«شرق» بهبود روابط ایران با کشورهای منطقه در یک سال گذشته را بررسی می کند
چرخش دیپلماسی منطقه ای
به باور صاحبنظران حوزه روابط بینالملل، سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان مهمترین و کلیدیترین بخش سیاست خارجی آن کشور را تشکیل میدهد؛ چراکه به شکل مستقیمی دربردارنده منافع و بهخصوص امنیت آن کشور است.
عبدالرحمن فتحالهی: به باور صاحبنظران حوزه روابط بینالملل، سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان مهمترین و کلیدیترین بخش سیاست خارجی آن کشور را تشکیل میدهد؛ چراکه به شکل مستقیمی دربردارنده منافع و بهخصوص امنیت آن کشور است. در این زمینه با نگاهی به کارنامه یکساله دولت سیزدهم به نظر میرسد حوزهای که سیدابراهیم رئیسی توانسته است موفق ظاهر شود به همین مقوله سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان باز میگردد، در حالی که این نمره قبولی برای سایر حوزههای دیپلماسی با محوریت دیپلماسی برجامی و حصول توافق هستهای در دولت سیزدهم تا زمان اعلام نتیجه نهایی مذاکرات نامشخص باقی میماند. اگرچه باید این مهم را هم در نظر گرفت که احیای برجام مسئلهای است که فراتر از اختیارات رئیسی و دولت به تنهایی است، اما چه عواملی سبب شد که دولت سیزدهم بتواند در یک سال گذشته به یک پوستاندازی قابل توجه در سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان دست پیدا کند؟ اگرچه رئیسی، هم در زمان تبلیغات انتخاباتی و هم پس از پیروزی در انتخابات اولویت سیاست خارجی خود را ارتقای روابط جمهوری اسلامی ایران در منطقه و بهبود مناسبات با همسایگان قرار داده بود، اما این سؤال وجود دارد که چرا دولت روحانی در هشت سال دوره خود نتوانست علیرغم تلاشهای مستمر در این زمینه، به کارنامه قابل قبولی دست پیدا کند؟ به چه دلیل یا دلایلی دولت سیزدهم توانسته است نفوذ ایران را در فاصله یکساله میان همسایگان بهخصوص کشورهای حاشیه خلیج فارس دوباره احیا کند تا جایی که علاوه بر پیگیری عربستان سعودی درخصوص نشست بغداد برای ازسرگیری روابط با ایران، اکنون امارات متحده عربی روابط خود را به سطح سفارت بازگردانده و سفیر خود را به تهران اعزام میکند. در کنارش اردن و مصر خواهان احیای روابط با جمهوری اسلامی هستند و کویت هم نیمنگاهی به تقویت مناسبات با ایران دارد. اینها علاوه بر آن است که دیگر کشورهای فراتر از حوزه خلیج فارس و بیرون از منطقه خاورمیانه مانند تاجیکستان هم که روابط سردی را با ایران در دوره حسن روحانی تجربه کردند، به ناگاه در دولت سیزدهم، ارتقای روابط، آن هم در سطح سران را با جمهوری اسلامی از سر گرفتند؟ این دیپلماسی منطقهای دولت رئیسی که میتوان از آن به دیپلماسی سفید یاد کرد، پس از شکلگیری پیمان ابراهیم که به حضور اسرائیل در پشت مرزهای آبی ایران در خلیج فارس و دریای عمان منجر شد، چگونه توانست یک توازنبخشی را در سطح منطقه ایجاد کند؟ «شرق» در این زمینه و برای یافتن پاسخ سؤالات فوق و دیگر پرسشهایی که در این رابطه وجود دارد گفتوگوهایی را با سیدجلال دهقانی فیروزآبادی و سیدعلی سقاییان صورت داده است تا از نگاه این دو کارشناس و دیپلمات که مدافع کارنامه دولت رئیسی در حوزه سیاست خارجی هستند، به بررسی و ارزیابی عوامل موفقیت نسبی این دولت در دیپلماسی منطقهای نائل آید. در گپوگفت با سیدجلال دهقانی فیروزآبادی، محوریت بحث روی یک نگاه آکادمیک استوار است و در مصاحبه با سیدعلی سقاییان سعی شده از نگاهی دیپلماتیک و تجربه ایشان در حوزه دیپلماسی به مسئله ورود کنیم.
گفتوگوی «شرق» با سیدجلال دهقانیفیروزآبادی درباره ارزیابی سیاست خارجی منطقهای دولت رئیسی
دولت رئیسی، سیاست خارجی منطقهای را بهطور مستقل تعریف کرد
سیدجلال دهقانی فیروزآبادی جزء آن دسته از کارشناسان و تحلیلگرانی است که کارنامه دولت رئیسی در حوزه سیاست خارجی با محوریت سیاست خارجی منطقهای و روابط با همسایگان را قابل دفاع میداند؛ تا جایی که به باور او، عملکرد یکساله دولت سیزدهم در این حوزه (سیاست خارجی منطقهای) به اندازه خروجی هشتساله دولتهای یازدهم و دوازدهم است. به همین دلیل «شرق» به گفتوگو با این استاد روابط بینالملل و علوم سیاسی پرداخته تا علل و عوامل تقویت روابط با همسایگان در دولت رئیسی را جویا شود. در ادامه گپوگفت با رایزن فرهنگی اسبق ایران در امارات متحده عربی، دبیر علمی کنفرانس امنیتی تهران و رئیس پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، به بررسی چرایی ناکامی روحانی در سیاست خارجی منطقهای نیز پرداختهایم. البته سعی بر آن بوده در مقام قیاس و از منظری آکادمیک فرصتها و چالشهای دولت سابق و فعلی را با تمرکز بر روابط ایران با همسایگان به بوته نقد و تحلیل ببریم که در ادامه میخوانید.
اگر در آغاز گفتوگو بخواهیم به طور مصداقی روی تفاوتهای سیاست خارجی منطقهای دولتهای یازدهم و دوازدهم با دولت سیزدهم تمرکز کنیم، این سؤال به وجود میآید که چرا «دیپلماسی لبخند»، «دیپلماسی انعطاف» و «دیپلماسی سلام» در زمان روحانی نتوانست به گشایش منطقهای ایران با همسایگان منجر شود، اما سیدابراهیم رئیسی در نخستین سال دولتش توانست به یک پوستاندازی قابل توجه در حوزه روابط با همسایگان دست پیدا کند، تا جایی که به نظر میرسد عملکرد دولت فعلی معطوف به دیپلماسی منطقهای قابل دفاع است؟
البته موفقیت سیاست خارجی دولت سیزدهم صرفا به سیاست منطقهای آن محدود نمیشود. به نظر من مهمترین تفاوت دیپلماسی منطقهای در دولتهای یازدهم و دوازدهم با دولت سیزدهم به ماهیت و جهتگیری سیاست خارجی دو دولت بازمیگردد.
تفاوت ماهیت به چه معنا؟ منظور گفتمانسازی در سیاست خارجی منطقهای است؟
به این معنا که رویکرد و جهتگیری دو دولت در حوزه سیاست خارجی منطقهای و همسایگی متفاوت از همدیگر است. به هر حال باید پذیرفت که به دلیل جبر ژئوپلیتیک تعریف و تبیین روابطی مثبت و سازنده با همسایگان امری اجتنابناپذیر است، اما سیاست خارجی منطقهای و همسایگی لزوما به معنای تعریف و پیشبرد روابطی بدون برنامه و اجباری با همسایگان نیست، بلکه بر اساس طراحی یک استراتژی دقیق، هوشمند و منطبق با واقعیات خواهد بود. تعریف و بهکارگیری این استراتژی ماهیت سیاست خارجی منطقهای و همسایگی دولتها را روشن میکند که آیا دولتها به دلیل همان جبر ژئوپلیتیک صرفا به دنبال برقراری و تداوم روابطی از سر ناچاری با همسایگان هستند یا اینکه دولتها بر اساس همان استراتژی درست در سیاست خارجی منطقهای و همسایگی به دنبال بهرهبرداری و استفاده بهینه از تمام ظرفیتهای سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری و فرهنگی، تاریخی و... در جهت تعمیق روابط با همسایگان هستند.
