«شرق» ادعاهای اخیر مبنی بر ارتباط احیای برجام با ترورهای موجود را در گفتوگو با دیاکو حسینی بررسی کرد
برجام زیر سایه امواج الوان
بعدازظهر جمعه، سلمان رشدی در یک مراسم سخنرانی در نیویورک از سوی فردی به نام «هادی مطر»، 24ساله ساکن نیوجرسی مورد حمله قرار گرفت. فارغ از ابعاد و زوایای این اقدام و شخصیت سلمان رشدی آنچه مهم جلوه میکند، ارتباط این اقدام با احیای برجام است. شاید در ظاهر بین این دو مسئله ارتباطی وجود نداشته باشد؛ اما واکنشها و اظهارنظرهای برخی افراد و رسانهها، هم در داخل کشور و هم در آمریکا طی 48 ساعت گذشته سبب شد که بین حمله به سلمان رشدی و احیای برجام ارتباط معناداری شکل بگیرد.
عبدالرحمن فتحالهی: بعدازظهر جمعه، سلمان رشدی در یک مراسم سخنرانی در نیویورک از سوی فردی به نام «هادی مطر»، 24ساله ساکن نیوجرسی مورد حمله قرار گرفت. فارغ از ابعاد و زوایای این اقدام و شخصیت سلمان رشدی آنچه مهم جلوه میکند، ارتباط این اقدام با احیای برجام است. شاید در ظاهر بین این دو مسئله ارتباطی وجود نداشته باشد؛ اما واکنشها و اظهارنظرهای برخی افراد و رسانهها، هم در داخل کشور و هم در آمریکا طی 48 ساعت گذشته سبب شد که بین حمله به سلمان رشدی و احیای برجام ارتباط معناداری شکل بگیرد. از یک سو برخی رسانههای ایالات متحده در گام اول سعی در ارتباطدادن مطر با جمهوری اسلامی داشتند؛ کمااینکه روزنامه نیویورکپست که یک رسانه دستراستی و حامی ترامپ در این شهر (نیویورک) است، به نقل از منابع امنیتی گزارش داد: «بررسیهای اولیه نشان میدهد هادی مطر، فرد مهاجم به سلمان رشدی پیشتر در رسانههای اجتماعی مطالبی را در حمایت از برخی ارگان های ایران منتشر کرده است». اینها علاوه بر آن است که انبیسینیوز به نقل از یک مقام پلیس و با اشاره به حسابهای ضارب سلمان رشدی در شبکههای اجتماعی نوشت: «او از حامیان اهداف افراطگرایی بوده است». این شبکه افزود نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد به درخواست اظهار نظر درباره حمله به سلمان رشدی پاسخی نداده است. در گام بعدی همین فضاسازیهای رسانهای در آمریکا سبب شد شاهد واکنش مقامات ایالات متحده و ارتباطدادن حمله به سلمان رشدی با برجام باشیم. پیرو این نکته تام کاتن، سناتور جمهوریخواه، در واکنش به حمله به سلمان رشدی با اتهامزنی به ایران گفت: «در ایران چند دهه است که خواستار کشتن سلمان رشدی بودهاند. میدانیم که آنها برای ترور مقامها آمریکایی نیز تلاش میکنند.
