسید از پایهگذاران دانش هستهایِ کاربردی در کشور نام ببرند، همان نامهایی را خواهند گفت که از رسانهها میشنوند و پرتکرار است. بسیار دور از انتظار است کسی از زندهیاد دکتر «قلمسیاه» یا استاد «علیاکبر اعتماد» نام ببرد. درحالیکه اینان حق بزرگی بر گردن صنعت هستهای در ایران دارند.
ژان-رونه روآ . حسن فتاحی . زیور ایزدپناه
کتاب مقدس چیزی درباره فیزیک نمیداند و فیزیک هم چیزی درباره الهیات نمیداند
«ژرژ لومیتره»
جهان دانش هم همچون جهان سیاست، قهرمانان و گمنامانی دارد. اگر امروز که در حال نوشتن این مقاله هستیم و روز ملی فناوری هستهای است، از دانشجوی جوانی یا حتی از معاون وزیری بپرسید از پایهگذاران دانش هستهایِ کاربردی در کشور نام ببرند، همان نامهایی را خواهند گفت که از رسانهها میشنوند و پرتکرار است. بسیار دور از انتظار است کسی از زندهیاد دکتر «قلمسیاه» یا استاد «علیاکبر اعتماد» نام ببرد. درحالیکه اینان حق بزرگی بر گردن صنعت هستهای در ایران دارند. چهبسا رئیسجمهورهای پیشین و پسین بدشان نیاید خود را امیرکبیر دوران بنامند، اما شاید کمتر کسی بداند «عباسمیرزا نایبالسلطنه» چگونه از پیشتازان اندیشه توسعه در ایران بود و «امیرکبیر» در مکتب او رشد یافت. در دورهای که مدرسههای غیرانتفاعی یا بهتر بگوییم مدرسههای متکی بر شهریه که از پول پدر و مادرهای دانشآموزان «انتفاع» چشمگیری دارند، مثل قارچ رشد کردهاند و پشت هر مدرسه یا مجموعههای آموزشی فردی با جایگاه «مؤسس» نشسته و از مزایایی هم برخوردار است، خود را بانی رشد دانشآموزان این مرزوبوم بنامند که البته تنها یک نامگذاری است و چنین چیزی خیالی خام است، اندک افرادی باشند که بدانند «میرزا حسن رشدیه» که بود و چه کوششی برای بنانهادن سنگ آموزش در ایران کرد؛ آنهم در شرایطی که کهنهاندیشان کمر به شکستن کمر او بسته بودند. جهان دانش هم شرایط خودش را دارد. نام بسیاری از دانشمندان بر سر زبان است. «آلبرت اینشتین» و «ادوین هابل» را بسیاری کموبیش میشناسند. اما نام دانشمندانی بزرگ همچون «امی نوتر» کماکان در پشت ابر است. این مقاله درباره یکی از کیهانشناسان ناموری است که بهرغم کار بزرگش از بزرگترین انقلاب دانشیِ قرن بیستم، کم دیده و کمتر دربارهاش نوشته شده است. «ژرژ لومیتره»؛ کیهانشناس و کشیش بلژیکی. پیش از آنکه مقاله را ادامه دهیم بازگوکردن دو نکته مهم است. نخست اینکه دو نویسنده ایرانی این مقاله (حسن فتاحی و زیور ایزدپناه) وامدار نویسنده نخست یعنی پروفسور «ژان-رونه روآ» هستند. او در نگارش این مقاله برای روزنامه «شرق» سهم بسیار بزرگی دارد. دوم اینکه تلفظ درستتر نام «لومیتره» که نامی فرانسهزبان است، «لومیتقه» است. اما چون تلفظ آن برای ایرانیها دشوار است و بیشتر «لومیتره» شنیدهاند، ما نیز از تلفظ رایج بهره بردهایم. به زندگی و دستاوردهای «ژرژ لومیتره» خوش آمدید.
