محمد حبیبی، فعال صنفی معلمها:
بازگشایی مدارس کارشناسیشده نبود
بازگشایی مدارس و انتشار خبرهایی از برخورد اولیای مدرسه با دانشآموزان، موجی از انتقادها را به همراه داشت؛ از خطر ابتلا به کرونا تا عدم آمادگی دانشآموزان برای حضور در مدرسه و حتی برخی بر این تأکید میکردند که حالا بعد از دو سال دوری بچهها از فضای آموزشی، باید شاهد این رفتارهای نامناسب از طرف معلمها و مسئولان مدرسه باشند
بازگشایی مدارس و انتشار خبرهایی از برخورد اولیای مدرسه با دانشآموزان، موجی از انتقادها را به همراه داشت؛ از خطر ابتلا به کرونا تا عدم آمادگی دانشآموزان برای حضور در مدرسه و حتی برخی بر این تأکید میکردند که حالا بعد از دو سال دوری بچهها از فضای آموزشی، باید شاهد این رفتارهای نامناسب از طرف معلمها و مسئولان مدرسه باشند. حتی محمد حبیبی، فعال صنفی معلمها نیز به این نکته اشاره میکند که اشتباه، ناشی از عدم یک کار کارشناسیشده بود که مسئله را صرفا به بحث کرونا تقلیل داد و جنبههای روانشناسی آن را که میتواند تأثیرگذار باشد، نادیده گرفت. آموزشوپرورش در ماجرای بازگشایی مدارس کاملا غیرکارشناسانه عمل کرده و اصطلاحا از همان روشهای فوری و سریع که مرسوم است، استفاده کرد. این موضوع عواقب خیلی بدی داشته و فکر میکنم باید منتظر عواقب بدتری هم باشیم.
ضعف ساختار در آموزشوپرورش
محمد حبیبی، فعال صنفی معلمها، در رابطه به بازگشایی یکباره مدارس و برخی برخوردهای خشونتآمیز با کودکان در مدارس میگوید: به نظر من، بازگشای یکباره مدارس بعد از دو سال، یک اشتباه استراتژیک بود که از طرف وزارت آموزشوپرورش اتفاق افتاد. همین چند جنبه دارد که نشان میدهد کار اشتباهی بوده است. از مسئله کرونا که بگذریم، در این دو سال که مدارس مجازی و نیمهتعطیل بودند، به دلیل اینکه مجازی بود، ثبتنامها بالاتر از تعداد معمول بود و حالا که کلاسهای درس حضوری شده، معمولا بیش از ۴۵ دانشآموز در یک کلاس محدود هستند. حال از مشکل کرونا هم که بگذریم، خود این مسئله باعث ایجاد تنش میشود؛ یعنی بچهها بعد از دو سال که در مدرسه حضور نداشتند، نیاز بود ابتدا به ساکن این حضور به شکل تدریجی اتفاق بیفتد؛ حتی اگر نیاز بود روال سال قبل باید طی میشد و سال جدید بازگشایی کامل صورت میگرفت. اشتباه به نظرم ناشی از عدم یک کار کارشناسیشده بود که مسئله را صرفا به بحث کرونا تقلیل داد و جنبههای روانشناسی آن را که میتواند تأثیرگذار باشد، نادیده گرفت. دانشآموزها یا در مدرسه نبودند یا به شکل مقطعی حضور داشتند، در نتیجه با ساختار نظم و انضباط کلی مدرسه بهگونهای بیگانه شده بودند و این بیگانگی تنشها را افزایش میدهد؛ ضمن اینکه معلمها هم در همین شرایط هستند. دانشآموز و معلم نزدیک به دو سال از آن ساختار کلی دور بودند و در این مدت هم بحث قیچیکردن موی سر پسران و دعوای دو دانشآموز و قتل یکی از آنها به گوش رسید که همه اینها یک بخش از مسئله است؛ بخش دیگر به ضعف ساختارهای آموزشی و پرورشی برمیگردد. این تنبیهها همیشه وجود داشته و مورد نقد تشکلهای صنفی معلمها نیز بوده است، ولی از آن طرف قضیه، باید به ماجرا اینطور نگاه کنیم که معلمها باید یک مدرسه با محیط مشخص ۷۰۰ تا ۸۰۰ دانشآموز را مدیریت کنند و آنهم در کلاسهایی با ظرفیت ۲۵ نفر که ۴۵ دانشآموز در آن حضور دارند؛ مدیریت این کار بسیار دشوار است؛ بهویژه اینکه تفاوتهای نسلی و فرهنگی در کنترل این موضوع دخیل است.