جو بایدن باید هرچه سریعتر مذاکرات احیای برجام را با تهران پایان دهد». در روی دیگر سکه نیز برخی سیاسیون و فعالان رسانهای در ایران هم وقوع این دو مسئله را چندان بیارتباط نمیدانند. چنانکه عباس عبدی فعال سیاسی در توییتی نوشت: «اهل نظریه توطئه نیست؛ ولی تصادفیبودن همزمانی خبر برنامهریزی برای ترور بولتون و ترور سلمان رشدی با نهاییشدن گفتوگوهای احیای برجام برای من باورناپذیر است». دراینبین مهمترین اظهارنظر به محمد مرندی بازمیگردد. مشاور تیم مذاکره دولت رئیسی هم در توییتی عنوان کرد: «من برای نویسندهای که نفرت و تحقیر بیپایان نسبت به مسلمانان و اسلام را به همراه داشته است، اشک نمیریزم. او یک بازیچه امپراتوری است که بهعنوان یک رماننویس پسااستعماری ظاهر شده است؛ اما آیا عجیب نیست که با نزدیکشدن به توافق هستهای احتمالی، آمریکا ادعاهایی درمورد تلاش برای کشتن جان بولتون مطرح کرده و اکنون این اتفاق میافتد؟ (ترور رشدی)». البته این موضع مرندی چندان بیحاشیه نبود. در این زمینه سید سعید لواسانی، از موضع مشاور تیم مذاکره درباره ترور رشدی انتقاد کرد. امامجمعه سابق لواسان در توییتی نوشت: «سلمان رشدی مرتد است و به حکم حضرت امام باید اعدام شود؛ بنابراین اتفاق خوبی افتاده است، حالا آقای مرندی نگران برجام شده است؟ اگر یک ذره عقل سیاسی داشته باشد، حواسش را جمع میکند که سخنان نامربوط نزند. انقلابی خوشحال است، نه نگران». نکته مهمتر اینجاست که ۴۸ ساعت پیش از حمله به سلمان رشدی، ایالات متحده در بیانیهای از تلاش ایران برای ترور جان بولتون، مشاور امنیت ملی دولت دونالد ترامپ، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه سابق آمریکا و دیگر مقاماتی که در ترور سردار سلیمانی نقش داشتند، سخن گفت؛ اما فارغ از اظهارنظرهای سیاسی و رسانهای، چه در داخل ایران و چه در آمریکا آیا به واقع بین ترور سلمان رشدی و ادعای تلاش ایران برای ترور جان بولتون، مایک پمپئو و دیگر مقامات دولت دونالد ترامپ با احیای برجام ارتباطی وجود دارد؟ اگر این ارتباط وجود دارد، چگونه ارتباطی است؟ این ترورها در راستای احیانشدن برجام است یا فشار به ایران برای پذیرش متن توافق کنونی؟ پاسخ به این سؤالها و پرسشهایی از این دست، محور گفتوگوی «شرق» با دیاکو حسینی است. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گپوگفت با این تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل و کارشناس پیشین مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری است که از نظر میگذرانید.
آنگونه که در آمریکا کسانی مانند سناتور تام کاتن یا رسانههایی مانند انبیسینیوز و روزنامه نیویورکپست یا برخی شخصیتهای داخلی نظیر محمد مرندی، مشاور تیم مذاکرهکننده هستهای، عباس عبدی و... عنوان کردهاند، بین ترور سلمان رشدی با برجام ارتباط احتمالی وجود دارد. آیا شما قائل به وجود چنین ارتباطی هستید؟
واقعیت ماجرا اینجاست که ما به جز اسم فرد حملهکننده چیزی بیشتر درخصوص اهداف و نگاه او برای ترور سلمان رشدی نداریم؛ هنوز کسی نمیداند که این فرد چه نوع ارتباطاتی داشته؛ اما آن چیزی که قطعی است، آن است که حتما برخی جریانهای افراطی مخالف احیای برجام در داخل آمریکا و دیگر کشورها و در رأس آنها اسرائیل این انگیزه را دارند که هر اتفاق بیربط یا باربطی را به برجام ارتباط دهند تا بتوانند مانع از احیای توافق هستهای شوند، بهخصوص در این بازه زمانی که امکان حصول توافق پررنگتر از گذشته شده است. بنابراین اسرائیل سعی میکند از هر مسیری که شده ایران را بدنام کند تا بتواند از این طریق باعث افزایش فشار به جمهوری اسلامی با هدف توقف گفتوگوها شود. پس این سناریوی احتمالی -تأکید دارم احتمالی- وجود دارد که مخالفان برجام در سایه آخرین تلاشها برای احیانشدن برجام ترور سلمان رشدی را هم به ایران ارتباط دهند تا از این طریق با فشار به بایدن مانع از حصول توافق شوند. این سناریو بههیچوجه بعید نیست. همانگونه که اشاره کردید و ما هم میبینیم، طیفی از جریانهای تندرو داخل آمریکا و رسانههای آنها سعی دارند فرد ضارب و ترور رشدی را به جمهوری اسلامی ایران ارتباط بدهند.
