|

در نسبت شاهرخ مسکوب و شاهنامه، به‌مناسبت روز فردوسی

قطب دیگر شاهنامه

از میان آثاری که به فردوسی و شاهکارش شاهنامه پرداخته‌اند، روایت شاهرخ مسکوب از شاهنامه متفاوت و تکین است، چراکه مسکوب در بازخوانی خود از شاهنامه مفاهیمی را بیرون می‌کشد که معاصر ما است. یوسف اسحاق‌پور در «سرگذشت فکری شاهرخ مسکوب» از مفهوم مسئولیت سخن می‌گوید و معتقد است آگاهی به مسئولیت یکی از پایه‌های اخلاق مسکوب بود و ترجمه تراژدی‌های یونان و پرداختن به فردوسی را در این بستر می‌توان درک کرد.

قطب دیگر شاهنامه

شرق: از میان آثاری که به فردوسی و شاهکارش شاهنامه پرداخته‌اند، روایت شاهرخ مسکوب از شاهنامه متفاوت و تکین است، چراکه مسکوب در بازخوانی خود از شاهنامه مفاهیمی را بیرون می‌کشد که معاصر ما است. یوسف اسحاق‌پور در «سرگذشت فکری شاهرخ مسکوب» از مفهوم مسئولیت سخن می‌گوید و معتقد است آگاهی به مسئولیت یکی از پایه‌های اخلاق مسکوب بود و ترجمه تراژدی‌های یونان و پرداختن به فردوسی را در این بستر می‌توان درک کرد. پرومته و آنتیگون، رستم و اسفندیار، سیاوش و کیخسرو ازجمله شخصیت‌هایی هستند که توجه مسکوب را به خود جلب کرده‌اند، شاهرخ مسکوب خود درباره دلیل این انتخاب‌ها و نسبت این شخصیت‌ها با هم می‌گوید: «این انتخاب اولش حتما خیلی سنجیده و دانسته نبوده، ولی اگر بخواهیم وجه مشترکی بین همه‌شان پیدا بکنیم، خیال می‌کنم که وجه مشترک اصلی همه این آد‌م‌ها مطرح‌بودن مرگ است برای آنها و نحوه‌ای که با مرگ رو‌به‌رو می‌شوند: چون همه این آدم‌ها، چه آنهایی که از اساطیر ایران انتخاب شده‌اند و چه آنهایی که از ادبیات یونان، کسانی هستند که مسئله مرگ به‌نحوی برایشان مطرح بوده یا اگر مطرح نبوده در مقابل مرگی قرار گرفته‌اند و عکس‌العملی هم داشته‌اند... در دریافت این آدم‌ها از زندگی و مقابله‌شان با مرگ یک شکست جبری و ضروری وجود دارد. بعضی‌ها هم از پیش اصلا می‌دانند که شکست می‌خورند. منتها من خیال می‌کنم پیروزی‌شان در این است که این شکست را نمی‌پذیرند: با اینکه می‌دانند شکست می‌خورند دست به جنگی می‌زنند مثل ادیپ». آثار مسکوب در زمینه شاهنامه، خوانشی خلاقه است که با تصحیحات و تحقیقات مرسوم فاصله‌ای بعید دارد. چنان‌که اسحاق‌پور هم معتقد است شاهرخ مسکوب مصحح نبود ولی کارهای محققین را به‌خوبی می‌شناخت. برای او هزارویک چیز دیگر هم لازم بود که اکثر متخصصین که به‌اجبار باید به یک نقطه پیله کنند، در کار خود از آن بویی نبرد‌ه‌اند. «نوشته شاهرخ مسکوب احتیاج دارد به فلسفه، به تاریخ، به عرفان، به زبان‌شناسی، به‌ زیبایی‌شناسی، به شناخت ادیان و اسطوره‌های ایرانی، هندی و اروپایی... و این از تجزیه و تحلیل‌های سیاسی و تاریخی و اجتماعی شروع می‌شود تا مسائل ظریف عرفانی و ادبی». اسحاق‌پور که مسکوب را «اِسییست» می‌خواند و «اِسه را اثری از نویسنده‌ای