سال 2021م. نودمین سالگرد پیشنهاد جسورانه و خارقالعاده کیهانشناس بلژیکی، «ژرژ لومیتره»، بود که در اوج نگرهای هوشمندانه از ساختار کیهان، پیشنهاد داد که گیتی میلیاردها سال پیش آغاز شده است. یا اگر پرسونانه بگوییم، گیتی آغازی داشته است. بِگِرت یا مفهوم آغاز گیتی که «لومیتره» پیش کشید، برای 30 سال با بیتوجهی و بیمهری روبهرو بود و در دهه 1960م. بود که بار دیگر نظریه زایش گیتی که امروزه به آن مهبانگ میگوییم، توسعه یافت و کیهانشناسیِ مهبانگ برگ برنده را برد. «ژان-رونه»، به یاد دارد وقتی 17ساله بود، برای نخستینبار با واژه «بیگبنگ یا انفجار بزرگ» روبهرو شده است. تصوری که میگفت گیتی چند میلیارد سال پیش آغازی داشته است. آن زمان بهرغم اینکه در قرن بیستم بودیم دانشمندانی بودند که به اندازه فیلسوفان قرنهای پیشین جزماندیشی داشته و در برابر نگره انفجار بزرگ یا مهبانگ مقاومتی سرسختانه داشتند. استوار بر اندیشههای نادانشی و اسطورهای، از «ارسطو» و «نیوتن» گرفته تا «اینشتین» و «ادینگتون»، همگی از این بگرت یا مفهوم یا انگاره که گیتی آغازی داشته باشد، بیزار بودند؛ زیرا از دید آنان چگونه ممکن بود گیتی را از هیچ آفرید. اما کیهانشناس جوان بلژیکی با نام «ژرژ لومیتره» که مشتاقانه نسبیت عام را آموخته بود و با مکانیک کوانتومی آشنایی داشت، سنگی را به برکه انداخت که موجی را پدید آورد. موجی که تصویر گیتی ازلی و ابدیِ بدون مهبانگ را برهم زد و خواب دلباختگان گیتیِ همیشهبوده را پریشان کرد. انگاره پرجسارتی که «ژرژ لومیتره» جوان در مجله پرآوازه نیچر به تاریخ ماه می 1931م. چاپ کرد، چنین فرض میکرد که تمام ماده موجود در گیتی از واپاشی یا رمبش چیزی با نام «اتم نخستین» ناشی شده است. این پیشنهاد بسیار نوآورانه و انقلابی بود. بیدلیل نیست که انگاره «لومیتره» برای بیش از 25 سال بعد در فضای گرگومیش به سر برد و با تردیدهای زیادی روبهرو شد. سالی که «لومیتره» انگاره اتم نخستین را در نیچر چاپ کرد، همزمان است با سلطنت رضاشاه در ایران و سه سال به افتتاح دانشگاه تهران مانده است. ناگفته نماند که دارالفنون خیلی پیشتر کارش را در تهران آغازیده و دانشآموختگان بسیاری هم پرورش داده بود، اما فاصله دانشی ایران با جهان غرب بسیار بود. انگاره «لومیتره» در دهه 1950م. با استقبال سه فیزیکدان روبهرو شد. «جورج گاموف» از شوروی که در آمریکا زندگی میکرد و در حقیقت از شوروی گریخته بود و دو همکار جوانتر آمریکاییاش با نامهای «رالف آلفر» و «رابرت هرمان». گروه کاری «گاموف» و همکارانش که حالا «هانس بته» نامدار در اخترفیزیک ستارهای هم به آنها پیوسته بود، به آلفا، بتا، گاما شهره بودند. کار این گروه سه و چهار نفره جنین نظریه مهبانگ شد. چند کیهانشناس دیگر از جمله «رابرت دیکی» و «جیمز پیبلز» از دانشگاه بلندآوازه پرینستون هم با کمی تردید، به طور مستقل این نظریه را که آن زمان هنوز در حد فرضیه بود، در نیمه دوم قرن بیستم، بسیار ماهرانه توسعه دادند. 90 سال بعد از نگره جسورانه «لومیتره»، «جیمز پیبلز» در اکتبر 2019 به دلیل ساختن نظریهای ساختارمند از فیزیک گیتی نخستین و در پی آنچه «لومیتره» پایهریزی کرده بود، جایزه نوبل را کسب کرد.
