تکفیریها و طالبان در افغانستان؟
در یادداشت پیشین در هفته گذشته، پرسشی طرح شد: آیا حاکمیت طالبان بر افغانستان میتواند به تقویت تکفیریها و در نتیجه گسترش اقدامات ترویستی بهویژه در ایران منجر شود؟ در یادداشت حاضر ابتدا مقدماتی درباره جریانهای تکفیری و تحولات افغانستان طرح میشود.
در یادداشت پیشین در هفته گذشته، پرسشی طرح شد: آیا حاکمیت طالبان بر افغانستان میتواند به تقویت تکفیریها و در نتیجه گسترش اقدامات ترویستی بهویژه در ایران منجر شود؟ در یادداشت حاضر ابتدا مقدماتی درباره جریانهای تکفیری و تحولات افغانستان طرح میشود.
تکفیریها خلف سلفیها در سده معاصر هستند که خود را در رفتار، اعمال و اعتقادات پیرو سلف صالح یعنی پیامبر(ص) و صحابه و تابعین میدانند. بنیانهای فکری ابنتیمیه و محمد بنعبدالوهاب نقش مهمی در گسترش تفکر سلفی داشته است. تکفیر در اینجا به معنای نسبت کفر و شرک دادن به مسلمان است. از نظر این جریان ترککردن اسلام، رد کامل یا بخشی از شرع خداوند، سب یا استهزای خداوند، قرآن یا یکی از پیامبران، نفی صفات و نامهای خداوند یا تشبیه خداوند به آفریدهاش یا توصیف کسی به صفتی که تنها صفت خداوند است یا رابطه مسلمانان با کفار که موجب کفر شود، مبنای تکفیر و مباحدانستن قتل و کشتار تلقی میشود. بدعتزدایی از اسلام از اهداف ابنتیمیه و دیگر سلفیهاست. فلاسفه، باطنیه، اسماعیلیه و حتی شیعیان از نظر برخی جریانهای سلفی و تکفیری واجبالقتل هستند. گسترش معنایی و مصداقی کفر یکی از پیامدهای گسترش سلفیگری است. جهاد در میان تکفیریها مبتنی بر جهاد تهاجمی با رویکردی جهانی است و در نتیجه اسلام بیش از عالم و دانشمند به مجاهد نیاز دارد. سلفیها تحت تأثیر وهابیت و سید قطب و محمد قطب و دیگر جریانها، یا تکفیری تبلیغی یا تکفیری جهادی هستند. برخی از رهبران جریان تکفیری ضمن احتراز از مفاهیمی همچون جهاد اکبر یعنی مبارزه با نفس و جهاد اصغر یعنی جنگیدن با دشمنان راه خدا، جهاد با شمشیر را جهاد در راه خداوند میدانند و لذا مسلمانان برای جهاد نباید منتظر اجازهگرفتن از کسی باشند. این حکم از نظر برخی از رهبران این جریان تنها شامل جهاد علیه غیرمسلمان نمیشود و مسلمانان را نیز شامل میشود. جریانهای مختلف تکفیری تفاوتهایی با یکدیگر دارند و این تفاوتها گاه موجب تکفیر دیگری نیز شده است؛ مانند تکفیر طالبان توسط داعش! طالبان یک جریان مذهبی و نظامی متشکل از روحانیونی است که تحت تأثیر سه شاخص اسلام حنفی، طریقت دیوبندی و مختصات طایفهای قوم پشتون در افغانستان ظهور کرد. طالبان را نمیتوان تکفیری خالص دانست. برخی از رهبران دیوبندیه ردیهای بر تشیع نوشتهاند. از 1994 طالبها در صفحه منازعات افغانستان وارد شدند و از سال 1996 تا سال 2001 بر بخش وسیعی از افغانستان ازجمله کابل تسلط یافتند. این طلبهها که بیشتر آنها در پاکستان آموزش دیده بودند، حکومت خود را امارت اسلامی افغانستان نام نهادند و رهبر خود را امیرالمؤمنین خواندند. مخالفت با هنر ازجمله موسیقی، نقاشی و مجسمهسازی، برخی ورزشها مانند فوتبال و شطرنج و دیگر ورزشها و البته بهشدت برای زنان، حضور بدون