|

او مرا زودتر از بقیه کشت

‌«ناخدا خورشید» را نمی‌توان به‌راحتی از یاد برد. فیلمی که همواره جایگاه ویژه‌ای دارد، نه‌تنها برای من که بازیگر فیلم بودم، بلکه برای تمامی علاقه‌مندان سینما چنین مقامی دارد. اساسا تمامی آثار ناصر تقوایی، ماندگار هستند. آن‌قدرکه هنوز هم تحلیل برخی از سکانس‌های «ناخدا خورشید» برای هنرجویان سینما کلاس آموزشی است.

‌«ناخدا خورشید» را نمی‌توان به‌راحتی از یاد برد. فیلمی که همواره جایگاه ویژه‌ای دارد، نه‌تنها برای من که بازیگر فیلم بودم، بلکه برای تمامی علاقه‌مندان سینما چنین مقامی دارد. اساسا تمامی آثار ناصر تقوایی، ماندگار هستند. آن‌قدرکه هنوز هم تحلیل برخی از سکانس‌های «ناخدا خورشید» برای هنرجویان سینما کلاس آموزشی است. زمانی که سناریوی «ناخدا خورشید» را خواندم، برایم عجیب و حیرت‌انگیز بود. ناصر ابتدا انتخاب دو نقش ناخدا خورشید و مستر فرهان را به خودم واگذار کرد؛ اما خواستم خودش بگوید کدام نقش برایم مناسب‌تر است. ترجیح داد مستر فرهان را بازی کنم و به دلیل اعتماد و باوری که همیشه به او داشتم، پذیرفتم. کارکردن با ناصر تقوایی بی‌نهایت لذت‌بخش بود. متأسفانه از آنجایی که فیلم‌برداری کمی طولانی شد و پدر و مادر مریض و بچه مدرسه‌ای در تهران داشتم و کیلومترها دورتر از آنها در بندر کنگ کار می‌کردم، نمی‌توانستم بیشتر آنجا بمانم، از ناصر خواستم زودتر من را مرخص کند و او همیشه از من بابت این موضوع گله داشت. می‌خواست من آخرین نفری باشم که در لنج کشته می‌شود؛ اما به‌دلیل اصرار من برای زودتربرگشتن به تهران اولین نفری که در لنج کشته شد، من بودم. با وجود تمام شرایط سختی که برای کار در این فیلم داشتیم، اما نتیجه کار برایم بسیار شوق‌انگیز و زیبا بود. ناصر تقوایی از جمله کارگردان‌هایی است که در طول همکاری از او بسیار آموختم. او از نوادر سینمای ایران است و «ناخدا خورشید» بی‌شک یکی از بهترین اقتباس‌ها از ادبیات داستانی است. پیش از بازی در «ناخدا خورشید» آثار تقوایی را دیده بودم و با نوشته‌هایش آشنایی داشتم. با این حال بازی در نقش مستر فرهان، برایم چالش‌برانگیز بود. همیشه معتقدم وقتی کاری را شروع می‌کنم، انگار دوباره سر نیمکت مدرسه و کلاس اول می‌نشینم و از ابتدا همه‌چیز دوباره آغاز می‌شود. شروع می‌کنم به کنجکاوی‌کردن در خاستگاه شخصیت، نوع و ساختار زندگی‌اش. البته در این میان خصوصیات ظاهری شخصیت هم بسیار مهم است که البته ناصر تقوایی توجه وی‍ژه‌ای به این بخش داشت. وقتی درباره شخصیت مستر فرهان صحبت کردیم، با هم به یک پارچه‌فروشی که در خیابان انقلاب بود رفتیم. خیاطی محقری در انتهای مغازه بود که با خیاط، رفاقت دیرینه‌ای داشت و خیاط برای من یک دست لباس سبک قدیم که همان کت و شلوار سفیدرنگ بود، دوخت. ناصر تقوایی آن‌قدر روی شخصیت‌های فیلم‌نامه‌اش حساسیت داشت که از کوچک‌ترین چیزها هم نمی‌گذشت. وقتی درباره لباس، دندان طلا و شغل مستر فرهان که یک دلال در جنوب است، صحبت می‌کرد، تمام وجوه این شخصیت را پیش از ساخت فیلم دیده بود. در نتیجه یک‌سری حس‌های مرموز و پیچیده درونی درباره این شخصیت برایم به وجود آمد و در اجرا، به‌سادگی از آن نگذشتم. اولین رویارویی من با ناخدا در فیلم، زمانی است که در مضیف نشستیم و درباره معامله‌ای که قرار است انجام شود، حرف می‌زدیم. قبل از ضبط این صحنه تمرین‌های بسیاری داشتیم و داریوش ارجمند هم یکی از بهترین نقش‌هایش را در این فیلم ایفا کرد و بسیار قوی و مسلط به نقشش بود. تعامل خوبی با هم داشتیم، چراکه پارتنر، نقش اساسی در پرداخت بهتر شخصیت ایفا می‌کند. بازیگری که در مقابل حضور دارد، همیشه برایم اهمیت دارد و من و داریوش ارجمند با اتودزدن‌ها بسیار به نتیجه مطلوب رسیدیم. نگاه‌های من و داریوش در این سکانس یکی از کلیدی‌ترین نکات در نوع دیالوگ‌گفتنمان بود. هنوز به خاطر دارم ناصر تقوایی در این صحنه از اینکه سیگاری به دست داشتم و هم‌زمان حرف می‌زدم و دستم روی زانو بود و با حرف‌زدن سیگار تکان می‌خورد خوشش آمده بود. ناصر همیشه به کوچک‌ترین اجزای صحنه و حس بازیگرانش دقت داشت و همین خصوصیات او، من را به کارکردن تشویق می‌کرد. شاید بسیاری فکر کنند سخت‌گیری‌های او مانع کار می‌شد، اما دقیقا برعکس، او یک کارگردان بسیار کارآمد و خلاق بود. همیشه معتقدم ریشه هنر خلاقیت است و ناصر تقوایی خلاق بود. معنا و زیبایی می‌آفرید. میزانسن‌ها و نگاه‌هایی که می‌خواست، فاصله‌هایی که ایجاد می‌کرد، همگی دقیق اجرا می‌شد و من تا جایی که امکان داشت از دستورالعمل‌ها و نکاتش پیروی می‌کردم. البته خیلی دخالت در بازی‌ها نمی‌کرد، ما آزادی خودمان را داشتیم اما سرنخ‌هایی را به ما می‌داد که باعث بهترشدن کار می‌شد.

