ایران و اندیشه ایرانشهری
ایران مفهومی است که ریشه در عمق تاریخ، فرهنگ و تمدن مشرقزمین دارد و در پس هزارهها و قرنها همواره تداوم داشته و روزبهروز بر غنای مفهوم آن افزوده شده است؛ مفهومی فراتر از قومیت و نژاد و ورای سیاستهای جهانی! سالها و دهههاست که دشمنان در پی تضعیف پایههای فرهنگ و اندیشه ایران هستند و اندیشه ایرانشهری را که در حقیقت فلسفه بقا و تداوم حیات فرهنگی و تمدنی ایران است، بهعنوان اندیشهای فاشیستی یا نژادپرستانه هدف حملات تبلیغاتی خود قرار میدهند.
خدایار سعیدوزیری - مدرس دانشگاه
ایران مفهومی است که ریشه در عمق تاریخ، فرهنگ و تمدن مشرقزمین دارد و در پس هزارهها و قرنها همواره تداوم داشته و روزبهروز بر غنای مفهوم آن افزوده شده است؛ مفهومی فراتر از قومیت و نژاد و ورای سیاستهای جهانی! سالها و دهههاست که دشمنان در پی تضعیف پایههای فرهنگ و اندیشه ایران هستند و اندیشه ایرانشهری را که در حقیقت فلسفه بقا و تداوم حیات فرهنگی و تمدنی ایران است، بهعنوان اندیشهای فاشیستی یا نژادپرستانه هدف حملات تبلیغاتی خود قرار میدهند.
جالب آنکه اگر در نگاه قومگرایان و دیگر دشمنان اندیشه ایرانشهری عمیق شویم، در حقیقت این اندیشه آنهاست که باید آن را نژادپرستانه، قومگرایانه و فاشیستی تلقی کرد؛ چراکه مبتنی بر جداسازی خود از دیگران بر اساس قومیت هستند! چنانکه کشوری مانند ترکیه با وجود اقوام گوناگونی که در آن سرزمین زندگی میکنند، نامی نژادی بر آن کشور گذاشته و تا چندی پیش کردهای این کشور را نیز ترک کوهی مینامید یا نام کشور افغانستان که در واقع با توجه به اینکه واژه افغان نام دیگر قوم پشتون است، دیگر اقوام این کشور با آن احساس نزدیکی و تعلق ندارند. این در حالی است که اندیشه ایرانشهری نه یک مفهوم قومی و نژادی یا حتی صرفا متعلق به نژاد آریایی، بلکه مفهومی تمدنی است که همه اقوامی را که از گذشتههای دور تاریخی در فلات ایران زندگی کرده و میکنند، شامل میشود.
هرچند اندیشه ایرانشهری با تشکیل دولت مدرن در پس انقلاب مشروطه در ادبیات سیاسی و اجتماعی ایران جای خود را پیدا کرد، اما سابقه این مفهوم به هزارههای گذشته و ملیت ایرانی بازمیگردد. امری ورای نژاد و زبان و قوم و معطوف به دولت-ملت ایران که قرنها پیش از خلق مفهوم دولت-ملت از سوی غربیها در ایران شکل گرفت، توسعه یافت و در تمام شئون فرهنگی تمدنی ساکنان فلات ایران تداوم پیدا کرده و آنچه از زمان پیدایش دولت مدرن در ایران بهعنوان اندیشه ایرانشهری پدید آمده است، در حقیقت نوعی رنسانس فکری و بازگشت به خویشتن است و نه ابداع مفهومی نو و جدید که پیش از آن وجود نداشته باشد؛ چراکه اساسا تجدد به معنای خلق یک مفهوم بدون پشتوانه و در خلأ نیست، بلکه معنای درست تجدد، نگاهی جدید به گذشته و هر آنچه میراث پیشینیان یک تمدن محسوب میشود، است که میتواند اندیشهای مترقی و پیشرونده را ایجاد کند.
اینکه در تبلیغات رسانههای غربی و بعضا رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، ملیگرایی و اندیشه ایرانشهری را به نحوی توضیح داده و تبیین میکنند که فاشیسم را به ذهن متبادر میکند، به آن سبب است که این رسانهها آگاهانه و غرضورزانه یا از سر ناآگاهی گمان میکنند اندیشه ایرانشهری بدیل همان ناسیونالیسمی است که در اروپای پس از قرون وسطی و معاهده وستفالی شکل گرفته است؛ ملیگرایی مبتنی بر قوم که قوم ژرمن، قوم فرانک، قوم انگلوساکسون و... هرکدام بر اساساین مرزهایی برای خود تعیین کرده و منتهی به جنگهای متعددی نیز شد! درحالیکه اندیشه ایرانشهری، چنانکه بیان شد، نه مبتنی بر قومگرایی بلکه مبتنی بر فرهنگ و تمدنی تاریخی هویت یافته و ساختار پیدا کرده است. طرفداری از اندیشه ایرانشهری، طرفداری از اندیشه صلح و دوستی است و نه اندیشهای که در پی فتح سرزمینهای خارج از مرزهای فعلی ایران باشد که در حوزه تمدنی و فرهنگی ایرانشهر قرار دارند. اندیشه ایرانشهری در پی تکیه بر اشتراکات فرهنگی، تمدنی و تاریخی میان کشورهای حوزه تمدنی ایرانشهر است تا با تجمیع ظرفیتها و امکانات در قالب اتحادیهای منطقهای، توسعهای همهجانبه را در این حوزه جغرافیایی شاهد باشیم.
در سوی دیگر، برخی اندیشه ایرانشهری را مترادف با لزوم قبول بیچونوچرای مهاجران از کشورهای حوزه تمدنی ایران دانسته و مخالفت با موج بیرویه مهاجران را در تناقض با این اندیشه تمدنی میدانند؛ درحالیکه حقیقت امر آن است که اندیشه ایرانشهری به معنای قبول جابهجایی جمعیت در فلات ایران یا بیتوجهی به مرزهای ملی و بیتوجهی به آثار مهاجرت بدون برنامهریزی نیست، بلکه به معنای توسعه همکاریها و تلاش برای تقویت نقاط اشتراک و کمک به برقراری نظم و توسعه کشورهایی است که در حوزه تمدنی ایرانشهر قرار دارند تا شهروندان این کشورها در وضعی مطلوب در سرزمین خود و در پیوند با ایران به زندگی و فعالیت بپردازند.