اما بسیاری معتقدند درست برخلاف سناریوی شما باید این سناریو را در نظر گرفت که اساسا هدف از فضاسازی سیاسی و رسانهای علیه ایران در سایه ترور سلمان رشدی اتفاقا، نه احیانشدن برجام، بلکه فشار به ایران برای پذیرش هرچه سریعتر متن توافقی است که از سوی اتحادیه اروپا تنظیم شده است؛ مبین این گزاره تحلیلی هم به امتیازاتی بازمیگردد که اتحادیه اروپا و حتی آمریکاییها حاضر به دادن آن به جمهوری اسلامی ایران هستند. در این راستا علاوه بر ادعای رسانهای والاستریتژورنال مبنی بر دادن امتیازات گسترده به ایران در حوزه پادمانی بهتازگی پولتیکو با استناد به متن پیشنهادی اتحادیه اروپا که گزیدهای از آن را مشاهده کرده، گزارش داد این متن پیشنهادی تحریمهای آمریکا علیه سپاه پاسداران را کاهش میدهد و راه را برای جلوگیری از بازرسی بیشتر سایتهای اتمی مشکوک ایران هموار میکند. طبق گزارش پولتیکو براساس این متن پیشنهادی حتی شهروندان غیرآمریکایی اجازه دارند که با شرکتهای ایرانی که حتی با سپاه پاسداران معاملاتی دارند، به تجارت خود ادامه دهند، به شرط آنکه این شرکتهای ایرانی در فهرست تحریمهای آمریکا نباشند. هرچند این ادعای پولتیکو با واکنش راب مالی مواجه شد؛ اما شما این سناریو را تا چه اندازه نزدیک به واقعیت میدانید؟
همانگونه که در پاسخ به سؤال نخست مطرح شد، سناریویی که به آن اشاره کردم، یک «سناریوی احتمالی» است؛ بنابراین آنچه شما هم ذیل یک سناریوی دیگر مطرح کردید میتواند یک سناریوی احتمالی دیگر باشد. ازاینرو نمیتوان با قاطعیت گفت که کدام سناریو نزدیک به واقعیت است؛ آیا از طریق مانور سیاسی و رسانهای روی ترور سلمان رشدی به دنبال فشار به دولت بایدن با هدف عدم احیای برجام و عدم حصول توافق در وین هستند یا برعکس خواهان فشار روانی بیشتر به ایران برای پذیرش هرچه سریعتر توافق؟!
در یک سناریولوژی نهایتا شما کدام سناریو را درستتر میدانید؛ سناریوی خودتان یا سناریویی که من برای شکل گرفتن بحث طرح کردم؟
اگر بپذیریم که بین ترور سلمان رشدی و برجام ارتباطی وجود دارد که قبول آن جای سؤال و اماواگر زیادی دارد، من معتقدم همان سناریوی نخستی که در سؤال اولتان به آن اشاره داشتم، بیشتر نزدیک به واقعیت است؛ یعنی مخالفان احیای برجام در داخل آمریکا و همچنین در اسرائیل سعی میکنند با مانور سیاسی و رسانهای ترور سلمان رشدی و ارتباطدادن این ترور به جمهوری اسلامی ایران عملا دولت بایدن را تحت فشار قرار دهند که از توافق با ایران دست بردارد.
به اتفاق مشابه دیگری بپردازیم؛ 48 ساعت پیش از ترور سلمان رشدی در چهارشنبه هفته گذشته وزارت دادگستری ایالات متحده در بیانیهای ادعا کرد فردی به نام شهرام پورصفی وابسته به ایران برای ترور جان بولتون، مشاور امنیت ملی دولت ترامپ و همچنین مایک پمپئو، وزیر سابق امور خارجه آمریکا اقدام کرده که سبب جریانسازی سیاسی و رسانهای علیه ایران شد؛ آنهم در شرایطی که تهران به دنبال بررسی جزئیات متن توافق ادعایی اتحادیه اروپاست. طرح این ادعا با چه هدفی صورت گرفت. آیا این مسئله ارتباطی به برجام دارد؟
برخلاف آنچه در مسئله ترور سلمان رشدی وجود داشت و ما تصاویر و عکسهای آن را دیدیم، درخصوص ادعای ترور جان بولتون، مایک پمپئو و دیگر مقامات دولت ترامپ فقط یک بیانیه از سوی مقامات آمریکایی مطرح شده است؛ بنابراین نمیتوانیم بگوییم که واقعا چنین تلاشی برای ترور این افراد وجود داشته است یا خیر.