ولی به نظر میرسد هیچ دولتی مشخصا در ایران سر عناد با همسایگان نداشته است، پس تفاوت ماهیت دولتها چگونه سبب این تعریف فضای تعاملی یا تقابلی تهران با همسایگانش شده است؟
این مسئله کاملا طبیعی است که اساسا جمهوری اسلامی ایران سر دشمنی و ناسازگاری با همسایگان خود ندارد. این راهبرد ثابت ما در چهار دهه گذشته بوده است که دولتها هم آن را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار دادهاند. اما آنچه سیاست خارجی منطقهای و همسایگی دولتها در جمهوری اسلامی ایران را از همدیگر متمایز میکند، جهتگیری کلی و طراحی همان استراتژی است که در سؤال قبل به آن اشاره کردم. با این نگاه اگر به سیاست خارجی دولتهای یازدهم و دوازدهم نگاه کنیم، با توجه به آنکه اولویت دیپلماسی حسن روحانی، تنظیم و بازتعریف روابط جمهوری اسلامی ایران با جهان بود و جهان هم از زوایه دید دولتهای یازدهم و دوازدهم به آمریکا و اروپا و انجام مذاکرات هستهای و شکلگیری برجام با آنها خلاصه میشد، متأسفانه در نهایت سیاست خارجی روحانی در همه ابعاد و شئونش به دیپلماسی برجامی تقلیل پیدا کرد، تا جایی که عملا سیاست خارجی روحانی و ظریف برجامزده شد، به همین دلیل دیگر جنبههای سیاست خارجی، بهویژه سیاست خارجی منطقهای و همسایگان یا مغفول ماند یا در اولویتهای بعدی قرار گرفت. به بیان دقیقتر چون اولویت سیاست خارجی دولت روحانی برقراری روابط با قدرتهای جهانی بهویژه اروپا و آمریکا در سایه موفقیت برجام بود، سیاست همسایگی و منطقهای ماهیتی «تَبَعی» پیدا کرد؛ یعنی برقراری روابط با همسایگان تابعی از روابط ایران با قدرتهای جهانی و تعیین وضعیت برجام بود.
اما ماهیت سیاست خارجی دولت سیزدهم چگونه تبیین، تعریف و اجرائی شد که در فاصله یک سال توانست به این پوستاندازی در سیاست خارجی منطقهای روابط با همسایگان دست پیدا کند؟
به نظر من عامل اصلی به جهتگیری، استقلال رویکرد و رویهای بازمیگردد که دولت سیزدهم سعی کرد در سیاست خارجی منطقهای در پیش بگیرد.
استقلال رویه به چه معنا؟
به این معنا که دولت سیزدهم برای اولین بار روابط با همسایگان و دیپلماسی منطقهای را به صورت مستقل از دیگر ابعاد سیاست خارجی و البته مرتبط با آنها تعریف کرد و آن را پیش برد.
آیا گزاره شما نزدیک به واقعیت است؟ چراکه به نظر نمیرسد نه در دولت رئیسی و نه در هیچ دولتی بتوان تفکیکی بین دیپلماسی منطقهای و روابط با همسایگان با دیگر ابعاد سیاست خارجی بهویژه دیپلماسی برجامی قائل بود. بهویژه که تکلیف برجام در تشدید و تقویت دیپلماسی منطقهای دولت سیزدهم بهشدت تأثیرگذار خواهد بود. غیر از این است؟
نکته شما تا حدودی درست است، اما گفته من هم لزوما به معنای این نیست که سیاست خارجی منطقهای و دیپلماسی با همسایگان به صورت کاملا مستقل و جدا از دیگر ابعاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قابلیت تعریف و پیگیری دارد. گفته قبلی من به این معناست و بر این نکته تأکید دارد که دولت سیزدهم سعی کرده است دیپلماسی منطقهای را مستقلا به موازات دیگر ابعاد سیاست خارجی تعریف و تعقیب کند، نه بهصورت تابعی از آنها. طبیعتا همه ابعاد سیاست خارجی ایران مانند دیگر کشورها بر همدیگر اثرگذار است. اتفاقا به نظر من این مهمترین تفاوت دیپلماسی منطقهای دولت رئیسی با دولت روحانی و عامل اصلی موفقیت دولت سیزدهم در بالابردن سطح روابط دیپلماتیک با همسایگان بوده است. در این راستا تفاوت دیگر به تعریف و تلقی دو دولت روحانی و رئیسی از دیپلماسی بازمیگردد. چون اساسا ما با دو تعریف و دیدگاه در دیپلماسی و علوم سیاسی و روابط بینالملل مواجهیم. گاهی تلقی و تعریف از دیپلماسی به معنای سازش، مماشات و نهایتا تسلیم است و تعریف دیگری که من به آن معتقدم و در تعریفهای مصطلح علوم سیاسی از دیپلماسی کمتر مطرح شده، این است که دیپلماسی یعنی هنر و توان اعمال مسالمتآمیز قدرت در روابط بینالملل؛ چراکه سیاست خارجی مهمترین هدفش باید تأمین قدرت، منافع و امنیت ملی هر کشور در مناسبات جهانی باشد، اما بهگونهای که باعث تنازع، بحران و نهایتا جنگ با دیگر بازیگران منطقهای و جهانی نشود. بنابراین در دولت آقای روحانی عمدتا تلقی از دیپلماسی این بود که جمهوری اسلامی ایران جهت پرهیز از تنش باید از عناصر قدرت خود در سه حوزه هستهای، موشکی و منطقهای دست بکشد یا عقبنشینی کند. در صورتی که باید عناصر و پارامترهای تولیدکننده و تأمینکننده قدرت ملی، امنیت ملی و منافع ملی در سیاست خارجی حفظ شود و در ضمن بهگونهای با کشورهای همسایه و بازیگران منطقهای و بینالمللی رفتار شود که به تنش منجر نشود. به نظر من تلقی دولت سیزدهم از دیپلماسی این گزارهای است که من به آن اشاره کردم و تیم سیاست خارجی دولت در این یک سال در همین راستا سیاست منطقهای و روابط با همسایگان را تعریف، تبیین و اجرا کرده است؛ بهگونهای که تلاش شده قدرت و امنیت ملی در سطح منطقهای بهصورت مسالمتآمیز حفظ، کسب و اعمال شود.
تا اینجای مصاحبه تنها عاملی که شما در آسیبشناسی سیاست خارجی منطقهای دولت روحانی به آن اشاره کردید، ناظر بر برجامزدگی دیپلماسی دولتهای یازدهم و دوازدهم بود. آیا عوامل دیگری هم در عملکرد روحانی و ظریف برای ارتقای روابط با همسایگان مؤثر بودند؟
بدون شک عوامل دیگری در ناکامی دولتهای یازدهم و دوازدهم برای ارتقای روابط با همسایگان مؤثر بودند، چون دیپلماسی منطقهای و ارتقای روابط با کشورهای همسایه یک سیاست خارجی «تکعاملی» نیست، بلکه یک پروسه «چندعاملی» است. عواملی در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی میتوانند در ارتقای توان دیپلماتیک دولتها برای تعریف روابطی درست و متوازن با همسایگان مؤثر باشند. همانگونه که در پاسخ به سؤالهای قبلی اشاره کردم، به نظر من در حوزه منطقهای رویکرد دولت روحانی با همسایگان یک رویکرد مستقل و حتی واقعبینانه نبود، چون دولت سابق بر اساس یک نگاه برجامزده و دیپلماسی «تبعی» عمل میکرد. درحالیکه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از مهمترین قدرتهای منطقه خاورمیانه نمیتواند یک سیاست خارجی تکعاملی با محوریت برجام داشته باشد. سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران باید بتواند علاوه بر برجام، دیگر عوامل را در تقویت توان دیپلماتیک برای خود تعریف و تعقیب کرده و به شکل درست هم اجرا کند. بازیگران همسایه نیز نگاه برجامزده دولت روحانی را بهخوبی درک میکردند، چون برای همسایگان هم پذیرفته نبود که ارتقای روابط با ایران تابعی از برجام باشد؛ ازاینرو آنها نیز روابط با ایران را بر پایه برجام تنظیم میکردند.