زایش مهبانگ
سهم اساسی «لومیتره» در کیهانشناسی قرن بیستم این بود. او نخستین کسی بود که میان نسبیت اینشتین و اخترشناسی فراکهکشانی (واژه پرسونتر اخترشناسی اُسترکهکشانی است) پیوندی برقرار کرد. او موتور محرک دو انقلاب دانشی بود: نخست اینکه به سال 1927م. براساس مشاهدات یا نپاهشهای دریافتی از آهنگ دورشدگی کهکشانها و نیز رویکردی پرشهامت از نسبیت عام اینشتین، چنین فهمید که گیتی در حال گسترش یا انبساط یا اتساع یا کشآمدگی است. او پیشنهاد آنچه را که امروز «انبساط گیتی» مینامیم، روی میز گذاشت. دومین کار انقلابی او وارونهکردن انبساط گیتی بود. به زبانی ساده او چنین دریافت که اگر روند انبساط گیتی را برخلاف جهت پیکان زمان ببینیم، به یک اتم نخستین خواهیم رسید که واپاشیده و پراکنده شده است. «لومیتره» تخمین زد که این رویداد چند میلیارد سال پیش رخ داده است. ما امروزه به آنچه «لومیتره» دست یافته بود، نقطه تکینه مهبانگ میگوییم. کیهانشناسی داستان ما با وجود اینکه ردای کشیشان را بر تن داشت، همواره از زمان آغاز گیتی سخن میگفت و نه از خلقت گیتی. همانطور که در آغاز این مقاله گفتیم فیزیکدانان و اخترشناسان و کیهانشناسان آن دوره از گیتی بیآغاز یا گیتیِ ابدی در زمان پشتیبانی میکردند. گویی هیچ راه فراری از این بنبست وجود نداشت. اما کیهانشناسی «لومیتره» آنها را خلع سلاح کرد. وقتی زمان از هم میپاشد و فضا ناپدید میشود، دیگر هیچ چیزی پیش از آن نقطه آغازین وجود ندارد و در واقع اساسا معنا ندارد. به زبان سادهتر، پیش از مهبانگ، وقتی زمان و فضا وجود ندارد، معنا ندارد. به نظر گیجکننده میآید، اما زمان و فضا در کیهانشناسی «لومیتره» از هم مستقل نیستند. آری، «لومیتره» از بسیاری از کیهانشناسان زمان خودش چند گام جلوتر بود، اما او اهل سروصدا نبود.
«لومیتره» که بود؟
«ژرژ هنری ژوزف ادوارد لومیتره» به تاریخ 17 جولای 1894م. برابر با هفدهم تیر سال 1273 خورشیدی در شارلوی بلژیک به دنیا آمد. او شخصیتی خونگرم و شاد و گیرا داشت. درخشش فکر و اندیشه پویای او افسانهای بود. تمام کسانی که با او در تماس بودند، چه کسانی که با او همرأی بودند و چه مخالفان دانشی او، «لومیتره» را فردی گرم و مهربان میشناختند. در پی فراهمآیی درباره جمعیتهای ستارهای که در نپاهشگاه یا رصدخانه واتیکان به تاریخ 1957م. برگزار شد، «فِرِد هویل»، همان کسی که واژه مهبانگ را با طعنه به کار برد، به همراه همسرش «باربارا» و «لومیتره» به مدت دو هفته از رُم ایتالیا به ناپل و سوئیس سفر کردند. «هویل» درباره او چنین گفت: مردی چاق، قوی و سرشار از خنده و شوخی. شاگردانش همیشه مشتاق کلاس درسش بودند. «لومیتره» دلباخته عکاسی بود و خیلی وقتها با دوربینش آماده عکسگرفتن بود؛ هرچند گاهی فراموش میکرد نگاتیو را در دوربین بارگذاری کند. «لومیتره» پس از جنگ جهانی دوم که اروپا از رکود دانشی خارج شده بود، به پژوهشهایش ادامه داد. او به زمینههای پژوهشی همچون مکانیک آسمانی و ریاضیات با بهرهگیری از رایانههایی که کمکم داشتند جای خود را باز میکردند، علاقه داشت. زمانی که حوزه کیهانشناسی در دهه 1960م. به شکوفایی رسید او به بازگویی دیدگاههایش بسنده کرد و از بازیگری مستقیم در زمینِ کیهانشناسیِ نوینِ آن زمان اجتناب کرد. اجازه دهید خیلی کوتاه به چند مورد مهم درباره زندگی دانشیِ «لومیتره» اشاره کنیم. نخست اینکه استاد راهنمای دوره دکترای او اخترشناس نامور «هارلو شاپلی» یا «شیپلی» بود. درباره نقش «هارلو شاپلی» و نبرد او با «ادوین هابل»، به کتاب «منشأ کیهان» نوشته استاد اخترشناسی دانشگاه کاردیف، «استیو ایلز»، با ترجمه «حسن فتاحی» نگاه کنید. در آنجا جلوهای دیگر از یک نبرد سهمگین در جهان اخترشناسی روایت شده است. «لومیتره» برای چند چیز دیگر هم شناخته شده است. یکی قانون هابل-لومیتره است و دیگری قانون لومیتره-تولمان است. او همچنین به متریک فریدمان-لومیتره هم معروف است.