با این حال اگر نهایتا بپذیریم چنین تلاشی برای ترور بولتون وجود داشته است، آیا به برجام ارتباط دارد؟ همزمانی وقوع این دو مسئله معنادار نیست؟
واقعا حداقل برای من مشخص و قطعی نیست که چنین تلاشی برای ترور بولتون وجود داشته است یا نه؛ با این پیشفرض نمیتوان گفت که بین ادعای وجود تلاش برای ترور جان بولتون و مایک پمپئو از سوی جمهوری اسلامی ایران و احیای برجام ارتباط مستقیمی وجود دارد. اگر چنین ارتباطی وجود داشته باشد، پیرو نکته قبلی معتقدم طرح این ادعا هم با هدف فشار به دولت بایدن برای عدم توافق و احیای برجام با جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است. دراینبین آن چیزی که برای من قطعی است، آن است که زمانی که مقامات دولت ترامپ آن تصمیم و اقدام را برای به شهادت رساندن سردار سلیمانی انجام دادند که بیشک یکی از اشتباهترین اقدامات ایالات متحده آمریکا در ۳۰ سال گذشته است، باید توقع و انتظار این واکنشها را هم میداشتند که به هر حال طرفداران سردار سلیمانی دست به اقداماتی برای گرفتن انتقام این ترور و خونخواهی او بزنند. با وجود آنچه گفته شد، من معتقدم چه اقداماتی که پیشتر برای ترور بولتون و دیگر مسئولان دولت ترامپ صورت گرفته یا ادعای اخیر مقامات آمریکایی یا حتی اقداماتی که احتمالا در آینده برای این افراد صورت خواهد گرفت، الزاما به ایران ارتباط ندارد؛ یعنی وجود تلاش برای ترور بولتون، پمپئو و... لزوما به این معنا نیست که این اقدامات به دستور مستقیم ایران شکل گرفته باشد.
با استنباط به چه دلیل یا دلایلی چنین باوری دارید؛ چون برخلاف واکنش صریح وزارت امور خارجه و شخص سخنگو مبنی بر رد این ادعاها به نظر میرسد بخشی از فضای سیاسی و رسانهای چندان بیمیل به اتصال این ترورها به ایران نیست؟
گروههای مقاومت متعددی در کشورهای مختلف مانند آمریکا فعالیت دارند که سردار سلیمانی را دوست داشتند و به او وفادار بودند و با شهادت ایشان هم بسیار متأثر شدند؛ پس قطعا با اقدام دولت ترامپ برای ترور ایشان به سمت انتقام و خونخواهیشان خواهند رفت. این یک واکنش و روند طبیعی است؛ اما همانگونه که گفتم و دوباره تأکید میکنم، وجود این تلاشها برای انتقام لزوما نمیتواند مستقیم به جمهوری اسلامی ایران ارتباط پیدا کند. البته خود آمریکاییها هم صراحتا عنوان کردهاند این ادعاها برای تلاش ایران در راستای ترور بولتون و... هیچگونه مبنای حقوقی، مستند، متقن و قوی ندارد و فقط یک ادعاست. با تمام نکاتی که عنوان شد، ذکر این نکته اهمیت دارد که ایران باید بارها عنوان کند که هیچ ارتباطی به این ترورها ندارد و مسئولیت چنین اتفاقاتی را نخواهد پذیرفت. همانگونه که گفتم سردار سلیمانی طرفداران بسیار زیادی در گوشه و کنار جهان داشته است، از هند تا شمال آفریقا؛ کدامیک از این افراد و جریانها امکان دارد تصمیم به انتقامجویی بگیرند.