یکی از نقاط قوت کار ناصر تقوایی این بود که قبل از ساخت اثرش به تمامی اجزای آن تسلط داشت و شخصیت‌های فیلم‌هایش را می‌شناخت که در«ناخدا خورشید» دقیقا همین اتفاق افتاد. جزئیات فضا، اشیا و فضای جنوب و لوکیشن‌هایی که انتخاب می‌کرد فوق‌العاده بود. روستای کنگ محل فیلم‌برداری «ناخدا خورشید» هیچ امکاناتی نداشت. تنها یک مسافرخانه و کافه‌ای کنار جاده داشت. در آن بیابان حتی آبی در دسترس نبود، باید به سختی حمام می‌کردیم. اما تحمل این سختی‌ها ارزش داشت و حاصلش اثر ماندگار «ناخدا خورشید» شد. متأسفم که بعد از این فیلم، دیگر شرایطی پیش نیامد تا با ناصر تقوایی همکاری کنم. در تمام این سال‌ها کارنکردن تقوایی حسرت بزرگی شد و هرچند فکر می‌کنم اگر امکاناتی برای کارکردنش فراهم و از او حمایت می‌شد، می‌توانست کار کند؛ اما متأسفانه این اتفاق نیفتاد. معتقدم ناصر تقوایی یکی از پایه‌ها و ستون‌های سینمای جدید ایران است.