داستان دو قانون
اجازه دهید میان زندگی دو اخترشناس نامور که شباهتهایی دارند مقایسهای انجام دهیم. «نیکلاس کپرنیکِ» لهستانی و «ژرژ لومیتره» بلژیکی. این دو چهار سده با هم فاصله زمانی دارند، اما هر دو غولهایی هستند که نگرش ما را نسبت به گیتی دگرگون کردند. با وجود بازه زمانی چهار سدهای میان این دو دانشمند، هم در کارکرد خودشان و هم در برخورد با اندیشههایشان شباهتهایی دیده میشود. هر دو پژوهشگرانی از شمال اروپا بودند. «کپرنیک» درسهای دانشگاهی را در کراکوف به پایان رساند و سپس هفت سال را برای دانشورزی در حقوق شرعی و پزشکی در رم ایتالیا گذراند. «لومیتره» هم ریاضیات و فیزیک را در دانشگاه کاتولیک لون به پایان برد؛ سپس رهسپار دانشگاه کمبریج در بریتانیا و هاروارد در آمریکا شد. او به سال 1925م. دکترای خود را از مؤسسه فناوری ماساچوست، معروف به امآیتی دریافت کرد. «کپرنیک» و «لومیتره» هر دو کشیش بودند. «لومیتره» به سال 1925م. پس از دانشآموختگیاش در امآیتی، در جایگاه استاد به دانشگاه لون پیوست و تمام عمر حرفهایاش را آنجا گذراند. «کپرنیک» هم به سال 1503م. در اسقفنشین وارمیای لهستان جای پای خود را محکم کرد و به سال 1514م. وارد کلیسای جامع لهستان شد و تا زمان مرگ در آنجا پژوهید. نکته مهمی که در کار هر دو دیده میشود و شاید درسآموزترین بخش از زندگیشان برای زمان کنونی باشد، جداسازی پژوهشهای اخترشناسی و دانشیشان از وظایف دینی و جایگاه کشیش بودنشان است. «کپرنیک» به کارهای اقتصادی و بهاصطلاح پولدرآوردن علاقه داشت؛ اما کار اقتصادی را با دانش گره نزده بود. درباره «لومیتره» نکته جالبی وجود دارد. پاپ دوازدهم که بالاترین مقام کلیساییِ جهان مسیحیت است، در 22 نوامبر 1951م. اعلام کرد که اخترفیزیک از دکترین آفرینش پشتیبانی میکند؛ اما «لومیتره» قاطعانه اعلام کرد نگرش پاپ هیچ ارتباطی با دیدگاههای او یا «آرتور ادینگتون» ندارد. باید این نکته را بیفزاییم که «ادینگتون» بعدها از پشتیبانان نسخه نخستین نگرههای مبتنی بر مهبانگ شد. خورشیدمرکزی «کپرنیک» پایههای جهانبینی زمینمرکزی را که کلیسای رم به ایدئولوژی تبدیل کرده بود، لرزاند. طرفداران خورشیدمرکزی تحت پیگرد قرار گرفتند و نامشان در لیست سیاه جای گرفت. انبساط گیتی و مدل گیتی آغازین هم که «لومیتره» ارائه داد، برای نزدیک به سه دهه کنار گذاشته شد و نادیده گرفته شد. جالب اینجاست که کیهانشناسیِ «لومیتره» و «فریدمان» با هیچ متن مقدسی یا سخنان برجایمانده از هیچ پیامبری در تضاد نبود. حتی زمزمههایی به گوش میرسید که مقامات کلیسا تمایل به تفسیر به رأی هم