ازبینرفتن کورسوهای امید
دیدن عکسها و فیلمهای قدیمی به ما نشان میدهد که تهران چگونه شهری بود. منظورم از قدیمی، دوران قاجار نیست. حتی میتوان دوران پهلوی را هم خط کشید و سنگر قدیمیبودن را روی دهه هفتاد بست. مثلا اگر سکانسهای بیرونی سریالی مانند خانه سبز را ببینید، میتوانید درک کنید که تهران پیش از توسعه نامتوازنش چه شهر دوستداشتنیتری بود
سامان موحدیراد: دیدن عکسها و فیلمهای قدیمی به ما نشان میدهد که تهران چگونه شهری بود. منظورم از قدیمی، دوران قاجار نیست. حتی میتوان دوران پهلوی را هم خط کشید و سنگر قدیمیبودن را روی دهه هفتاد بست. مثلا اگر سکانسهای بیرونی سریالی مانند خانه سبز را ببینید، میتوانید درک کنید که تهران پیش از توسعه نامتوازنش چه شهر دوستداشتنیتری بود. جایی که میشد از کوچهها و خیابانهای مختلفش دماوند را دید. کوههای شمال شهر به ما یادآوری میکردند که چه شهر کوچک و محدودی داریم. هنوز بلای آسمانخراشها، مالها و آلودگی هوا به جان شهر نیفتاده بود و میشد هر صبح آبی آسمان را دید؛ اما همین تهران زیبا در عرض دو دهه با سیاستهای اشتباه توسعهای و تمرکزگرایی رفتهرفته به شهری غیرقابل سکونت تبدیل شد.
زندگی در تهران در اواخر دهه نود چنان سخت شد که بسیاری را از خود راند؛ ازجمله من. از وقتی پا به دانشگاه گذاشتم فهمیدم تهران شهری است که دیگر از آن نمیروم و آن را به خانه همیشگی خود تبدیل میکنم؛ اما ۱۷ سال بعد مجبور به ترک تهران شدم. الان حدود شش ماه است که در تهران زندگی نمیکنم. هنوز هم برای خودم قابل باور نیست که تهران، شهر جادویی و محبوبم را ترک کردهام و سبک زندگی دیگری در پیش گرفتهام؛ اما مجموع اتفاقات و شرایط، وضعیتی پدید آورد که حالا وسط کویر مرکزی ایران و پای یکی از زیباترین چشمههای آب کویری ایران زندگی کنم. در برنامه هفتگیام دیدار با میراب فین کاشان باشد و بدانم چه روزهایی آب به باغ ما میرسد و قیسی و انگور آب میخورند. اینکه چطور این تصمیم را گرفتم قصهای طولانیتر دارد. من همیشه مخالف مهاجرت بودم. تهران با همه سختیهایش چیزهایی داشت که زندگی در آن را برایم جذاب میکرد. مهمترینش ریتم تند زندگی بود که کاملا برخلاف آن چیزی بود که در شهر محل تولدم میگذشت. اینکه آنقدر بزرگ و شلوغ بود که میتوانستی خودت را در آن گم کنی و مثل شهر کوچکم نبود که همه از احوالات روزانهات باخبر باشند و مدام از تو سؤال بپرسند.
با این حال متأثر از اتفاقات انتخابات سال گذشته، ازبینرفتن کورسوهای امید و شرایط بد اقتصادی-اجتماعی که چند سالی در حال تجربهاش بودیم، از ابتدای تابستان گذشته بالاخره با خودم یکدل شدم که از ایران بروم؛ اما اینکه چرا با وجود تحقیقاتم سر از ونکوور درنیاوردم و حالا در فین کاشان زندگی میکنم، به یک اتفاق مربوط است. خانواده کوچک دونفره ما از تابستان سال گذشته تا بهار امسال کمی بزرگتر شده و حالا سه نفریم. این موضوع تصمیم به مهاجرت به آن سوی زمین را خیلی پیچیدهتر میکرد. مهمترین دلیل تبدیلشدن از یک مهاجر در کانادا به یک روزنامهنگار دورکار در کاشان این بود که باید مجموعهای از تصمیمها را خیلی زود میگرفتیم. اینکه آیا تهران با این حجم از آلودگی و شلوغی جای مناسبی برای به دنیا آوردن و بزرگکردن بچه است؟ آیا هزینههای زندگی در تهران با وجود یک بچه قابل مدیریت است؟ تهران این امکان را به من میدهد که رؤیای همیشگیام در بزرگکردن بچه در کنار سرپرستی حیوان خانگی را عملی کنم؟ اگر برای مهاجرت به کانادا از تابستان ۱۴۰۰ تا تابستان ۱۴۰۱ به خودم وقت داده بودم و برنامهام این بود که سپتامبر ۲۰۲۲ در کانادا باشم، حالا باید همه تصمیمها را در کمتر از یک ماه میگرفتم. رفتن از تهران و زندگی در شهرستان خوبیهای فراوانی داشت که بیشترین جنبههای مثبتش هم نصیب فرزند تازه متولدشده ما میشد؛ با این حال نگرانیهای فراوانی هم وجود داشت. ازدستدادن جامعه دوستانمان، دورشدن از محل کار و استرس همیشگی ازدستدادن کار.
قطعشدن ارتباطات کاری و ترس از بیکارماندن آن هم در این شرایط اقتصادی. بیراه نیست اگر بگویم که پیش از دوران پاندمی نمیتوانستم این تصمیم را بگیرم. دو سال زندگی با همهگیری کووید۱۹ تجربهای بود که کمک کرد بتوانم راحتتر این تصمیم را بگیرم. یکی اینکه روابطم با دوستانم در این دو سال بهشدت محدود شده بود. همین کمشدن اجباری رابطه موجب شد که بفهمم میتوان زندگی را در ساحتهای دیگری ادامه داد و توسعه بخشید و سرگرم شد. برای همین چه در تهران باشم و چه کاشان نصیبم از دوستانم همین دیدارهای محدود آخر هفتهای است. مسئله دیگر اینکه همهگیری کرونا به بسیاری از صاحبان کسبوکار آموخت که کارشان را در شرایط دورکاری تعریف کنند. کسی فکرش را هم نمیکرد که روزگاری تحریریهها آنلاین شوند؛ اما حالا و بعد از دو سال این مسئله هم کاملا پذیرفته شده است. برای همین فرصتهای زیادی برای آدمهایی در موقعیت من پیدا شده که کارشان را در جایی خارج از محل زندگیشان پیگیری کنند. شرایط زندگی گاهی چنان است که شما میخواهید از جایی که هستید بیرون بروید و به هر طریقی چیز دیگری را امتحان کنید. حالا اگر سر از ونکوور درنیاوردید، به کاشان که میرسید. امید که سختیهای زندگی کار را به مهاجرت از کاشان نرساند.