|

همدلی در شهر، حلقه مفقوده امید

همدلی هویتی پایدار در شهر‌هاست که با همت شهروندان و پیوند آنها با یکدیگر به اجرا در‌می‌آید. همدلی بستری برای تفاهم و تعامل در شهر است. شهری که فارغ از این مفهوم باشد توان ادامه حیات ندارد یا آنکه در بستری از ناامیدی و ناکارآمدی گرفتار می‌آید.

همدلی هویتی پایدار در شهر‌هاست که با همت شهروندان و پیوند آنها با یکدیگر به اجرا در‌می‌آید. همدلی بستری برای تفاهم و تعامل در شهر است. شهری که فارغ از این مفهوم باشد توان ادامه حیات ندارد یا آنکه در بستری از ناامیدی و ناکارآمدی گرفتار می‌آید. نقطه کانونی همدلی وحدت جمعی در شهر است؛ چراکه شهرنشینان به رغم همه تفاوت‌ها در یک جا سکونت می‌کنند و در یک شرایط زیستی به سر می‌برند پس بدون ایجاد ارتباط و همدلی و همکاری ادامه حیات برای آن شهر ممکن نخواهد بود. بخشی از این همدلی در پذیرش هویت جمعی و بخش دیگر در باورپذیری به حق شهروندی است. شهر نقطه تعالی اجتماع بشری در تمدن انسانی است پس در یک فضای متعالی نیازمند رفتار متناسب و هویت معنادار هستیم! از این‌رو وقتی سخن از همدلی می‌شود گاهی با معنای همدردی متعارف می‌شود درحالی‌که تفاوتی از نوع ماهیت و هویت میان این دو کلمه هست! همدردی از درد مشترک یا اختصاصی سخن می‌گوید اما همدلی از نوعی ارتباط مثبت و عاطفی برگرفته از سرنوشت مشترک و باور جمعی برای امری همگانی سخن می‌گوید! همدلی برگرفته از درون شهر است، نگاه‌کردن از منظر شهر و ساکنان آن به مسائل آن‌گونه که حس دیگران برای ما درونی می‌شود! همدلی در شهر یعنی مرد و زن و فقیر و غنی و شاد و ناشاد را ببینیم و با او شهر را ببینیم و حس مشترک تولید کنیم. بخش احساسی آن همدردی است که برگرفته از رنج و اندوه است؛ اما همدردی ساکنی از ساکنان ساحت همدلی در شهر است. همدلی در شهر در قالب تولید انرژی برای حیات شهری است؛ یعنی با دست‌فروش و کاسب و نما و معبر ارتباط داشتن؛ یعنی آن را از آن خود دیدن است! همدلی در شهر یعنی گفت‌وگوی در شهر برای دوستی و پاسخ به سؤالات برای گسترش روابط جهت باهم‌بودن است. در شهر هویت افراد بر مبنای حضور آنها در مکان و فضا تعریف می‌شود و برتری از نظر زندگی در شهر و برخورداری از فضا برای کسی وجود ندارد؛ وقتی در اتوبوس یا تاکسی یا مترو با کناردستی گفت‌وگو می‌کنی، وقتی در پارک کنار کسی که بر روی نیمکت نشسته گفت‌وگو می‌کنی، نوعی حس مشترک برگرفته از دوستی در شهر انتشار پیدا می‌کند. درواقع شهر محل بروز و ظهور همدلی است. همدلی که نوعی مثبت‌اندیشی به خود دیگران و مکان و فضاست، منجر به ظهور نشاطی درون‌زا در شهر می‌شود؛ از این‌رو شهرنشین‌ها با بهره‌گیری از این ویژگی به سوی شهروندی یعنی مسئولیت‌پذیری و مشارکت سوق پیدا می‌کنند. شهر‌های بزرگ به دلیل سرعت و تراکم و اشتغال شهرنشین‌ها نیازمند تقویت این حس هستند تا بتوانند روح شهر را معنا کنند. روح شهر در همدلی شکل می‌گیرد، دستان مهرورزی در شهر فارغ از سن و جنس و طبقه و نوع پوشش در قالب این حس انسانی رشد می‌کند؛ از این‌رو همدلی فقط با هم‌عقیده‌ها نیست، همدلی با همه مردم هست!

جامعه شهری نیازمند همدلی است؛ چراکه چرخ اجتماعات انسانی به شرطی به گردش درمی‌آید که ارتباط انس آنها در آنها تقویت شود. انس آنها در حوزه فضای شهری فارغ از هر نوع نگرشی باید همدلی را آموزش ببیند؛ این بدان معنی است که مسئولیت‌پذیری اجتماعی به معنی ایجاد تنش و درگیری میان شهروندان با همه تفاوت‌ها نیست بلکه به معنای ارائه خدمت به شهر در قالب گروه‌های محلی و تشکل‌های محله‌ای و منطقه‌ای در شهر است! شهروندان با همدلی قادرند به قانون احترام بگذارند و خود مجری قانون نباشند بلکه تعهدات خود را به صورت نوشته و نانوشته اجرا کنند. این به معنی آن است که جدایی و افتراق در شهر کم شود و هویت مشترک شهرنشینی در ساکنان شکل بگیرد. همدلی کارکرد اجتماعی و حتی فردی دارد. انسان‌های همدل مهارت گوش‌دادن را تجربه و در جهت پراکنده‌کردن حس دوستی تمرین و ممارست می‌کنند. همدلی فرصت دیدن «دیگری» در شهر است. شهرنشین همدل دیگری را از ذهن خود دور می‌کند تا تصویری از یکدلی و یگانگی را در شهر شکل دهد. این مهم با «از آن خود» و «وابسته به خود بودن» تعریف می‌شود و مرزهای «دیگری» از ساحت شهر دور می‌شود. در همدلی رنگ وحدت دیده می‌شود و مفهوم تفرق و جدایی کمرنگ می‌شود و کسی به خود اجازه نمی‌دهد که شهرنشین‌ها را تأدیب یا تکذیب کند، بلکه اگر به درستی امری معتقد است آن را عمل می‌کند نه آنکه دیگران را برای آنچه خود می‌پندارد صحیح است، تحت سرزنش یا تهدید و... قرار داده و جدایی را در شهر شکل دهد. شهر ما هویت، منش و اندیشه ما‌ست. شهر محل تضارب اندیشه‌ها‌ست اما این به معنای جدایی نیست؛ به معنی احترام به شهر و احترام به شهرنشینی با ادبیات زندگی مشترک و تعریف همدلی واقعی در زندگی شهری است.