دارند. این مسئله نهفقط در جهان مسیحیت؛ بلکه در جهانهای دیگر و یهودیت هم دیده میشود. فراتر از ادیان، در فرقههای نوساخته معنوی هم چنین مصادره به مطلوبهایی وجود دارد و کم نیستند فرقههایی که با بهرهگیری از تکههایی از دانش مایلاند خود را موجه نشان دهند. اینجا نقطهای است که شبهدانش یا بهاصطلاح رایجتر شبهعلم بسیار پررنگ ظاهر میشود. در مسیرهای سیاسی و اجتماعی «کپرنیک» و «لومیتره» تفاوتهایی به چشم میخورد. لهستان در سدههای پانزدهم و شانزدهم تا حدی آشفته بود. طبل رنسانس به صدا درآمده بود؛ اما بر اثر درگیریها و بهویژه حملههای مداوم شوالیهها فرازوفرود داشت. «لومیتره» هم که در اروپا میزیست، به واسطه دو جنگ جهانی ویران شده بود و بیثباتی سیاسی فراگیر بود. «لومیتره» در جایگاه سرباز در جنگ جهانی اول ثبتنام کرد و حضور داشت. در جنگ جهانی دوم هم خانهاش بمباران و ویران شد.
اتم نخستین: ناباوریها و ناراحتیها
به همان اندازه که پیشنهادهای «آلکساندر فریدمان»، فیزیکدان نابغه روستبار، به سال 1924م. و «ژرژ لومیتره» به سال 1927م. درباره تفسیرهای مبتنی بر پویایی و ناثابتی گیتی از دیسولها یا فرمولها و معادلههای نسبیت عام نادیده گرفته شد، به همان اندازه هم فرضیه متهورانه گیتی با مهبانگ و یک تورم شتابناک هم نادیده گرفته شد. درواقع از دهه 1930م. تا سالها بعد مهبانگ در جدال برای بقا بود. گویی باورش دشوار بود که گیتی از نقطهای تکینه، چند میلیارد سال پیش آغازیده و انبساط یافته و ساختارها شکل گرفتهاند. البته بودند دانشمندانی مانند کیهانشناس نامور آمریکایی، که پیشتر از آنها در دانشگاه پرینستون نام بردیم، فرضیه اتم نخستین را جدی گرفتند. دانشمند گزیده دیگر اخترشناس فرانسوی-آمریکایی «ژرارد دو ووکولور» بود که به سال 1995م. درگذشت. او انگاره اتم نخستین را بزرگترین و جامعترین نظریه کیهانشناسی نامید که تا آن زمان ارائه شده بود. برخی رویکرد کیهانشناسی جوان بلژیکی را به سخره گرفتند. اخترفیزیکدان کانادایی، «جان استنلی پلاسکت»، که در نپاهشگاه (رصدخانه) اخترفیزیکی دومینیون در ویکتوریا کار میکرد، انگاره اتم نخستین «لومیتره» را حدس و گمان احمقانه و بدون نوک سوزنی شواهد توصیف کرد. رویکردها و واکنشهای ابتدایی به انگارههای «لومیتره» و طرفداران مهبانگ با بیتفاوتی و ناباوری و حتی توهین روبهرو بود. بسیاری از بگرت یا مفهوم آغاز ناگهانی گیتی و نیز آغاز تصادفی آن، بدون آفریننده هوشمند، ابراز ناراحتی میکردند. «رابرت دیکیِ» فیزیکدان میگفت: داشتن فضا-زمان در یک روی سکه و هیچ چیز روی دیگر سکه خوشایند نبود. پیشنهادهای