برای سالروز تولد استاد بنان
ترانه هستی، کیهان کلهر و حکایت یک پایانبندی متفاوت
پایانبندی موسیقی سریال «خاتون» در نوع خود خرق عادتی بود و نوعی سنتشکنی؛ آنهم در فضایی که شنیدههای ما حکایت از بریز و بپاشهای فراوان و لابیهای تودرتو و پیچیده برای تصاحب پایانبندی برخی از سریالها از سوی این و آن دارد و حتی گفته میشود پولهای کلانی نیز زیروزبر میشود تا این بخواند و آن نخواند.
پایانبندی موسیقی سریال «خاتون» در نوع خود خرق عادتی بود و نوعی سنتشکنی؛ آنهم در فضایی که شنیدههای ما حکایت از بریز و بپاشهای فراوان و لابیهای تودرتو و پیچیده برای تصاحب پایانبندی برخی از سریالها از سوی این و آن دارد و حتی گفته میشود پولهای کلانی نیز زیروزبر میشود تا این بخواند و آن نخواند. اما در میان این هیابانگها، آهنگساز و موزیسینی آشنا به ظرایف و دقایق موسیقی و آگاه به برخی از آثار جاودان تاریخ موسیقی ایران، به سراغ یکی از ترانههای ماندگار با صدای بنان رفت و دیگران را تحذیر داد و مصداق آن حکایت شیخ عطار شد که حکیمی به زیدی که به دنبال گمشده (در اینجا گنج) خود بود، ندا داد که به دنبال اصل باشند و نه فرع و بدل و اصل در همین نزدیکیهاست و نیازی نیست این همه راه دور بروید:
آب نزدیک است چندینی مَتاب/ چون فرو بردی دو گز خاک، اینت آب/ کار باید کرد مرد کار نیست/ ورنه تا آب از تو ره بسیار نیست/ ای دریغا روبهی شد شیر تو/ تشنه میمیری و دریا زیر تو/ تشنه از دریا جدایی میکنی/ بر سر گنجی گدایی میکنی/ ای عجب چندان ملک در درد و رنج/ بر سر گنجاند و میجویند گنج.
در این میانه کنجکاو بودم که دریابم چرا آقای کلهر به سراغ این ترانه رفت تا فرصتی شد و در گپی کوتاه از ایشان شنیدم: همیشه عاشق صدای بنان بودم و بهخصوص این تصنیف را خیلی دوست داشتم. وقتی ساخت موسیقی سریال خاتون به من پیشنهاد شد، با درنظرگرفتن داستان و مضمون، به ذهنم رسید بهترین ترکیب متصور برای من، همین ترانه است و با همین ذهنیت به سراغ این آهنگ رفتم و البته جدای از آن چند دلیل دیگر هم داشتم.
اول به دلیل اینکه یک بدهکاری معنوی به بنان حس میکردم و دوست داشتم اثری از ایشان در یک چارچوب و با آهنگسازی و تنظیمی متفاوت به نسل جدید معرفی شود که خوشبختانه در این مورد موفق بود.
دلیل دوم، موسیقی پایانبندی سریالهای ایرانی است که به نظرم نیاز به آسیبشناسی جدی دارد، چون به ورطهای از انحطاط و نشیب افتاده است؛ چه در آهنگسازی و چه در خوانندگی و به نظر میرسد بیش از آنکه محتوای این پایانبندیها و سنخیت آن با کلیت کار مهم باشد، ربودن گوی رقابت اینوآن اهمیتی فزونتر یافته است، بر همین اساس به ذهنم رسید که میتوان با چنین کاری به کارگردانان و تهیهکنندگان توصیه کرد که مسیرهای دیگری هست که میتواند سریال آنها را موفقتر هم نشان دهد و ضمن آنکه صدای مخملین بنان خود مسیری تازه را در نگاه به جنس و نوع و کیفیت صدا و خواندن میگشاید که متأسفانه این روزها به رقابت فریادها و جیغها بدل شده است.
سوم اینکه اجرا و تنظیم اثر اصلی به نظرم بسیار ضعیف است و درخور صدای آسمانی بنان نبود... دوست داشتم این اثر با تنظیم و اجرای ارکستری درخور مقام بنان شنیده شود.
البته آقای کلهر اشاره کردند وقتی این پیشنهاد را با خانم تینا پاکروان (کارگردان سریال خاتون) در میان گذاشتند، ایشان نهتنها استقبال کردند بلکه هربار که این اثر را میشنیدند، با آن سخت همذاتپنداری میکردند و حتی در مواقعی با کار میگریستند.
گوهر و جوهر اصلی سخن آقای کلهر همان هشدار عطار است که میتوان در قالب موسیقایی آن را به وجود صدها تصنیف و ترانه در تاریخ معاصر ایران ترجمه کرد که قابلیتهای بسیاری برای کارکردن دارند. تنها باید دانشی داشت و البته حسن نیتی تا بتوان غبار از روی چنین کارهایی برداشت و به جامعه معرفیشان کرد.