در سایه آنچه برای تحلیل این ترورها عنوان شد، دو مسئله بیشازپیش خودنمایی میکند؛ اول تأثیر بخشی از سیاست داخلی بر سیاست خارجی و دومین نکته سکوت و ابهام دولت رئیسی در روند مذاکرات است که سبب شده به قول شما هر مسئله با ربط و بیربطی مانند این ترورها به احیای برجام گره بخورد. در این راستا سعی دارم این دو نکته را با شما به شکل عمیقتری کالبدشکافی کنم. در گام نخست قدری روی تأثیرگذاری سیاست داخلی و موضعگیریهای برخی مقامات کشور بر حوزه دیپلماسی بهخصوص دیپلماسی برجامی تمرکز کنیم. اگرچه تصمیمگیری در حوزه توافق هستهای در اختیار حاکمیت است اما به باور شما برخی اظهارنظرهایی سیاسی و رسانهای داخلی تا چه اندازه میتواند روی احیا یا عدم احیای برجام اثرگذار باشد و باعث شده این قبیل مسائل (ترورها) به روند مذاکرات گره بخورد؟
واقعیت امر این است که تأثیر مخرب سیاست داخلی بر سیاست خارجی بهخصوص در حوزه احیای برجام مسئله تازهای نیست. این روندی بوده است که حتی در دولت روحانی بهمراتب شدیدتر پی گرفته شد. ادامه آن روند هم در شرایط کنونی که دولت رئیسی روی کار آمده است، مشاهده میشود. ما دیدیم که در همین دولت سیزدهم برخی اظهارنظرهای سیاسی و رسانهای داخلی تا چهاندازه میتواند فضای دیپلماتیک را در ابعاد مختلف بهویژه برای احیای برجام مسموم کند. این فضا امروز هم کمابیش ادامه دارد. من معتقدم بخش عمدهای از مشکلات دولت رئیسی برای احیای برجام و همچنین در حوزه سیاست داخلی به دلیل همان تخریبهایی است که در دولت روحانی برای عدم حصول توافق انجام داد؛ بههرحال آن توهینها، هجمهها و حتی فضاسازیهایی منفی که علیه دولت سابق و برجام شکل گرفت، اکنون توقعاتی را برای دولت رئیسی به وجود آورده است و همین توقعات سبب شده برخی افراد و رسانهها بهصراحت مطالبی را مطرح کنند که گویی خبری از احیای برجام و حصول توافق نیست و ایران اولویت قطعی خود را گسترش جدی برنامههای هستهای قرار داده است؛ انگارنهانگار که برجام در سال ۲۰۱۵ هم محصول کل سیستم بود، نه تصمیم شخص روحانی یا ظریف. من تصورم این است که مشکلاتی که از زمان دولت روحانی به وجود آمده است، درحالحاضر بر عملکرد دولت رئیسی در حوزه سیاست خارجی برجامی سایه انداخته است.
چرا؟
چون دولت رئیسی در راستای همان جریان تخریبی که برای دولت روحانی، ظریف و برجام شکل گرفت و نهایتا توقعاتی را برای خود (دولت رئیسی) به وجود آورد، این باور و تصور را دارد که اگر برجام را احیا کند؛ برجامی که محصول چانهزنی است و قرار نیست همه ایدئالهای ایران را محقق کند، اما نهایتا به ازدستدادن طیف گستردهای از حامیان خود، بهخصوص حامیان کلیدیاش منجر خواهد شد. بر این مبنا تصورم این است که دولت با یک چالش روانی سیاسی در احیای برجام مواجه است.
به چه دلیل چنین باوری دارید؟
چون من معتقدم سیاستهای کلی نظام ادامه مذاکرات است اما دولت رئیسی اکنون با برخی جریانهای حامی خود اصطلاحا دچار تعارفات سیاسی است. براساس همین تعارفات سیاسی این دولت سعی دارد برای حفظ جریان حامی خود هم که شده، مذاکرات برجام را به یک روند فرسایشی تبدیل کند. البته من معتقدم دولت رئیسی برای حفظ منافع ملی باید این تعارفات را کنار بگذارد و کاملا صریح رفتار کند. چون این مخالفتهای جریان حامی رئیسی با احیای برجام ریشه در ناآشنایی با سیاستهای نظام جمهوری اسلامی ایران دارد. پس این دولت برای تحقق منافع ملی هم که شده باید به فوریت برجام را با تمام نواقص و انتقاداتی که به آن وجود دارد، احیا کند. بااینحال پیرو نکتهای که در سؤال قبلی عنوان داشتید، من هم معتقدم متأسفانه در صحنه واقعیت، سیاست داخلی بر احیای برجام سایه انداخته است. اگر به واقع بعد از بررسی این متن اروپاییها برجام احیا شود، به نظر من گام مهمی در راستای جداکردن سیاست داخلی از برجام برداشته خواهد شد. چون شکلگیری برجام که محصول جریان مستقل، میانهرو اصلاحطلب بود و احیای آن که توسط یک دولت اصولگرا خواهد بود، میتواند به حاصل کار مشترک تمام جریانهای سیاسی داخلی در ایران بدل شود.