مخالف انگاره «لومیتره» پرتعداد بود. از یک گیتی چرخهای با آغاز تکرارپذیر ابدی تا گیتی برگشتی و نوسانی و درنهایت گیتی ایستا براساس نسبیت عام تا دیدگاههای فلسفهپایه را شامل میشد. قلب مقاومت علیه انگاره «لومیتره» و مهبانگ حول محور کیهانشناس نامبردار بریتانیایی، «فرد هویل» و دو همکارش، «هرمان بوندی» و «توماس گلد» اتریشی بود. این سه نفر نظریهپردازان چیرهدستی بودند که نظریه گیتی حالت پایا یا ایستا را مطرح کردند. از دریچه فلسفی رویکرد جهان ایستا با اتم نخستین هماوردیهایی داشت؛ اما آنچه «هویل» و همکارانش میگفتند با استقبال بهتری روبهرو شد. کیهانشناسان گیتی ابدی با آفرینش مدام ماده را که باورپذیرتر از گیتی آغازین از مهبانگ بود، بیشتر پسندیدند. با این حال گزاره حیرتانگیز «فرد هویل» و دو همکارش که ریشههای اتریشی داشتند، با نپاهشهای بیشتر فروریخت. اینکه اجرام یا برآختهای اخترشناسی دوردست با اجرام اخترشناسی نزدیک تفاوت داشتند که حاکی از فرگشت گیتی در گذر زمان بود، درنهایت مانند تیر خلاص عمل کرد. نپاهشهای دیگر از مدل کیهانشناختی «لومیتره» و «فریدمان» حمایت کرد و ساختمان زیبای نظری «فرد هویل» بلندآوازه را فروریخت. شاید جالب باشد که خوانندگان ایرانی بدانند «فرد هویل» چند سال پیش از رویدادهای سال 1357 ه.خ ایران در زمان رونمایی از نپاهشگاه ابوریحان دانشگاه شیراز به ایران آمد. کسی که از «فرد هویل» دعوت کرد «یوسف ثبوتی» بود. کسی که در پاگرفتن اخترفیزیک نوین در ایران سهم بسزایی دارد. امروز هم نپاهشگاه دانشگاه شیراز یکی از بهترین مراکز اخترشناسی کشور است که با وجود تمام کاستیهایی که دارد، در سایه مدیریت خوبی که برعهده یکی از اخترشناسان خوب کشورمان است، بسیار خوش درخشیده.
شواهدی به نفع «لومیتره»
مشاهده و آشکارسازی فراوانی بُنپار یا عنصر هلیوم که پس از هیدروژن فراوانترین بنپار در گیتی است، میخ دیگری بود بر تابوت نظریه گیتی حالت پایدار یا ایستای سه غول؛ یعنی «هویل»، «گلد» و «باندی». هلیوم که در حدود یکچهارم از جرم باریونی گیتی است، به قدری زیاد است که با هیچ سازوکار اخترفیزیک هستهای در ستارگان تولید نمیشود. همانطور که «گاموف» و همکارانش گفته بودند، این مقدار از هلیوم برآمده از مرحلهای داغ در گیتی بسیار جوان بود. گیتی برخاسته از مهبانگ داغ. زمانی که «لومیتره» بیان کرد که باید از گیتی آغازین ردپایی بر جای مانده باشد. او درست میگفت؛ اما تفسیر او مبنی بر اینکه پرتوهای کیهانی ذرات باردار پرانرژی همان باقیماندهاند، اشتباه بود. درواقع یک باقیمانده مهم وجود دارد. تابش زمینه کیهانی.