باز هم روی برجام تأکید شد، آیا مسئلهای غیر از نگاه برجامزده دولت روحانی را در ناکامی دیپلماسی منطقهای دولتهای یازدهم و دوازدهم متصورید؟
قطعا عوامل دیگری هم وجود دارد.
چه عواملی؟
یکی دیگر از عوامل به ناکامی دولت روحانی در مدیریت همهجانبه سیاست خارجی بازمیگشت، چون این عامل لازمه تحقق دیپلماسی موفق در هر دولتی است. عامل دیگر در ناکامی دولت روحانی ناظر بر عدم توان دولت سابق برای اجماعسازی در حوزه سیاست داخلی در جهت تبیین و تعقیب سیاست خارجی مطلوب، بهخصوص در قبال همسایگان است. واقعیت این است که دولت روحانی، بهویژه وزارت خارجه، توان اجماعسازی داخلی برای تحقق یک سیاست خارجی منطقهای مطلوب را نداشت، در صورتی که بیش از نیمی از موفقیت جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی منطقهای و تحقق روابط با همسایگان معلول توان دولتها در اجماعسازی داخلی است.
هر دولتی برای ایجاد دیپلماسی منطقهای باید توان و مدیریت کافی در جهت اجماعسازی بین نیروهای سیاسی داخلی را داشته باشد. عامل دیگر در ناکامی دولت روحانی، ناتوانی و ضعف در بسیج امکانات و ظرفیتهای ملی برای پشتیبانی و حمایت از سیاست خارجی منطقهای و دیپلماسی با همسایگان بود که تجلی، بروز و ظهور عینی آن را در القای دوگانگی «دیپلماسی» و «میدان» دیدیم. اتفاقا در نهایت خود آقای دکتر ظریف هم تصریح کرد که این دوگانهسازی حکایت از آن داشت که وزارت امور خارجه دولت سابق در زمینه اجماعسازی مطلوب و لازم بین نیروهای داخلی موفق عمل نکرد. اما عامل مهمتری که نباید از نظر دور داشت بیاعتمادی و نوعی گسل بین ارکان نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران با دولت روحانی، بهخصوص در حوزه سیاست خارجی با محوریت سیاست منطقهای و دیپلماسی با همسایگان بود. خاصه آنکه دولت روحانی بعد از برجام هستهای به نوعی خواستار تحقق برجام منطقهای و برجام موشکی نیز بود. همین نگاه باعث نوعی بیاعتمادی و شکاف بین ارکان دیگر نظام سیاسی جمهوری اسلامی با دولت روحانی شد. عامل مهم دیگری هم که باید به آن اشاره کرد تعارض گفتمان بین دولت روحانی با گفتمان کلی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی ایران بود. این عامل نیز در کنار فقدان دولتی مقتدر و منسجم در پیشبرد و تحقق ناکام دیپلماسی منطقهای مؤثر بود؛ چراکه باید کلیت دولت و کابینه در کنار وزارت امور خارجه به صورت یک شاکله واحد و به شکلی کاملا هماهنگ روابط با همسایگان و کشورهای منطقه را در همه حوزههای سیاسی، دیپلماتیک، فرهنگی، نظامی، امنیتی، دفاعی، مرزی، تجاری، اقتصادی و... پیش ببرد. این کار تنها وظیفه وزارت امور خارجه نیست. همه وزرا، وزارتخانهها، نهادها و سازمانها در دولت و حاکمیت باید به شکلی هماهنگ با وزارت امور خارجه به وظایف خود در تحقق دیپلماسی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان در همه ابعاد عمل کنند، چون دیپلماسی منطقهای فقط محدود و منحصر به روابط دیپلماتیک نیست. متأسفانه در دولت روحانی چنین هماهنگیای وجود نداشت و هرکدام از وزارتخانهها متفاوت و حتی متضاد با وزارت امور خارجه عمل میکردند. حتی آقای دکتر ظریف بارها عنوان کردند که برخی از وزرای دولت روحانی با نگاه وزارت امور خارجه در ارتقای روابط با برخی از کشورهای همسایه همراه نیستند. حتی بخشی از بدنه ریاستجمهوری هم در تضاد با رفتار و عملکرد وزیر امور خارجه سابق قرار داشتند. همین مسئله باعث شد که کارنامه دیپلماسی منطقهای دولت یازدهم و دوازدهم موفق و مطلوب نباشد.
با تمام نکاتی که به آن اشاره کردید، هنوز این سؤال برای من وجود دارد که چرا دولت روحانی با دیپلماسی لبخند نتوانست اعتماد کشورهای همسایه را برای ارتقای روابط در آن هشت سال جلب کند؛ در حالی که دولت رئیسی ذیل تحقق پروژه یکدستسازی قدرت و شاید امتدادی از دیپلماسی میدان توانست به یک تغییر معنادار در ارتقای روابط با همسایگان بهویژه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس دست پیدا کند؟
با این ادبیات و تعابیر موافق نیستم. بخشی از این سؤال شما را در پرسشهای قبلی جواب دادم. به نظر من همسایگان و بهخصوص کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هم نگاه چندان مطمئنی به سیاست منطقهای و دیپلماسی دولت روحانی در قبال همسایگان نداشتند. به این معنا که کشورهای همسایه هم به این جمعبندی رسیده بودند که دولت حسن روحانی نماینده کلیت ساختار و نظام جمهوری اسلامی ایران نیست. لذا اعتقاد و اطمینانی به ارتقای روابط با دولت حسن روحانی در آن هشت سال شکل نگرفت.
به پارامترهای حوزه داخلی و منطقهای در ناکامی دولت روحانی برای پیشبرد دیپلماسی منطقهای موفق اشاره کردید، اما عوامل حوزه بینالمللی تا چه اندازه در این ناکامی مؤثر بودند؟
به موضوع مهمی اشاره کردید. در این رابطه وقوع سه اتفاق منطقهای و بینالمللی مهم در دوره حسن روحانی باعث رکود و ناکامی سیاست خارجی دولت یازدهم و دوازدهم در ارتقای روابط با همسایگان با محوریت کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس شد.
کدام سه اتفاق؟
اول بحران و جنگ داخلی سوریه، دوم تجاوز عربستان و کشورهای همپیمان با ریاض به یمن و نهایتا ظهور پدیده تروریستی داعش؛ مجموعه این سه اتفاق در طول هشت سال دولت روحانی به گونهای پیش رفت که جایگاه، نفوذ و قدرت ایران در منطقه را افزایش داد. در مقابل کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هم این تلقی را داشتند که با مهار، کنترل و تهدید تهران میتوانند به محدودسازی جمهوری اسلامی نائل شوند. در صورتی که هر سه بحران نهایتا به تثبیت نفوذ منطقهای ایران انجامید. در کنار این سه اتفاق منطقهای، اتفاق مهمتری که در سطح بینالمللی تأثیری جدی بر ناکامی دیپلماسی منطقهای دولت حسن روحانی گذاشت، خروج دونالد ترامپ از برجام و در ادامه اتخاذ سیاست فشار حداکثری یا کارزار فشار حداکثری علیه ایران بود. این اقدام دولت سابق ایالات متحده، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بهخصوص عربستان سعودی را تحریک، ترغیب و تهییج کرد که در راستای سیاست دونالد ترامپ به فکر مهار، کنترل و محدودسازی قدرت ایران در منطقه باشند و به تبع نگاه واشنگتن بازیگران عربی حاشیه خلیج فارس هم سیاست فشار حداکثری علیه ایران را اجرائی کنند.