در گام دوم به سیاست سکوت این دولت در قبال احیای برجام بپردازیم. یکی از مواردی که در طول مذاکرات دولت رئیسی به شکل جدی موردانتقاد، حتی نقد طرفداران این دولت قرار گرفته است، به سکوت رسانهای از طرف باقریکنی بهعنوان مذاکرهکننده ارشد و کل وزارت امور خارجه بازمیگردد. بهموازات آن برخی رسانههای داخلی عملا فضاسازی سیاسی و رسانهای برجامی به دست گرفتهاند تا جایی که بسیاری معتقدند همین جریان برای تیم مذاکرهکننده هم در وین، دوحه و... تعیین تکلیف میکند. شما تا چه اندازه این انتقادات به سکوت دیپلماسی عمومی برجامی دولت رئیسی و مهمتر از آن، موازیکاریهای رسانهای وابسته به دیگر نهادها و ارگانهای داخلی را بجا میدانید؟
قطعا سیاست خارجی کشوری مانند ایران و آینده مهمترین یا یکی از مهمترین پروندههای دیپلماتیک جمهوری اسلامی یعنی برجام را یک رسانه، روزنامه و خبرگزاریها، حال وابسته به جریان سیاسی و هر نهادی که معلوم نیست چه کسانی در پشت پرده آن قرار دارند، نباید و نمیتواند تعیین کند. وزارت امور خارجه خود یک دستگاه عریض و طویل است. اتفاقا یکی از وظایف روشن و مشخص این دستگاه عریض و طویل تحقق هرچهبهتر دیپلماسی عمومی درخصوص مسائل مختلف دیپلماتیک بهخصوص مسائل مهمی مانند برجام است که به شکل جدی با زندگی مردم ارتباط دارد و روند مذاکرات وین روی اقتصاد و معیشت کشور آثار مثبت یا منفی مستقیم و فوری خود را خواهد داشت. متأسفانه تمام این مسائل و پیگیری دیپلماسی عمومی در جهت تنویر افکار مردم در وزارت امور خارجه دولت رئیسی عملا تعطیل شده است و صرفا به یک کلیگویی با عبارات تکراری و جملات شعاری درخصوص مهمترین مسئله سیاست خارجی کشور بسنده میشود. به همین دلیل است که واقعا کسی نمیتواند به شکل قطعی عنوان کند که در جریان مذاکرات وین در همین دور اخیر چه امتیازاتی داده شده و چه امتیازاتی گرفته شده است.
به واقع سکوت دیپلماتیک برای تنویر افکار عمومی توسط دولت رئیسی و دستگاه سیاست خارجی با چه هدفی در دستور کار است؟ آیا به واقع تیم مذاکرهکننده یک رفتار عمدی را با سکوت دیپلماتیک خود در پیش گرفته است یا به دلیل شاید ناکارآمدی چیزی برای گفتن ندارد؟
من معتقدم دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پتانسیل بسیار بالایی برای پیگیری هرچه بهتر دیپلماسی عمومی در قبال برجام دارد و افراد با دانش و مهارتی بسیار بالا در وزارت امور خارجه قرار دارند که هم نسبت به مسائل دیپلماتیک، هم مسائل حقوقی و همچنین مسائلی رسانهای اشراف کامل دارند؛ بنابراین آنچه مشاهده میشود این است که ارادهای برای شکلگیری این دیپلماسی عمومی وجود نداد. یعنی نوعی رفتار عمدی نسبت به سکوت دیپلماتیک در دستور کار است و به همین دلیل سازماندهی هم برای این کار در دولت رئیسی و در وزارت امور خارجه شکل نگرفته است.
