عبدالباقی باقی است
متروپل آبادان فروریخت و داغش دلهای مردم ایران را سوزاند؛ همانگونه که پلاسکو در آتش سوخت و فروریخت و ملتی را داغدار کرد. همچنان در برابر این سؤال که چرا باید ساختمانی مدرن با صدها واحد اداری و تجاری به این راحتی فروبریزد و عدهای بیگناه را به کام مرگ بکشاند مات و مبهوتیم
متروپل آبادان فروریخت و داغش دلهای مردم ایران را سوزاند؛ همانگونه که پلاسکو در آتش سوخت و فروریخت و ملتی را داغدار کرد. همچنان در برابر این سؤال که چرا باید ساختمانی مدرن با صدها واحد اداری و تجاری به این راحتی فروبریزد و عدهای بیگناه را به کام مرگ بکشاند مات و مبهوتیم! البته اگر تصور میکنید که از زمان فروریختن پلاسکو تا زمان فروریختن متروپل ساختمان دیگری فرونریخته است، سخت در اشتباهید. در این فاصله دهها ساختمان قدیمی و جدید در کلانشهرها و روستاها فروریخته و تعدادی از هموطنانمان را به کام مرگ کشانده یا مجروح و معلول کرده است. بسیاری از حوادث کوچک مثل فروریختن ساختمانها، انفجارها و تصادفهای به نسبت معمولی و کوچک که هر روز در کشور رخ میدهد و عدهای از هموطنان را داغدار یا گرفتار میکند، از دید رسانهها و من و شما پنهان میماند، حوادثی که در مجموع تلفات و خسارات آن از پلاسکو و متروپل بسیار بیشتر است. در همین روزهای اخیر و پس از حادثه متروپل، فروریختن ساختمانی در کرمانشاه، تصادف قطار طبس به یزد با بیل مکانیکی، نشت آمونیاک در فیروزآباد فارس و انفجار کافهای در شهریار و تیراندازی گانگستری در ارومیه تعدادی از هموطنانمان را به کام مرگ کشاند یا مجروح و مصدوم و مسموم کرد. به همه اینها گرفتاریها و چالشهای مکرر و پیچیده اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را هم اضافه کنید.
حتما بارها با خود اندیشیدهاید که وقوع حوادث متنوع و متعدد ناگوار در کشور ما نشانه چیست!؟ نکند حق با آقایان صدیقی و طباطبایینژاد است که تقصیر را با مردم ناشکر و عجول ایران میپندارند!؟ یا گناه کمحجابی عدهای را پای همه ملت ایران مینویسند!؟ یا چنین مصائبی را آزمون الهی میدانند که باید در برابر آن تسلیم بود و دم برنیاورد!؟
بیایید از زاویه دیگری به موضوع نگاه کنیم، جایی که در پلاسکو شرایط ایمنی رعایت نشده بود، در متروپل تمایل به سوءاستفاده و رعایتنکردن قواعد ساختمانسازی و نظارت ناقص فنی فاجعه آفرید و در تصادف قطار سهلانگاری و بیمسئولیتی راننده بیل مکانیکی و شوفر قطار عامل حادثه بود. به عبارتی بسیاری از حوادث و اتفاقات ناگوار و حتی گرههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از عیوب رفتاری و باورهای نادرست ما ایرانیان است؛ رفتار و خلقوخویی که میراث چندصدساله ماست و در سطح خرد و کلان روزگار ما را دچار چالش و بحران کرده است. به عبارتی در درون همه ما یک «عبدالباقی بالقوه» وجود دارد که نسبت به حقوق و سرنوشت مردم و کشورش بیتفاوت است؛ موجودی که مسئولیتپذیر نیست، منظم، دقیق و جزئینگر نیست، تمایل به سوءاستفاده، رانت، دادن یا گرفتن رشوه، بالاکشیدن بیتالمال و کلاهبرداری، سهلانگاری، دروغگویی، ریا و چاپلوسی دارد. فهرستی از این ضعفهای فرهنگ عمومی ایرانیان در کتابهای مشهور روانشناسی اجتماعی از کتاب «خلقیات ایرانیان» اثر زندهیاد محمدعلی جمالزاده تا کتاب «ما ایرانیان» مقصود فراستخواه و کتاب «پیرامون خودمداری ایرانیان» اثر حسن قاضیمرادی و در فرازهایی از دیگر کتابهای روانشناسی اجتماعی با ارائه اسناد تاریخی و علمی آمده است. باید به این نکته توجه کنیم که این موضوع بههیچوجه سیاسی یا انتقادی نیست و نگارنده نیز قصد نقد سیاسی-اجتماعی ندارد؛ بلکه قواعد اثباتشده علمی است که ما را برای برونرفت از برخی بنبستها، بهویژه درباره اخلاق اجتماعی به مسیر درست رهنمون میکند.