چند عامل کلیدی را در آسیبشناسی حوزه داخلی برای چرایی ناکامی دولت روحانی در اجرای سیاست خارجی منطقهای موفق مطرح کردید، از ناتوانی دولت برای مدیریت همهجانبه سیاست خارجی تا شکست در اجماعسازی بین نیروهای داخلی، وجود گسل دولت با سایر مجموعهها، ناتوانی دولت قبل برای بسیج امکانات در جهت پشتیبانی و حمایت از سیاست خارجی منطقهای و دیپلماسی با همسایگان و...؛ اما به نظر میرسد آنچه از نگاه شما مغفول ماند تأثیر مخرب برخی فضاهای داخلی بهخصوص بعد از حمله جریان رادیکال به سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد است که نقطه عطفی در سقوط روابط کشورهای حاشیه خلیج فارس با ایران بود. پس اساسا هر دولتی هم به جای روحانی در آن سالها روی کار میآمد، نمیتوانست در این راستا گام مؤثری بردارد؛ چراکه فضای رادیکال اجازه چنین مانور دیپلماتیکی را نمیداد. به هر حال اعدام نمر، تشدید جنگ در سوریه و کشیدهشدن آن به عراق و به تبعش اوجگیری روابط سخت بین تهران و ریاض، از همه مهمتر جنگ یمن و نیز اقدامات دولت ترامپ در تشدید این گسل فضای داخلی را هم بهشدت تحت تأثیر قرار داده بود. پس چگونه انتظار داریم دولت روحانی در آن سالها میتوانست یک اجماعسازی را در بین نیروهای داخلی، آن هم نیروهای رادیکال، برای ارتقای روابط با عربستان و دیگر کشورهای همسایه شکل دهد؟
حمله به سفارت و کنسولگری عربستان در ایران بیشتر یک جرقه بود؛ یعنی در حقیقت این اتفاق یک کاتالیزور در قطع روابط ایران و عربستان بود نه عامل تعیینکننده. در واقع عربستان از پیش تصمیم قطع رابطه با ایران را گرفته بود.
یعنی به باور شما گسست و گسل در روابط ایران با کشورهای حاشیه خلیج فارس یک امر اجتنابناپذیر بود و حمله جریان رادیکال داخلی به سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد قدری به آن سرعت بخشید؟
دقیقا. همانگونه که گفتم جنگ داخلی در سوریه، تجاوز عربستان به یمن و ظهور داعش فضا را برای گسل این کشورها با جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده بود و حمله به سفارت عربستان تنها آن را قدری جلو انداخت. در آن سالها عربستان به دنبال این بود که ایران را در انزوا و موضع ضعف قرار دهد تا قدرت و نفوذ منطقهای آن را کنترل و مهار کند.
در بخشی از تحلیلتان به تعارض گفتمان دولت روحانی با برخی ارکان دیگر اشاره داشتید، اما این نکته شما با یک تناقض جدی همراه است. آیا دولت حسن روحانی و اساسا دولتهای پس از انقلاب چیزی جز بخشی از شاکله یا مهمترین قسمت بدنه اجرائی ایران هستند؟ پس تعارض گفتمان دولت روحانی با برخی ارکان دیگر به چه معناست؟ حتی درخصوص برجام هم باید گفت این توافق با چراغ سبز حاکمیت صورت گرفت. پس حتی برجام هم نقطه تعارض گفتمان دولت روحانی با دیگر بخشها نیست.
دولتهایی که در جمهوری اسلامی ایران روی کار میآیند، ممکن است خردهگفتمانهایی را برای خود تعریف کنند یا برای سیاست خارجی یک گفتمان منحصربهفرد در آن دولت تبیین شود، اما آن خردهگفتمانها، چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی باید ذیل گفتمان کلان جمهوری اسلامی ایران قرار بگیرند. دولتها نباید گفتمانی را در تقابل با گفتمان کلان انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و رهبری آن طرح و تعقیب کنند. البته این مسئله تنها محدود به دولت روحانی نیست. در دولت اصلاحات هم مشابه این وضعیت وجود داشت. یعنی دولتها نمیتوانند هم «پوزیسیون» باشند و هم ژست «اپوزیسیون» به خود بگیرند، بهخصوص در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی منطقهای؛ چون سیاست خارجی تنها محدود به قوه مجریه و وزارت امور خارجه نیست. سیاست خارجی در هر کشوری دارای یک سلسلهمراتب است، کمااینکه در مورد جمهوری اسلامی ایران نیز این مسئله صدق میکند. بنابراین نوعی تضاد گفتمانی که در دولت روحانی شکل گرفت، سبب شد سیاست خارجی منطقهای و دیپلماسی با همسایگان چندان دستاوردی نداشته باشد.
نکته دیگر شما که جای سؤال دارد به دوقطبیسازی یا دوگانهسازی دولت روحانی و وزارت امور خارجه در دوران آقای ظریف بین دیپلماسی و میدان بازمیگردد. آقای ظریف معتقد بود شخص وزیر و وزارت خارجه کمترین نقش را در انتخاب سفرای کشورهای همسایه ایران از افغانستان و عراق گرفته تا یمن و حتی کشورهای فراهمسایه مانند لبنان، سوریه و... دارند. چگونه این انتقاد شما به دوگانهسازی میدان و دیپلماسی در دولت روحانی و شخص ظریف وارد است؟
همانگونه که گفتم و دوباره تأکید میکنم، سیاست خارجی هیچ کشوری در دولت، به معنای قوه مجریه و وزارت امور خارجه تعریف، تبیین و پیگیری نمیشود. دولت، رئیسجمهور، وزارت امور خارجه و وزیر امور خارجه هم بخشی از بدنه سیاستگذاری، تصمیمگیری و اجرای سیاست خارجی هستند و دیگر نهادها و ارگانهای فرادولتی هم در تعریف سیاست خارجی، بهویژه سیاست خارجی منطقهای و تبیین روابط با همسایگان دخیلاند. پس زمانی که دولت روحانی و شخص آقای ظریف دست به دوگانهسازی و دوقطبیسازی بین میدان و دیپلماسی میزدند، عملا شرایطی را شکل دادند که بخشی از نیروها، پتانسیل ظرفیتی را که میتوانست در تحقق و ارتقای دیپلماسی منطقهای موفق به دولت یازدهم و دوازدهم کمک کند، حذف کردند. برای مثال کافی است به ایالات متحده آمریکا نگاه کنید. دولت و وزارت امور خارجه تنها بخشی از سیستم تصمیمگیری و تصمیمسازی در حوزه دیپلماسی است؛ کنگره از مجلس سنا گرفته تا مجلس نمایندگان، سیآیای، وزارت دفاع، شورا یا مشاور امنیت ملی و... همگی در سیاست خارجی آمریکا و پیشبرد آن مؤثرند. این مسئله درباره ایران هم صدق میکند. بهویژه در تبیین راهبردهای سیاست خارجی در حوزه دیپلماسی منطقهای و روابط با همسایگان، همه نهادها بهخصوص نهادهای نظامی، امنیتی و دفاعی هم باید نقش، نظر و سهم خود را ایفا کنند. یقینا وزارت امور خارجه هم یکی از نهادهای ذیربط است. اتفاقا این نکته در راستای تحلیل پیشین من قرار دارد که عنوان کردم دولت روحانی در امر اجماعسازی نیروهای داخلی برای تحقق دیپلماسی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان ناتوان و ناکام بود.
اما ادعای نقش میدان در تعیین سفیر نقض گفتههای شما را میرساند.
اینگونه نیست؛ چون من نگاه شما را درباره نقش میدان در تعیین سفرا بهخصوص سفرای برخی از کشورهای منطقه و همسایگان ما بدون هماهنگی وزارت خارجه در افغانستان، عراق، یمن و... قبول ندارم.