با چه هدفی این رفتار عمدی اجرائی شده است؟
به نظرم این دولت نیازی برای روشنکردن افکار عمومی درخصوص مذاکرات وین احساس نمیکند.
این عدم احساس نیاز ناشی از چیست؟
صریح بگویم ناشی از فقدان شناخت اهمیت افکار عمومی در وزارت امور خارجهای است که با صدارت حسین امیرعبداللهیان در یک سال گذشته آغاز شده است. به همین دلیل متأسفانه در این یک سال از پتانسیل بالای وزارت امور خارجه برای تحقق دیپلماسی عمومی استفاده نمیشود و به تبعش نتایج مخرب آن را هم میبینیم. در هر دوره که مذاکرات آغاز شده، وزارت امور خارجه دولت سیزدهم دست پایین را در تنویر افکار عمومی داشته است و در عوض رسانههای منطقهای و بینالمللی توانستهاند جریانسازی مد نظر خود را برای مدیریت افکار عمومی در ایران برای احیای برجام داشته باشند.
در مقابل تمام آنچه عنوان کردید، برخی معتقدند این رفتار عمدی دولت رئیسی و دستگاه دیپلماسی برای پیشبردن سکوت دیپلماتیک در قبال برجام ناشی از اجرائیکردن «سیاست ابهام» است. این گزاره را تا چه حد نزدیک به واقعیت میدانید؟ آیا پیگیری سیاست ابهام میتواند توجیهی برای سکوت دیپلماتیک این دولت در جهت تنویر افکار عمومی باشد؟
رفتار، اقدامات و تصمیمات ایران در حوزه برجام روی میز مذاکرات برای طرف اروپایی و آمریکایی کاملا مشخص است. بنابراین دیپلماسی عمومی بیش از آنکه طرف مشخصی در میان مقامات اروپایی و آمریکایی داشته باشد، برای روشنکردن افکار عمومی و رسانههاست که سؤالات و ابهامات خود را در مسیر مذاکرات دارند. پس اگر دولت رئیسی میخواهد سیاست ابهام را در روند مذاکرات در پیش بگیرد، باید این ابهامات را در میز مذاکرات و در کانالهای رسمی گفتوگو با مقامات پیش بگیرد، نه اینکه با سکوت دیپلماتیک خود افکار عمومی داخلی را به سمتی بکشاند که برای رفع کنجکاوی و پاسخ سؤالاتشان به رسانههای خارج از کشور رجوع کنند تا درنهایت آنها مدیریت افکار عمومی در داخل کشور را برای برجام به دست بگیرند. این یک نقص بسیار بزرگ در دستگاه دیپلماسی و دولت رئیسی است که جای انتقاد فراوان دارد. به نظر من نداشتن توان، مهارت و از همه مهمتر اراده لازم برای مدیریت افکار عمومی داخلی کشور این شرایط را رقم زده است. درصورتیکه این امکان وجود داشت که دولت رئیسی با پیگیری همزمان سیاست ابهام، به سؤالات و ابهامات جامعه و رسانهها داخلی جواب دهد. این دو با هم منافاتی ندارند. نه اینکه طوری عمل شود که بگویند دولت رئیسی اهمیتی برای افکار عمومی داخلی در قبال برجام و مذاکرات وین قائل نیست. این شکل از اداره دیپلماسی توسط دولت سیزدهم و تیم مذاکرهکننده عملا این پیام مخرب را به مردم میدهد که مذاکرات وین ارتباطی به آنها ندارد.