این فعال صنفی ادامه میدهد: آموزشوپرورش در ماجرای بازگشایی مدارس کاملا غیرکارشناسانه عمل کرده و اصطلاحا از همان روشهای فوری و سریع و که مرسوم است، استفاده کرد. این موضوع عواقب خیلی بدی داشته و فکر میکنم باید منتظر عواقب بدتری هم باشیم؛ ضمن اینکه در هر حال بحث کاهش کیفیت آموزشی نیز بهشدت مطرح است و اینها تلاش میکنند با طرحهای غیرکارشناسی، بحث کیفیت آموزشی را هم برطرف کنند که فکر نمیکنم موفق عمل کنند. اما اثرات روانی این مسئله را در نظر نگرفتند. متأسفانه در این تصمیمگیری نکته دیگری هم وجود دارد که به هر حال باید روال عادی مدارس تابع نظمی باشد؛ این را چه ما بپذیریم و چه نپذیریم، در سالهای گذشته برای پوشش دانشآموزها نظمی تعریف شده و در این ساختار بخشنامهای از طرف خود وزارتخانه اعمال شده که مدیریت و کادر مدرسه ملزم به رعایت این مسائل هستند که حتی بازرسها هم این موارد را چک میکنند و اگر غیر از این باشد، مورد مؤاخذه قرار میگیرند. اگر سال تحصیلی به شکل عادی خودش طی میشد، یعنی از مهرماه شروع میشد، فرصت کافی برای این وجود داشت که دانشآموز در موقع ثبتنام متوجه مواردی شود و به او مقررات گوشزد شود و در تعامل با اولیا و مدرسه این مسئله حل میشد؛ چون بهترین روش تربیتی درباره مسائل دانشآموزان، بهویژه نسل جدید، همین است که والدین و اولیای مدرسه با هم حلوفصل کنند و به این صورت فشاری هم بر معلم وارد نمیشود و در عین حال نظم متعالی مدرسه هم حفظ خواهد شد. بنابراین مشکلات اصلی به تصمیمات غیرکارشناسی خود وزارت آموزشوپرورش برمیگردد که خیلی زود هم از خود سلب مسئولیت میکند؛ یک فرد محکوم و صورتمسئله پاک میشود.
او ادامه میدهد: در اتفاقاتی که اخیرا افتاد، باید تأکید کرد که به هر حال هر عملی و هر تنبیه جسمی و روانی و هرگونه حرکت تحقیرآمیزی نسبت به دانشآموزان، باید محکوم شود. در عین حال، در خود این مسائل تربیتی هم متأسفانه به لحاظ روانشناختی، در این سالها به تنها چیزی که توجه نشده، بحث مشاور و روانشناسی دانشآموزان است و مسئله دیگر بحث روانشناسی معلمهاست. واقعا در شرایطی که فشار وجود دارد و افراد نمیتوانند خشم خود را کنترل کنند تا کلاس را بهتر اداره کنند، معمولا معلمها بر اساس تجربه برخی مسائل را یاد میگیرند؛ در صورتی که طبق یک قاعده آموزشی در جهان مدرن، معمولا این مسائل در یک چارچوب آموزشی به صورت دائم برای معلم مورد ارزیابی و کارشناسی قرار میگیرد تا کار خود را به بهترین شکل سر کلاس انجام دهد. همچنین انقطاع نسلی که وجود دارد، بسیار مهم است؛ چون نسل امروز بسیار متفاوتتر از نسلهای گذشته است. خوشبختانه به نظر من نسل معترضی است؛ این نسل فرمانبردار نیست که از همه چیز اطاعت کند، بلکه باید او را اقناع کرد. امری که به هر حال در آموزشوپرورش هیچ برنامهای برای آن وجود ندارد و معلمها در طول تجربیات کاری خودشان این روشها را در حوزه آموزش فرا میگیرند. من فکر میکنم اساسا آنچه در آموزشوپرورش اتفاق میافتد، صرفا یک ظاهر است که دانشآموزها سر کلاس حاضر شوند، بدون محتوای آموزشی مناسب و شرایط مناسب برای معلمها که همین مسائل معیشتی آنها میتواند مشکلات را چندین برابر کند.