چطور؟
چون خود آقای ظریف بارها عنوان کرده مشورتها و رایزنیهای متعددی را با سایر نهادها بهخصوص نهادهای نظامی، دفاعی و امنیتی برای تعیین سفرای ایران برای کشورهای همسایه داشته است و اینگونه نبوده که وزارت امور خارجه نقشی در تعیین این سفرا نداشته باشد؛ کمااینکه در زمان حیات شهید سردار سلیمانی، دکتر ظریف بارها تصریح کرده که با ایشان در حوزه سیاست خارجی منطقهای گفتوگو، رایزنی و مشورتهای مداوم و حتی هفتگی داشته است و در مقابل میدان و سردار شهید، معین سیاست خارجی بودند؛ یعنی نوعی همافزایی و حمایت میدان از دیپلماسی حاکم بود و میدان مستقلا عمل نمیکرد.
ولی زمانی که یک سفیر کمتجربه در کار دیپلماتیک و دانش علوم سیاسی و روابط بینالملل بهعنوان سفیر در عراق، افغانستان، یمن و... انتخاب میشود، تحلیل شما را زیر سؤال میبرد و نشان میدهد که وزارت امور خارجه ظاهرا آنطور که باید و مدعی است، نقشی در تعیین سفرا و پیشبرد سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان ندارد؛ بهخصوص در دوره محمدجواد ظریف.
اصلا اینطور نیست. اینکه سفیری علاوه بر سابقه و تجربه خارجی و بینالمللی، سابقه نظامی، امنیتی و دفاعی داشته باشد، به معنای آن نیست که وزارت امور خارجه نقشی در تعیین آن نداشته است و نهادهای امنیتی، نظامی و دفاعی یا میدان بدون توجه به صلاحیتهای دیپلماتیک و نگاه و نظرات وزارت امور خارجه این سفیر را تعیین کرده است. برای مثال کافی است به آمریکا نگاه کنید. مایک پمپئو، وزیر امور خارجه دونالد ترامپ، پیش از ورود به وزارت امور خارجه، رئیس سیآیای بود؛ آیا حضور مایک پمپئو از سیآیای به وزارت امور خارجه را میتوان تقابل نیروهای امنیتی، نظامی و دفاعی آمریکا با سیاست خارجی و دیپلماسی ایالات متحده دانست؟! ضمن آنکه واقعا نمیتوان این دو مقوله یعنی سیاست خارجی و دیپلماسی را از حوزه دفاعی، نظامی، امنیتی و اطلاعاتی تفکیک و جدا کرد؛ بنابراین اینکه بخواهیم این ارزیابی و تحلیل را داشته باشیم که کدام نهاد، ارگان و سازمان دولتی یا فرادولتی و کدام فرد و کارگزار میتوانند نقش سازندهتری در ارتقای دیپلماسی منطقهای و بهبود روابط با همسایگان ایفا کند، کاملا عقلانی است. از این منظر شاید یک فرد با سابقه و تجربه نظامی، امنیتی، دفاعی و اطلاعاتی که دانش آکادمیک و دانشگاهی رسمی علوم سیاسی و روابط بینالملل را نداشته باشد، بهتر از یک دیپلمات، با سوادِ دانشگاهی و تجربه دیپلماتیک صِرف عمل کند. این دو منافاتی با کار دیپلماتیک و سیاست خارجی که هدف و اولویت اصلیاش تأمین منافع و امنیت ملی است، ندارند. اتفاقا تجربه این افراد در آن حوزهها (دفاعی و نظامی) میتواند به نتیجه بهتر در تأمین منافع ملی در محل مأموریتشان کمک کند؛ بهخصوص در کشورهای منطقه و همسایه ایران مانند عراق، افغانستان، یمن، سوریه و... که همواره محل نزاع، درگیری، بحران و جنگ بودهاند، همین سابقه و تجربه کار نظامی، اطلاعاتی، امنیتی و دفاعی میتواند به سفرا کمک کند. پس نهتنها در جمهوری اسلامی ایران بلکه در هر کشوری زمانی که برای یک منطقه و کشور بحرانزده، بهخصوص کشورهای همسایه به دنبال تعیین سفیر باشند، اولویت با کسانی است که تجربه حضور در بحرانهای بینالمللی و تجربه مدیریت آنها را دارند. ازاینرو لزوما نکته و نقد شما نقطه ضعف نیست، اتفاقا میتواند یک نقطه قوت باشد؛ چون بر اساس اهداف خود در حوزه سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان باید بهترین سفرا و کارگزاران را حتی با سابقه نظامی و دفاعی انتخاب کنیم. تعریف، تبیین و پیشبرد سیاست خارجی هر کشوری بهخصوص سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان باید در چارچوب تقسیم کار قبلی بین دستگاههای مختلف در راستای منافع و امنیت ملی پیش برود. بنابراین نه دکتر ظریف، بلکه هر وزیر امور خارجهای در هر دولتی باید توان اجماع سازی بین نیروهای داخلی را در حوزه سیاست خارجی داشته باشد. پس ناتوانی وزیر خارجه در اجماعسازی داخلی نشانه ضعف دولت و وزارت خارجه است.
بدونشک همه همسایگان ایران فقط به کشورهای خاورمیانه و حاشیه خلیج فارس محدود نمیشود؛ بنابراین به دیگر همسایگان ایران در قفقاز و آسیای میانه هم بپردازیم. در همین زمینه به نظر میرسد دولت سیزدهم در حوزه سیاست خارجی منطقهای، ارتقای روابط با همسایگان را صرفا به کشورهای خاورمیانه عربی و بازیگران عربی حاشیه خلیج فارس محدود نکرده است، بلکه دیگر همسایگان ایران از قفقاز گرفته تا آسیای میانه نیز به شکل همزمان و متوازنی مورد توجه دیپلماسی منطقهای دولت رئیسی قرار گرفتهاند. درحالیکه دولت یازدهم و دوازدهم مشخصا در جنگ دوم قرهباغ در سپتامبر ۲۰۲۰ به نام سیاست بیطرفی فعال نهایتا ایران را در منطقه قفقاز جنوبی و تحولات بعدی آن با شرایط مطلوبی همراه نکرد. از نگاه شما آیا دولت یازدهم و دوازدهم در نگاه به همسایگان توازنبخشی لازم را بین کشورهای خاورمیانه عربی و حاشیه خلیج فارس با دیگر همسایگان ما در قفقاز و آسیای میانه برقرار کرده بود؟
اولا جمهوری اسلامی ایران از نظر ژئوپلیتیک دارای یک ویژگی خاص و برتری منحصربهفرد است. از یک سو ایران جزئی از خاورمیانه است و از طرف دیگر در امتداد منطقه قفقاز و آسیای میانه قرار دارد. به همین دلیل ایران بازیگر اصلی و کلیدی کریدور شمال - جنوب و شرق - غرب است. با این حال باید این نکته را هم در نظر گرفت که متأسفانه سایه سنگین اولویتدهی به روابط بینالمللی با قدرتهای بزرگ و سپس به تحولات منطقه خاورمیانه با محوریت سوریه، یمن و عراق سبب شد که آن میزان تمرکز و ظرفیت لازم برای ارتقای روابط با دیگر همسایگان از قفقاز گرفته تا آسیای میانه در وزارت خارجه شکل نگیرد. اما به باور من آنچه باعث موفقیت دولت آقای رئیسی در حوزه مناسبات منطقهای با تمرکز به منطقه قفقاز و آسیای میانه شد، این است که این دولت در چارچوب سیاست خارجی متوازن، سعی کرد همان میزان توجهی را که به خاورمیانه عربی و کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد، به دیگر مناطق و دیگر همسایگان ایران بدهد و نوعی توازنبخشی را بین همسایگان غرب و شرق و شمال و جنوب ایجاد کند؛ اما متأسفانه در دولت روحانی ما شاهد این توازنبخشی بین همسایگان در دیپلماسی منطقهای نبودیم. دولت یازدهم و دوازدهم در یک وزندهی، تمرکز و انرژی خود را بعد از برجام روی ارتقای روابط با برخی از همسایگان مانند ترکیه یا احیای روابط با عربستان گذاشت. به همین دلیل توجه و اهمیت لازم به دیگر همسایگان ایران در قفقاز و آسیای میانه داده نشد. این مهم سبب شد تا جمهوری اسلامی ایران در دولت روحانی به نام سیاست بیطرفی فعال در جنگ دوم قرهباغ منفعل عمل کند؛ چراکه دولت روحانی یک سیاست خارجی مدون و مستقل از تعاملات بینالمللی و هموزن با خاورمیانه عربی و حاشیه خلیج فارس را برای همسایگانمان در قفقاز یا آسیای میانه تعریف و تعقیب نکرد.