محارم زنان در اجتماع، حضور اجباری در نماز جماعات و سختگیری در اجرای شریعت ازجمله ویژگیهای حکومت طلبههای افغانستان بر این کشور بود. برای طالبها منافع و مصالح عمومی و جمعی جایگاهی ندارد. با حمله به شهر مزارشریف در آگوست 1998 (مرداد 1377) کنسولگری ایران طعمه حملات طالبان شد. پس از حملات 11 سپتامبر سال 2001 القاعده در آمریکا، بوش پسر افغانستان را مورد هجوم قرار داد و حامد کرزی به قدرت رسید. در سال گذشته در دولت ترامپ گفتوگو میان آمریکاییها و طالبها در قطر آغاز شد و سپس در دولت بایدن آمریکا یکباره افغانستان را تخلیه کرد و بهسرعت طالبان موفق به اشغال کابل و دیگر ولایات افغانستان شدند و برخلاف دوره 1996 تا 2001 مسیحی در دوره حاضر با مقاومت جدی احزاب افغانستانی روبهرو نشدند. سرنوشت افغانستان بیتردید همسایگان این کشور ازجمله ایران را تحت تأثیر خود قرار میدهد. در چهارونیم دهه گذشته ایران پذیرای میلیونها نفر از مهاجران و آوارگان افغانستانی بوده است. آیا در این دوره طولانی از بروز بحرانهای مختلف در افغانستان و سپس ظهور طالبان و به قدرت رسیدن طالبان نهادهای علمی و سیاسی و دانشگاهی پرشمار کشور تمرکزی بر مطالعات افغانستانشناسی داشتند؟ آیا گروهها و پژوهشکدههای مطالعات افغانستان در ایران تأسیس شد؟ این اتاقهای فکر و مطالعات دانشگاهی چه دستاوردهایی برای کشور داشتند؟ آیا نتایج این مطالعات از سوی مسئولان مربوطه مورد استفاده قرار گرفت؟ چگونه و با چه مکانیسمی این مطالعات توسط مسئولان کشور مورد استفاده قرار گرفت؟ آیا طالبانشناسی از نظر اعتقادی و کلامی در کانون مطالعات نهادهای ذیربط قرار داشت؟
اینک از ماحصل این توجه مطالعاتی چه آثار جدی و عمیقی در ایران منتشر شده است؟ آیا طالبانشناسی از نظر تشکیلاتی و سازمانی هم مورد توجه این مراکز مطالعاتی
قرار داشت؟
آیا طالبانشناسی از نظر قومی و طایفهای نیز مورد توجه اتاقهای فکر کشوری بوده است؟ آیا با توجه به تجارب دو دهه گذشته، طالبانشناسی از نظر شیوه حکمرانی نیز مورد توجه قرار داشته است؟
و بهطور کلی افغانستانشناسی از نظر تحولات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی چه جایگاهی در مراکز مطالعاتی و کارشناسی و دانشگاهی و اتاقهای فکر کشوری دارد؟ آیا با توجه به مطالعات و بررسیهای احتمالی صورتگرفته آمادگی لازم برای مواجهه با تسلط طالبها بر افغانستان وجود داشت؟
آیا این مطالعات سناریوهای مختلف پیشروی افغانستان را به جد مورد توجه قرار داده بودند؟ نسبت مصالح ملی ما با تحولات افغانستان چه بود؟ آیا نتایج این مطالعات با خروج آمریکا در افغانستان
همراهی داشت؟
یعنی شرایط پس از خروج آمریکاییها از افغانستان را برای منافع و مصالح ملی مناسبتر ارزیابی میکرد؟ آیا برای افزایش آگاهیهای عمومی در سطح ملی بخشی از نتایج این دست از مطالعات و پژوهشهای احتمالی در دسترس افکار عمومی قرار گرفته است؟
آیا رسانههای کشور نیز از نتایج این مطالعات و تحقیقات مطلع شدهاند؟ به نظر میرسد عدم نظارت افکار عمومی بر کارکرد دستگاههای ذیربط در این باره موجب ابهام در پاسخهای احتمالی به پرسشهای فوق است.