باختین و نخستین متن منتشرشدهاش
میخائیل باختین (1975-1895) از منتقدان و نظریهپردازان مشهور قرن بیستم است که اهمیت بسیاری از آثارش تا پیش از مرگش بر جامعه روسیه آشکار نشد؛ اما بهمرور اعتبار و ارزش آرای او روشن شد و مورد توجه زیادی قرار گرفت و اغلب ایدههای او در نقد ادبی و هنری مورد استفاده قرار گرفت. منتقدان بسیاری درباره شیوههای روایت و اینکه چگونه میتوان متن را از زوایای مختلف تحلیل کرد، بحث کردهاند که یکی از مشهورترین آنها باختین است. نظریه چندصدایی یا چندآوایی باختین از مشهورترین این نظریهها است.
شرق: میخائیل باختین (1975-1895) از منتقدان و نظریهپردازان مشهور قرن بیستم است که اهمیت بسیاری از آثارش تا پیش از مرگش بر جامعه روسیه آشکار نشد؛ اما بهمرور اعتبار و ارزش آرای او روشن شد و مورد توجه زیادی قرار گرفت و اغلب ایدههای او در نقد ادبی و هنری مورد استفاده قرار گرفت. منتقدان بسیاری درباره شیوههای روایت و اینکه چگونه میتوان متن را از زوایای مختلف تحلیل کرد، بحث کردهاند که یکی از مشهورترین آنها باختین است. نظریه چندصدایی یا چندآوایی باختین از مشهورترین این نظریهها است. بخش مهمی از فعالیت باختین بررسی این موضوع بود که گفتار صرفا در ارتباط با گفتارهای دیگر موجودیت و هویت پیدا میکند و آن را منطق مکالمه نامیده بود. او منطق گفتوگویی را در ارتباط با انسانشناسی مطرح کرد و معتقد بود که انسان فقط از طریق ارتباط با دیگری میتواند به آگاهی از خویش برسد.
باختین سالها پیش در ایران معرفی شده بود و در طول این سالها کموبیش آرای او در اینجا مطرح بوده و آثاری از او نیز به فارسی ترجمه شدهاند. او بیش از هر چیز با مفاهیمی مانند مکالمهگرایی و چندصدایی شناخته میشود. سعید صلحجو که پیشتر «پرسشهای بوطیقای داستایفسکی» را از باختین ترجمه کرده بود، مدتی پیش نیز کتابی دیگر از او با عنوان «هنر و پاسخگویی» را در نشر نیلوفر منتشر کرد.
«پرسشهای بوطیقای داستایفسکی» کتابی است در پنج فصل و یک مقدمه مختصر و یک نتیجهگیری. باختین در مقدمه کتاب مینویسد: «ما داستایفسکی را یکی از بزرگترین نوآوران در قلمرو فرم هنری میدانیم. او نوع کاملا جدیدی از تفکر هنری را ایجاد کرد که ما موقتا آن را چندصدایی نامیدهایم. این نوع تفکر هنری در رمانهای داستایفسکی تجلی پیدا کرد؛ اما اهمیت آن بسیار فراتر از محدودیتهای رمان است و به چندین اصل اساسی زیباییشناسی اروپایی میپردازد. هدف این اثر این است که از طریق تحلیل ادبی نظری، این نوآوری بنیادی داستایفسکی را به نمایش بگذارد». صلحجو این کتاب را به خاطره محمد مختاری و محمدجعفر پوینده تقدیم کرده و در پیشانی کتاب نوشته: «... که بنیادیترین مفهوم اندیشه باختین، درک حضور دیگری را نخست از آنان آموختم». در ابتدای کتاب، نخست یادداشتی از مترجم آمده و سپس مقدمهای از حسین پاینده با عنوان «رهیافت باختین در نقد رمان» منتشر شده است. مترجم در یادداشتش، به مهمترین مفاهیم باختینی اشاره کرده و تحلیل او از کارناوال و مقوله کارناوالگری را از درخشانترین بخشهای کتاب دانسته است. او همچنین فصل پایانی این کتاب را بهنوعی مهمترین فصل آن دانسته و درباره ترجمه برخی اصطلاحات کتاب نوشته: «خواننده هنگام خواندن این اثر با اصطلاحاتی نظیر سخن ابژهگشته یا سخن با گریزگاه و نظایر اینها برخورد خواهد کرد که نویسنده گذرا به آنها اشاره کرده است و شاید در نگاه نخست، نامفهوم به نظر برسند؛ اما همه این مفاهیم در فصل پنجم به تفصیل بررسی خواهند شد و لازم است در برخورد نخست، حوصله به خرج داد و پیشاپیش این نکته را در نظر داشت که همه این واژگان و دیگر پدیدارهای حاصل از مناسبات گفتوگویی، در جای خود و به وساطت گزیدههای گوناگونی از رمانهای داستایفسکی، بررسی و تحلیل خواهند شد». «پرسشهای بوطیقای داستایفسکی» دارای پنج فصل با این عناوین است: «رمان چندآوایی داستایفسکی و پردازش آن در ادبیات انتقادی»، «قهرمان و موضع نویسنده در قبال قهرمان، در هنر داستایفسکی»، «ایده در آثار داستایفسکی»، «ویژگیهای ژانر و ترکیب نگارش پیرنگ در آثار داستایفسکی» و «سخن در آثار داستایفسکی».