احیای روابط سرد ایران با تاجیکستان در دوره رئیسی، آن هم در سطح سران و نیز سفر سردار بردی محمداف، رئیسجمهور ترکمنستان، به ایران و تمرکز تهران بر سوآپ گازی با این کشور نشان میدهد که شرایط برای پوستاندازی در سیاست خارجی منطقهای در قبال همسایگان آسیای میانه هم جدی است؛ هرچند بسیاری معتقدند ازسرگیری روابط تهران - تاشکند به رابطه خوب با مسکو ارتباط دارد. تحلیل شما در این رابطه چیست؟
اولا، سیاست خارجی هنر ایجاد فرصت است؛ پس باید در هر منطقهای و برای هر همسایهای یک برنامهریزی دقیق در راستای ارتقای روابط در همه ابعاد داشته باشیم. درثانی ما باید بتوانیم تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم. بله، من هم معتقدم برخی تحولات جهانی بهخصوص بین قدرتهای بزرگ بعد از جنگ اوکراین تأثیری بر همگرایی کشورهای آسیای میانه با ایران داشت؛ اما اینکه ما بتوانیم از این فرصتها به نحو احسن استفاده کنیم، نیاز به یک سیاست خارجی منطقهای درست، دقیق و مدون دارد. دولت سیزدهم از همان ابتدا سیاست خارجی خود را روی سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان قرار داده بود. این حکایت از اراده جدی برای پوستاندازی در مناسبات منطقهای ایران با همه همسایگان داشت، چه تاجیکستان، چه ترکمنستان، چه افغانستان، چه پاکستان و... . اینکه احیای روابط ایران و تاجیکستان به چراغ سبز روسیه ارتباط دارد، نمیتوان با قاطعیت درخصوص آن سخن گفت؛ اما به هر حال تحولات جنگ اوکراین، روابط روسیه و چین و همچنین مسائلی که در افغانستان با شکلگیری حکومت طالبان روی داد، باعث شده است برخی کشورهای آسیای میانه مانند تاجیکستان هم به دنبال ازسرگیری روابط با ایران باشند. همه این اتفاقات مؤثر هستند؛ اما تا زمانی که یک دولت اراده سیاسی جدی و به دنبال آن برنامهای دقیق برای توسعه مناسبات با کشورهای همسایه نداشته باشد، نمیتواند از این فرصتها استفاده کند. دولت آقای رئیسی این برنامهریزی و اراده سیاسی را داشت و توانست از این فرصت هم به نحو احسن استفاده کند؛ زیرا سیاست خارجی موفق، بیش و پیش از هر چیز مستلزم طراحی راهبردی و اراده سیاسی است که در دولت سیزدهم وجود دارد.
در گفتوگوی «شرق» با سفیر پیشین ایران در ارمنستان و برزیل مطرح شد
برجام توان دیپلماتیک وزارت خارجه را گروگان گرفت
در گفتوگویی که «شرق» با سیدعلی سقائیان انجام داده است، محوریت بحث به چگونگی استفاده دولت رئیسی از روند بازگشت کشورهای همسایه برای ارتقای روابط با جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از مهمترین پارامترهای تقویت دیپلماسی منطقهای دولت سیزدهم بازمیگردد. در ادامه گپوگفت با این دیپلمات باسابقه کشور که در کارنامه خود سرکنسولگری ایران در کراچی پاکستان، کارداری در آرژانتین و نیجریه، سفیری ایران در تانزانیا و سفیری آکرودیته در مالاوی، سفیری ایران در ارمنستان و برزیل و نیز مدیرکلی امور تشریفات وزارت امور خارجه بهویژه در بازه زمانی مذاکرات برجام را ثبت کرده، به بررسی این مهم پرداختهایم که اساسا اقتضائات سیاست داخلی، منطقهای و بینالمللی در هشت سال دوره روحانی تا چه اندازه در ناکامی دولت سابق برای تعمیق روابط با همسایگان مؤثر بود و به موازاتش شرایط کنونی و پوستاندازی منطقهای تا چه حد به دولت رئیسی در بهبود روابط با همسایگان کمک کرده است؟
آنگونه که در مصاحبه قبلی با شما در روزنامه «شرق» مطرح شد، با توجه به امتیازات و برتریهای ژئوپلیتیک ایران اساسا امکان حذف و انزوای دیپلماتیک جمهوری اسلامی در میان کشورهای همسایه وجود ندارد؛ چراکه ایران از یک سو عضو و بخشی کلیدی از خاورمیانه است و در سوی دیگر امتدادی از منطقه قفقاز و آسیای میانه هم به شمار میرود. حال باید پرسید که اگرچه حصر ژئوپلیتیک شاید غیرممکن جلوه کند؛ اما تا چه اندازه دولتها در ایران با عدم تمرکز بر سیاست خارجی و روابط با همسایگان به نوعی بر انزوای دیپلماتیک تهران در منطقه دامن زدهاند؟
اگر بخواهیم پاسخ به سؤال شما بهطور مشخص به دولت حسن روحانی محدود کنیم، به نظر من در دولت یازدهم و دوازدهم آن تمرکز جدی که باید درباره سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان پی گرفته نشد؛ چراکه بیشترین تحرک و تمرکز دولت سابق بر مسئله مذاکرات هستهای و حصول توافق بود. البته در ادامه با خروج ترامپ از برجام هم شرایط به سمتی پیش رفت که عملا مناسبات منطقهای فدای تلاشها برای احیای برجام شد. بههرحال دولت دوازدهم دوباره تمرکز خود را روی حصول توافق مجدد گذاشته بود. اگرچه برجام تا پایان دولت روحانی احیا نشد و مذاکرات به دولت سیزدهم هم کشیده شد؛ اما دولت رئیسی سعی کرد تمام تخممرغهای سیاست خارجی بهویژه سیاست خارجی منطقهای و روابط با همسایگان را در سبد مذاکرات هستهای قرار ندهد و عملا همین کار را هم کرد؛ یعنی سعی شد بهصورت موازی این دو مقوله سیاست خارجی یعنی سیاست خارجی منطقهای و سیاست خارجی برجامی توأمان پی گرفته شود.