البته این موارد تقریبا در میان همه دولتها و ملتهای جهان عمومیت دارد. «دن اریلی»، پژوهشگر روانشناسی اجتماعی و از پیشتازان اقتصاد رفتاری، در کتاب «پشت پرده ریاکاری» با شرح برخی آزمایشهای اجتماعی، میگوید: «یک درصد از مردم ریاکار، خلافکار و به دنبال بازکردن قفلها هستند و یک درصد از مردم نیز همیشه درستکارند و تحت هیچ شرایطی ریاکاری، خلافکاری و دزدی نمیکنند! بقیه ۹۸ درصد مردم تا زمانی درستکارند که همه چیز درست باشد. برای اینها اگر شرایط به نحوی رقم بخورد که به حد کافی وسوسه شوند، ممکن است دست به خطا بزنند!». او میگوید: «قفلها برای جلوگیری از نفوذِ دزدان نصب نمیشوند! دزدها بلد هستند که چگونه قفلها را باز کنند. قفلها برای حفاظت از مردم نسبتا درستکار نصب میشوند تا آنها وسوسه نشوند و درستکار باقی بمانند! در واقع، تمام آدمها، ظرفیت کجروی دارند؛ اما ظرفیت و قیمت هر کسی با دیگری فرق دارد و آستانه وسوسه هر کسی با دیگری متفاوت است». او با آزمایشهایش اثبات میکند که چرا در بعضی مناطق جهان آمار بالایی از ریاکاری، ناهنجاری و خلافکاری وجود دارد. او میگوید: «مردم زمانی که حس کنند که حکومت به آنها ظلم میکند یا حق آنها در جایی خورده میشود، اگر دستشان برسد، سعی میکنند با ریاکاری و کلاهبرداری این حق خوردهشده را جبران کنند! در واقع این سطح از ناهنجاری در همه جوامع تا حد زیادی به نوع تعامل دولتها با مردم بازمیگردد! رفتار دولتها بهشدت روی شکلگیری اخلاق در جامعه تأثیرگذار است و بهسادگی میتواند مرزهای اخلاق را جابهجا کند! درصورتیکه الگوهای رفتاری حاکمیت و دولت به شکلی باشد که مردم احساس ظلم کنند خود را مُحق به نادیدهگرفتن هنجارهای اخلاقی خواهند دانست و ریاکاری و تقلب و کلاهبرداری و سایر ناهنجارهای اجتماعی در جامعه پررنگ خواهد شد و بعد از یک دوره زمانی از اخلاق، تنها نامی باقی خواهد ماند. وقتی اخلاق در جامعه رو به انحطاط و افول رود، فراوانی بزهکاری و خلافکاری روزبهروز افزایش و امنیت روانی و اجتماعی کاهش خواهد یافت. چنین وضعیتی بیش از آنکه خلافکاران را عاصی و ناامید کند، درستکاران را خسته، آشفته و ناامید میکند.
به عبارت ساده اگر بخواهیم دچار چنین وضعیتی نشویم یا اگر نشانههای بروز چنین وضعیتی را درک کردهایم و بخواهیم برای برونرفت از آن راهی بیابیم، چارهای جز تلاش برای «تصحیح و ترمیم باورهای نادرست و فرهنگ جاری» مردم در جامعه، فارغ از طبقه اجتماعی و مسئولیتشان و تجدیدنظر در نوع روابط متقابل حاکمیت و ملت نداریم.