اما «هنر و پاسخگویی» از چند جهت کتابی متفاوت با دیگر آثار باختین است. مایکل هولکوییست در پیشگفتار کتاب به وجه تمایز این کتاب با دیگر آثار باختین اشاره کرده و میگوید شاید همین موضوع باعث شود خواننده آشنا با باختین در گام اول مواجهه با این کتاب احساس کند با باختین دیگری روبهرو است.
جستارهای گردآمده در این کتاب همگی از نوشتههای اولیه باختین به شمار میروند و همانطور که گفته شد در برخی جوانب با دیگر آثار باختین متمایزند. هولکوییست درباره وجه تمایز این جستارها نوشته: «چه بسا خوانندگان نخست چنین گمان برند که به علت سبک این جستارها با یک باختین جدید رویارو شدهاند. یکی از دلایل محبوبیت آنی باختین نزد طیف وسیع و گوناگونی از خوانندگان این است که او را -حداقل در قیاس با دیگر نظریهپردازانی که اکنون برای جلب توجهات رقابت میکنند- مؤلفی آسانخوان یافتهاند؛ اما متنهای این مجلد بس دشوارند و چنان قدرت سنتز و دانشوری و بردباری عمیقی از خوانندگان طلب میکنند که در آثار پیشین او نیاز چندانی به آنان نبوده است». هولکوییست همچنین میگوید بسیاری از اصطلاحات و مفاهیمی که باختین در این جستارها به کار گرفته، امروز دیگر از رواج افتادهاند. «در زمانهای که دیرزمانی است مؤلف را مرده میپندارند و واژههای قهرمان و زیباییشناسی با طنین زمانسرآمدهای در گوشها زنگ میزنند، تکنگاری طول و دراز مؤلف و قهرمان در جریان کنشگری زیباشناختی، قوه تخیل و همدلی افزونتری را از خوانندگان طلب میکند». با این حال خوانندهای که دشواری خواندن این جستارها را تاب بیاورد، فهمی عمیقتر و دقیقتر از باختین به دست خواهد آورد.
هولکوییست میگوید موضوع اصلی این آثار عبارت است از آرشیتکتونیک، اصطلاحی که در اندیشه باختین و در بافتارهایی که به کار گرفته میشود، مدام معنایی جدید به خود میگیرد؛ اما در قدمهای آغازین آرشیتکتونیک را بهعنوان پرسشهای مرتبط با ساختمان و شیوه سازمندی یک چیز دانست. درواقع آرشیتکتونیک در این جستارها زمینهای برای باختین فراهم میآورد تا از دو موضوع مرتبط بحث کند. نخست اینکه نسبتهای بین سوژههای زنده چگونه تحت مقولات «من» و «دیگری» سامان مییابد. دوم اینکه مؤلفان چگونه از دل نسبتی که با قهرمانان خود میسازند نوعی کلیت آزمایشی را شکل میدهند که متن نام میگیرد. هولکوییست همچنین میگوید زیباییشناسی دیگر مبحث اصلی این جستارهاست و باختین زیباییشناسی را زیرمجموعه آرشیتکتونیک تلقی میکند: «آرشیتکتونیک یعی مطالعه کلی چگونگی ارتباط باشندهها با یکدیگر، اما زیباییشناسی به مسئله کمالبخشی یا چگونگی تشکلیافتگی جزءها در قالب کلها مربوط میشود. کلیت یا کمالبخشی همواره اینجا مانند یک اصطلاح نسبی فهمیده میشود: کمالبخشی از منظر باختین، دقیقا کمالبخشی از دید یک ناظر است. در ادامه آشکار خواهد شد که کلیت داستانی است که تنها میتواند از یک دیدگاه خاص و جزئینگر آفریده شود».
در کتاب، نخستین متن منتشرشده باختین با عنوان «هنر و پاسخگویی» هم آمده که در بخشی از آن میخوانیم: «آنگاه که انسان در وادی هنر است، از وادی حیات به دور میافتد و آنگاه که در وادی حیات، از وادی هنر. هیچ نشانی از وحدت این دو عرصه و هیچ نشانی از همآمیزی آنان در قالب وحدت یک شخص واحد نیست. پیوند درونی بنمایههای سازنده یک شخص را چه تضمین میکند؟ تنها وحدت پاسخگویی. من باید در قبال آنچه در هنر تجربه کردهام و دریافتهام به حیات خویشتن پاسخ دهم، تا تجربهها و دریافتههایم در حیات من بیاثر نمانند؛ اما پاسخگویی، تقصیر یا پذیرش کوتاهی را نیز در بر دارد. هنر و حیات نهفقط پاسخگویی متقابل، بلکه باید قصور و کوتاهی متقابلِ خود را نیز گردن بگیرند. شاعر نباید از یاد ببرد که شعرش مقصر ملال و ابتذال حیات است، و انسانِ حیات روزمره نیز باید بداند که میل او به غیر انتقادیبودن و عدم جدیت دلمشغولیهای حیات او، سترونی هنر را سبب میشود. انسان باید سراپا پاسخگو شود: همه مؤلفههای سازنده او، نهتنها باید در زنجیره زمانی حیات او در کنار یکدیگر بگنجند؛ بلکه باید در وحدت تقصیر و پاسخگویی نیز متقابلا در هم نفوذ کنند. آویختن به الهام برای توجیه گریز از پاسخگویی نیز راه به جایی نمیبرد. الهامی که حیات را نادیده انگارد و خود نیز به چشم حیات نیاید دیگر الهام نیست؛ بلکه حالتی از جادوزدگی و تسخیرشدگی است».