با همین سیاست ابهام به نظر میرسد مذاکرات درگیر کلیدواژهای به نام «تضمین» شده است؛ تضمین بابت خروج سپاه از لیست گروههای تروریستی، تضمین برای لغو کامل تحریمها و تضمین در خصوص عدم خروج مجدد آمریکا از برجام، اخیرا هم تضمین در حوزه پادمانی؛ در این راستا مرتبا در ادوار مختلف مذاکرات وین رسانههای داخلی و خارجی از عقبنشینی طرف غربی یا ایران از این تضمینها گفتهاند. واقعا در این ابهام و سکوت دیپلماتیک چه بر سر خطوط قرمز و تضمینهای تهران آمده است؟
من بارها عنوان کردهام اعتقادی به واژهای به نام تضمین در توافقات بینالمللی ندارم. ضمانت و تضمین در توافقات بینالمللی بیمعنی است. تضمین تنها به این معناست که زمانی که طرف مقابل از تعهدات خود تخطی میکند، این توازن را برای خود حفظ کنید که متقابلا شما هم از تعهدات خود تخطی کنید. این تنها معنای ضمانت است؛ بنابراین اگر ما واقعا به دنبال احیای برجام هستیم و سعی داریم رفتار دونالد ترامپ در خروج از برجام دوباره تکرار نشود، باید برجام را به نحوی پیش ببریم که منافع دو طرف به شکل متوازن تأمین شود. یعنی کسب منافع تهران و واشنگتن با احیای برجام بهمراتب بیشتر از هزینههای کنارگذاشتن این توافق باشد؛ این نقطه کلیدی برای حفظ برجام است.
یک سؤال جزئی، اما مهم ذهن من را درگیر کرده است؛ برخی این گزاره تحلیلی را هم مطرح کردهاند که این طرح ادعایی از جانب اتحادیه اروپا در سایه پیشنویس متن توافق جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی این اتحادیه اساسا متنی آمریکایی است، نه اروپایی. برای اثبات این ادعا هم به سه دلیل استناد میشود؛ نخست اینکه جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا ۱۰ مرداد/ یک آگوست در بیانیهای پیش از آغاز دهمین نشست بازبینی پیمان عدم اشاعه هستهای (NPT) گفت: «ما از طریق دیپلماسی و در هماهنگی با متحدان و شرکای اروپایی، پیشنهادی برای بازگشت متقابل به اجرای کامل برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) ارائه دادیم». برخی معتقدند در بیانیه مذکور بایدن اشاره به همین پیشنویس بورل است. دوم آنکه وزارت امور خارجه آمریکا پنجشنبهشب گذشته مدعی شد آماده بازگشت فوری به توافق هستهای با ایران هستیم که در وین بر سر آن مذاکره شد. این موضعگیری نشان میدهد که شاید متن توافق از آن خود واشنگتن باشد که اینگونه حاضر به توافق سریع با تهران هستند و سوم اینکه ذات سیاسی و دیپلماتیک ایالات متحده بهگونهای است که حاضر به پذیرش و امضای توافقی نیستند که به ابتکار عمل دیگر کشورها، ولو کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا تنظیم شده باشد. در سایه این سه نکته میتوان اینگونه استنباط کرد که متن حاضر که اتفاقا اصرار بسیاری هم بر پذیرش آن از سوی ایران وجود دارد، متنی آمریکایی است؟
بله من هم این احتمال را میدهم که در متن پیشنویسی که به نام اتحادیه اروپا و جوزپ بورل تنظیم شده است، آمریکاییها هم به نحوی، حتی مستقیم در نگارش آن دخالت کرده باشند. بههرحال باید پذیرفت که قطعا اروپاییها و آمریکا در خصوص طرحها و توافقاتی که پیش میبرند، با هم اشتراک نظر دارند و رایزنی، گفتوگو خواهند کرد و هماهنگیهایی با هم خواهند داشت. چون اروپا و آمریکا در بیشتر مسائل بینالمللی بهخصوص نوع اعمال محدودیت برای برنامه هستهای ایران تا حد بسیار زیادی شبیه به همدیگر رفتار میکنند؛ بنابراین در مجموع میتوان این گزاره را نزدیک به واقعیت دانست که پیشنویس متن جدید که عنوان شده از جانب اتحادیه اروپا و شخص جوزپ بورل است، اساسا با پیشنهاد ایالات متحده مطرح شده باشد. اما من معتقدم این طرح نهایی و این پیشنویسی که ایران به دنبال بررسی جزئیات آن است، میتواند محصول مشترک اروپا و آمریکا باشد، نه یک طرف، حال چه طرف آمریکایی و چه طرف اروپایی. این متن احتمالا «متن مشترک اروپایی -آمریکایی» است.