اگرچه شما هم مانند دیگر منتقدان سیاست خارجی دولت روحانی بر مسئله برجامزدهبودن سیاست خارجی دولت یازدهم و دوازدهم در ناکامی روحانی و ظریف برای ارتقای روابط با همسایگان تأکید دارید؛ اما قطعا شرایطی که در هشت سال دوره روحانی از سال ۹۲ تا ۱۴۰۰ بر سیاست داخلی، منطقه و جهان حاکم بود، سبب شد که دولت سابق در قیاس با دولت رئیسی بهشدت بسته و محدود باشد. من در اینجا تأکیدی بر حمله یک جریان داخلی به سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد دارم که نقطه عطفی در انزوای دیپلماتیک ایران بود؛ درصورتیکه به نظر میرسد این طیف اکنون با رویکارآمدن دولت رئیسی کارشکنیهای سابق را برای ارتقای روابط با همسایگان بهخصوص حاشیه خلیج فارس کنار گذاشتهاند و دولت سیزدهم دست بهمراتب بازتری در این زمینه دارد؛ غیر از این است؟
نکته شما تا اندازهای درست است. بله، من معتقدم حمله به سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد یک گل به خودی بود؛ چون ما با این اقدام نسنجیده باعث شدیم که با دست خود یک برگ برنده را به عربستان سعودی بدهیم؛ یعنی یک تندروی بیمورد از سوی برخی از جریانهای سیاسی در داخل کشور عملا امنیت و منافع ایران را در منطقه حساس خلیج فارس برای چند سال تحتالشعاع قرار داد. بههرحال این اتفاق سبب شد عربستان سعودی که بهواسطه اعدام شیخ نمر باید پاسخگو باشد، در مقام طلبکار از جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و توانست برخی دیگر از کشورهای منطقه را همسو با خود به قطع روابط و کاهش مناسبات با ایران ترغیب کند؛ کمااینکه حمله به سفارت انگلیس هم یک رفتار رادیکال و بدون منطق بود که تمام مقررات، قوانین و عرف دیپلماتیک و روابط بینالملل را زیر پا گذاشت و هزینههایی را به کشور تحمیل کرد. البته مسئله حمله به سفارت انگلستان در دولت احمدینژاد روی داد؛ اما آن حمله هم مانند حمله به سفارت عربستان در دوره روحانی برای ما هزینههای زیادی در پی داشت. بله، این دست رفتارها قطعا میتواند روی سیاست خارجی اثرات خود را داشته باشد. در بخش دیگری از سؤالتان به همراهی جریان داخلی با دولت سیزدهم در حوزه دیپلماسی منطقهای اشاره داشتید. با اینکه من هم معتقدم فضای کنونی در داخل کشور در یک سال گذشته همراهی و حمایت بیشتری از دولت رئیسی در مقام قیاس با دولت روحانی دارد؛ اما نمیتوان این واقعیت را هم نادیده گرفت که بههرحال دولت روحانی اساسا برنامه جدی را از همان ابتدای حیات دولت در سال ۹۲ برای مناسبات منطقهای نداشت.
یعنی شیخ دیپلمات صرفا بر توافق با آمریکا تمرکز کرده بود؟
بله. البته این چیزی نیست که فقط من بگویم، بلکه قاطبه بدنه کارشناسی و اکثر دیپلماتها هم به آن معترفاند. بههرحال من در دوره آقای روحانی در وزارت امور خارجه حضور داشتم و از نزدیک میدیدم که برجام و مذاکرات هستهای تا چه اندازه انرژی، ظرفیت و پتانسیل دیپلماتیک ایران را که حداقل بخشی از آن میتوانست صرف تعمیق روابط با همسایگان شود، تحتالشعاع قرار داده بود.
اما جناب سقائیان بسیار بعید به نظر میرسد که شیخ دیپلمات برای مناسبات منطقهای ایران برنامهای نداشته باشد؟
همانگونه که گفتم و دوباره تأکید میکنم من در زمان دولت روحانی در وزارت امور خارجه بودم و از نزدیک شاهد بودهام که مذاکرات ما با اعضای ۱+۵ و برجام تا چه اندازه توان دیپلماتیک ما را به گروگان گرفت. شما به لقب آقای روحانی اشاره کردید؛ اتفاقا همین نکته شما مؤیدی بر تحلیل من است.
چطور؟
چون بیشتر یا بگویم تمام تجربه دیپلماسی آقای روحانی که به شیخ دیپلمات معروف است، در حوزه مذاکرات هستهای محدود و معطوف شده بود. به همین دلیل اساسا خاستگاه، نگاه و برنامه سیاست خارجی دولت روحانی بر گفتوگوهای هستهای تمرکز داشت. در ضمن کافی است برای تأیید گفتههای خودم به یک مسئله مهم اشاره کنم. ما در یک برهه بسیار مهم شاهد سفر رئیسجمهور چین آقای شی جین پینگ به ایران بودیم که یک فرصت بسیار مغتنم برای تقویت مناسبات تهران - پکن بهخصوص در حوزه اقتصادی و تجاری بود، اما پاسخی که چینیها از رفتار دولت روحانی گرفتند، چندان باب میل پکن نبود و پس از تلاشهای بسیار زیادی که صرفا محدود به دولت روحانی نمیشود بلکه در کل بدنه حاکمیت در دستور کار قرار گرفته بود، نهایتا جمهوری اسلامی ایران قرارداد ۲۵ساله راهبردی را با طرف چینی به امضا رساند. در صورتی که اگر دولتهای یازدهم و دوازدهم برنامه جدی برای مناسبات منطقهای وجود داشت، هیچگاه روابط با این کشورها فدای دیپلماسی برجامی نمیشد.
به این سؤال هم بپردازیم که اگرچه شما و دیگر کارشناسان همنظر با شما به مسئله برجامزدهبودن سیاست خارجی دولت روحانی و تأثیر مخرب آن بر دیپلماسی منطقهای تأکید دارید اما در مقابل بسیاری معتقدند عملکرد دولتهای نهم و دهم احمدینژاد عملا شرایطی را رقم زده بود که هرگونه تحرک دیپلماتیک درخصوص ارتقای روابط با همسایگان باید به بعد از رفع چالشهای ایران با غرب در سایه برجام موکول میشد. شما تا چه حد این گزاره را نزدیک به واقعیت میدانید؟
من این نگاه را قبول ندارم، چون دولت روحانی میتوانست به شکل موازی و همزمان سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان را با مذاکرات هستهای در قالب گفتوگو با 1+5 پیش ببرد، کاری که اکنون دولت رئیسی به شکل جدی در دستور کار قرار داده است. دولت سیزدهم هر دو بُعد دیپلماسی برجامی و منطقهای را به شکل متوازن و همزمان پیش میبرد، بهگونهای که هیچکدام بر دیگری سایه نمیاندازد، اما دولت روحانی با وجود آنکه مشکلات و چالشهایی در حوزه سیاست خارجی از دولت قبل (احمدینژاد) وجود داشت، اما میتوانست ارتقای روابط با همسایگان را فدای دیپلماسی برجامی نکند. درصورتیکه اتفاقا عکس آن را شاهد بودیم. روحانی آنقدر به برجام پرداخت و تصور داشت که با حل مشکلات با غرب میتواند موتور دیپلماسی منطقهای را روشن کند که عملا همه همسایگان در حاشیه قرار گرفتند. به همین دلیل بود که زمانی که دولت روحانی در یک بازگشت دیرهنگام به عقب و تلاش برای بازتعریف روابط با همسایگان گام برداشت، نتوانست کاری از پیش ببرد؛ کمااینکه پیشنهاد دکتر ظریف برای تشکیل یک سازوکار امنیتی مشترک در منطقه حاشیه خلیج فارس با واکنش منفی همسایگان مواجه شد. پس اگر از همان ابتدا دولت روحانی ارتقای روابط با همسایگان را کلید میزد، بیشک چه با برجام و چه بدون برجام روابط حفظ میشد. البته شکلگیری برجام هم میتوانست بهعنوان کاتالیزوری، سیاست خارجی منطقهای را به شکل چشمگیری به پیش ببرد.