غیرمتخصص برای خواننده‌ای غیرمتخصص»، از والتر بنیامین نقل می‌کند که به تفاوت اِسه و تحقیق پرداخته و معتقد است: «محقق به هیزم خاکستر توجه دارد، اِسییست به آتش» و بعد اسحاق‌پور بالافاصله می‌نویسد: «نه‌اینکه شاهرخ مسکوب متخصص فردوسی نبود، او بیش از شصت سال بود که مرتبا فردوسی می‌خواند و به شاهنامه فکر می‌کرد. هر اثر دیگری، چه از ایرانیان و چه از سایر آثار دنیا، می‌خواند باز ذهنش متوجه شاهنامه بود و یکی از کارهای ناتمامش مقایسه شاهنامه بود با سایر آثار بزرگ دنیا». کار مسکوب بر شاهنامه از چنان عمق و خلاقیتی برخوردار است که اسحاق‌پور معتقد است اگر مسکوب «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار» و «سوگ سیاوش» را ننوشته بود درگذشت او فاجعه بود و باور دارد که «بیماری شاهرخ مسکوب دقیقا از وقتی شروع شد که این کتاب را به پایان رساند چون به مقصد رسیده بود». خود مسکوب، دلیل ارتباطش با شاهنامه را به بیانی سرراست و ساده چنین روایت می‌کند: «توجه من به شاهنامه در حقیقت، اگر بخواهیم به معنی دقیق بگوییم، یک توجه انفعالی است. خیال می‌کنم ما در دوره‌ای هستیم که مطلقا دوره حماسی نیست. در این دوره‌ای که ما زندگی می‌کنیم معمولا آدمیزاد اراده خودش را نمی‌تواند عملی کند، کسانی که به زندگی فکر می‌کنند معمولا برخلاف فکرشان عمل می‌کنند و زندگی‌ای که دارند زندگی دلخواه نیست. اما شاهنامه درباره آدم‌هایی صحبت می‌کند که زندگی دلخواه دارند، به این معنی که وقتی عمل می‌کنند مطابق فکر و خواست‌شان است: فکرشان واقعیت پیدا می‌کند یا به قول مرحوم فروزانفر «هستی‌پذیر» می‌شود. مثل اینکه این اراده جسم پیدا می‌کند: این‌قدر قدرت دارد. در حقیقت توجه من یک چنین نوع توجهی است. اگر من خودم یک زندگی حماسی داشتم یا آن‌جور که فکر می‌کردم می‌توانستم عمل کنم، آن‌وقت دیگر به نفس عمل‌کردن می‌پرداختم. اما الان زندگی برای من بیشتر یک نوع حالت حسرت دارد؛ و به همین معنی هم جنبه تراژیکش کمی بیشتر می‌شود و شاید کمی هم رنگ عارفانه پیدا می‌کند. همه‌اش نگاه می‌کنم به جاهای دور، که آدم‌هایی بوده‌اند که می‌توانسته‌اند آن چیزی را که دل‌شان می‌خواست عمل بکنند و من درست نقطه مقابل آنها هستم: همیشه جوری زندگی می‌کنم که دلم نمی‌خواهد و آن‌جوری که دلم می‌خواهد نمی‌توانم زندگی بکنم. علت توجه من به شاهنامه این است که نسبت به این کتاب من خودم را در قطب دیگری می‌بینم. آرزو می‌کنم که مثل شخصیت‌های کتاب باشم -که خواست‌شان را به عمل درمی‌آورند- و می‌دانم که نیستم و آگاهی دارم به اینکه نمی‌توانم آن‌طور باشم. این، توجه مرا جلب می‌کند».

منابع:

1. «شاهرخ مسکوب و داستان‌های شاهنامه»، جلسه نقد و بررسی دو کتاب از شاهرخ مسکوب در مجله «کتاب امروز»، سایت انسان‌شناسی و فرهنگ

2. «سرگذشت فکری شاهرخ مسکوب»، یوسف اسحاق‌پور، نشر فرهنگ جاوید