درسهایی که باید آموخت
بیشک، در پی پژوهشهای دانشمندان کنونی و نسلهای پسین اخترشناسان، چه نپاهشگران و چه نظریهپردازان، نظریه مهبانگ بسیار پرسون خواهد شد. اصلاحات اساسی در راه است؛ کمااینکه تاکنون هم چنین بوده است. برای مثال یکی از گامهای اساسی در مهبانگ پیشبینی تورم بود که به مدل تورمی شناخته میشود. مهبانگی که امروز میشناسیم با آنچه «لومیتره» در مغز خود داشت فاصله زیادی دارد. ما همانگونه که آموختهایم در هیچ جای ویژه و ممتازی از گیتی زندگی نمیکنیم، هیچ دلیلی هم نداریم که گمان کنیم در زمانی ممتاز زندگی میکنیم که تمام دانش را میتوانیم بسنجیم و بفهمیم. نباید اینگونه گمان کنیم که حالا همه چیز سر جای خودش است و ما جورچین فهم سازوکار گیتی را، از ریزترین مقیاسها و اندازهها تا دورترین فاصلههای اخترشناسی فهمیدهایم؛ اما از یاد نبریم که مهبانگ به بسیاری از پرسشها پاسخ داد. گیتی در حال فرگشت است و دانش در حال پیشروی. پژوهش و گذر زمان رازها را خواهد گشود و ما هر روز با پردهای نوین از رازهای سربهمهر آشنا میشویم. خلبانان ایرانی شرکتکننده در جنگ هشتساله، درباره دو جنگنده آمریکایی فانتوم و تامکت اصطلاح جالبی دارند. آنها این دو جنگنده را سخاوتمند میخوانند؛ یعنی در هر حالی و شرایطی پا در رکاب هستند. در شب تار و در روز برفی خوب پرواز میکنند و با خلبان سازگار و همدل هستند. نظریه مهبانگ هم چنین است. تا اینجای کار سخاوتمندانه با تمام کاستیها بسیار خوش درخشیده است. نظریه مهبانگ سخاوتمندانه با نپاهشها و نظریهها در میدان دانش با دانشمندان حرکات موزون خوبی را به اجرا گذاشته است. دو درس مهم دیگر هم در دل داستان «لومیتره» وجود دارد. نخست اینکه پژوهشگران باید بدانند توهین و اهانت از ذهن آیندگان پاک نمیشود. اخترشناسانی که با «لومیتره» همنوا نبودند، برخی با ادب و برخی بیادبانه با او برخورد کردند. همانطور که در بخشهای بالاتر دیدید، هر دو رویکرد باقی مانده است. دانش چالشبرانگیز است؛ اما هیچ عاملی دلیل بر دوری از ادب در وادی دانش نیست. درس مهم دیگر از این قرار است که پژوهشگران جوان و مردم عادی که دنبالکننده خبرهای دانش هستند، نکتهای را از یاد نبرند. «لومیتره» زمانی انگاره اتم نخستین را ارائه داد که تا حد کمال درسش را در یکی از بهترین دانشگاههای جهان به پایان برده بود. کم نبودهاند دانشجویان فیزیکی که با گذراندن چند درس تخصصی مدعی نقض نسبیت عام شدهاند. یکی از نویسندگان این مقاله به خاطر دارد که روزی در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران، دانشجویی به استاد پیشکسوت اپتیک، دکتر «توسلی» گفت: من ساختار اتمی کنونی را که فیزیک مدرن توصیف میکند، قبول ندارم! و استاد «توسلی» از او خواست تا بیشتر درس بخواند و تمرین حل کند. مردم عادی هم باید حواسشان به یک نکته باشد. میان گفتههای شیادانه شبهدانش یا شبهعلم با نظریهها و فرضیهها و انگارههای جسورانه دانش تفاوت از زمین تا آسمان است. همانطور که از قدیم گفتهاند «نه هر که سر بتراشد قلندری داند»، هرکسی را «لومیتره» نبینید و هر گفتهای را که برخلاف نظریههای رایج باشد، گفتهای دانشی بینگارید. بگذارید با یک مثال تمام کنیم. اگر کسی آمد و مدعی شد در گفتههای «شیخ شهابالدین سهروردی» نظریه موجی نور نهفته است یا در یک بیت از سرودههای مولوی نظریه مهبانگ و جهانهای موازی است و در بیتی از فلان شاعر بگرتهای کوانتوم دیده میشود، شک نکنید شبهعلم است. دانش مدرن سازوکار خودش را دارد و سنگ محک خودش را.