روی شخص حسین امیرعبداللهیان تمرکز کنیم. زمانی که حسین امیرعبداللهیان بهعنوان معاون عربی - آفریقایی وزارت امور خارجه در وزارت امور خارجه دولت روحانی آغازبهکار کرد، با واکنش کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس مواجه شد تا جایی که ظریف مجبور به کنارگذاشتن او شد که همین مسئله به انتقادهای طیفی در داخل علیه ظریف دامن زد و به تبع آن امیرعبداللهیان هم از پذیرش سفیری ایران در عمان خودداری کرد. حال باید پرسید چرا اکنون که امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه دولت رئیسی شده است، همین کشورهای حاشیه خلیج فارس به شکل پررنگتری خواهان ارتقای روابط با تهران هستند؟ کما اینکه ریاض در سایه نشست بغداد به دنبال احیای مناسبات با ایران است. در کنارش شاهد درخواست اردن و مصر برای ازسرگیری روابط با جمهوری اسلامی هستیم. مضافا امارات متحده عربی هم تصمیم به بازگرداندن سفیر خود به تهران گرفته و کویت هم ارتقای روابط را در دستور کار دارد؟
من قائل به این نیستم که موفقیت یا عدم موفقیت یک دولت، چه در دوره روحانی و چه در دولت رئیسی یا هر دولت دیگری به حضور یا عدم حضور یک فرد منوط شود. بههرحال آقای ظریف بهعنوان وزیر امور خارجه این اختیار را داشت که افرادی را برای معاونتها و سایر قسمتهای دستگاه دیپلماسی انتخاب کند، کمااینکه در یک برهه آقای امیرعبداللهیان در وزارت امور خارجه، معاونت عربی - آفریقایی را تا سال 95 بر عهده داشتند و بعد از آن هم آقای جابرانصاری روی کار آمدند که اتفاقا تمرکز جدی بر مسئله جنگ سوریه و تشکیل فرایند و روند آستانه داشتند. بنابراین همانگونه که قبلا گفتم و دوباره تأکید میکنم، اساسا مسئلهای که باعث شده بود دیپلماسی منطقهای در دولت یازدهم و دوازدهم دچار افول شود، به نبود اراده جدی و فقدان برنامه برای تحقق مناسبات منطقهای بازمیگشت. از ابتدا همه چیز دولت روحانی روی مذاکرات با 1+5 و توافق با آمریکا برنامهریزی شد و زمانی که ترامپ همه برنامهها را به هم زد، دیگر برای دولت روحانی دیر شده بود که بخواهد روابط با همسایگان را ترمیم کند. چون خود دونالد ترامپ یکی از عوامل مؤثری بود که توانست همسایگان را به شکل جدی در مقابل ایران قرار دهد. درصورتیکه اگر از همان ابتدا دولت روحانی روابط با همسایگان را تقویت میکرد دونالد ترامپ در این زمینه موفق نمیشد. پس نمیتوانیم اینگونه قلمداد کنیم که حضور یا عدم حضور فردی مانند حسین امیرعبداللهیان در وزارت امور خارجه شرایط را برای ارتقای روابط با همسایگان در دولت رئیسی رقم زده است، نکته اساسی به این بازمیگردد که دولت سیزدهم تمرکز جدی و برنامه دقیق و مدونی برای دیپلماسی منطقهای دارد و حسین امیرعبداللهیان هم بهعنوان وزیر امور خارجه بخشی از پیشبرد این دیپلماسی منطقهای را برعهده دارد و تنها سهم خود را ایفا میکند. پس مطمئن باشید اگر آقای امیرعبداللهیان بهعنوان وزیر امور خارجه دولت رئیسی نبودند و فرد دیگری هم حضور داشتند، دیپلماسی منطقهای ایران در این یک سال با این رشد و ارتقای چشمگیر همراه میبود.
این پاسخ شما سؤال مهمتری را به ذهن متبادر میکند که آیا بازگشت همسایگان بهخصوص کشورهای حاشیه خلیج فارس به سمت ارتقای روابط با همسایگان در دولت رئیسی بهواسطه فرسایشیشدن جنگ نیابتی و هزینههای فراوان اقتصادی، سیاسی، امنیتی، دیپلماتیک، دفاعی، نظامی و انسانی برای همه طرفین نیست؟ آیا کشورهای منطقه پس از یک دوره حدودا یکدههای که تجربه جنگ داخلی سوریه، ظهور داعش و جنگ یمن را از سر گذرانده، اکنون به یک نقطهای برای رجعت به مدیریت شرایط از طریق سیاسی و دیپلماتیک نرسیده و این اقبال نیک دولت رئیسی است که رویکارآمدنش با این دوره همزمان شده است. بنابراین در سایه این نکته بسیاری معتقدند که اگر دولت روحانی یک دوره دیگر هم روی کار میبود، روابط منطقهای ایران همینگونه احیا میشد؟
من با بخشی از سؤال شما مخالفم که ارتقای مناسبات منطقهای به خوششانسی آقای رئیسی گره زده شود. چون در علم سیاست و دیپلماسی چیزی به نام خوششانسی وجود ندارد. ما باید شانس را با یک برنامهریزی و اراده جدی در حوزه تحرکات دیپلماتیک برای خود تعریف کنیم و آن را به دست بیاوریم. زمانی که دولت رئیسی از روز اول آغاز به کار خود سیاست خارجی را بر مبنای تعمیق روابط با همسایگان و تقویت دیپلماسی منطقهای جمهوری اسلامی ایران قرار داده است، قطعا بیشترین تمرکز و برنامه را در این راستا داشته و آن را پیگیری کرده است که نتیجه آن در این یک سال کاملا قابل مشاهده است. این مسئله ربطی به شانس یا به قول شما رجعت کشورهای همسایه برای برقراری روابط با ایران با هدف مدیریت فضا پس از یک دوره تنش 10ساله در منطقه نیست. چون اگر حتی این فرض شما را هم درست بدانیم، زمانی که یک دولت برنامهریزی برای این دوره گذار نداشته باشد و نتواند از تصمیم کشورهای منطقه برای احیای روابط با جمهوری اسلامی ایران به نحو احسن استفاده کند، نهایتا اتفاقی روی میدهد که در دولت سابق به وقوع پیوست و سیاست خارجی منطقهای ما با رشد و پیشرفت چندان زیادی همراه نبود. اما زمانی که دولت سیزدهم این مسئله را در اولویت سیاست خارجی خود قرار داده است، بدون شک از هرگونه فضا و بستر مثبت و مناسبی برای ارتقای روابط با همسایگان نهایت استفاده را خواهد برد. البته این مسئله فقط به کشورهای حاشیه خلیج فارس هم محدود نمیشود. نباید و نمیتوان مسئله را صرفا به امارات متحده عربی، عربستان، کویت یا کشورهای فرامنطقهای مانند اردن و مصر تقلیل بدهیم. چون انصافا دولت رئیسی در ارتقای روابط با همسایگان ما در شرق کشور و آسیای میانه و هم در همسایگان شمال و منطقه قفقاز هم فعالیت و تحرکات جدی را از خود نشان داده است. سفر به تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان و برنامههای جدی برای کشورهای حوزه خزر، تحقق سوآپ گازی با ترکمنستان و روسیه، تلاش عملی در وزارت امور خارجه، وزارت راه و وزارت اقتصاد برای اجرای کریدور شمال - جنوب و حتی کریدور شرق – غرب و ... نشان میدهد که مسئله نمیتواند به اقبال دولت رئیسی محدود شود. چون سیاست خارجی منطقهای دولت سیزدهم صرفا به کشورهای حاشیه خلیج فارس و کشورهای عربی خاورمیانه محدود و محصور نمیشود؛ بله این کشورها هم به اندازه خود مهم هستند و باید برای احیا و ارتقای روابط با آنها گامهای مهمی برداشت. اما این کشورها همه همسایگان ایران نیستند. ما باید برای ترکیه، آذربایجان، ارمنستان، افغانستان، پاکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، قزاقستان و حتی کشورهای فرامنطقهای مانند هندوستان، روسیه و ... هم برنامهریزی جدی داشته باشیم و انصافا دولت رئیسی در این یک سال برای آنها هم بهصورت تک به تک و موردی برنامهریزی کرده است تا بتواند علاوه بر ارتقای روابط سیاسی دوجانبه و تقویت دیپلماسی، مناسبات تجاری را هم به شکل چشمگیری افزایش دهد. اینها علاوه بر آن است که دولت سیزدهم سعی کرده است در پیمانهای منطقهای مانند پیمان اکو، شانگهای، آسهآن و ... حضوری پررنگتر از قبل داشته باشد و حتی نیمنگاهی هم به حضور در دیگر پیمانهای مهم اقتصادی جهانی مانند بریکس دارد. این نشان میدهد که دولت سیزدهم در این یک سال به خوششانسی اکتفا نکرده و نمیکند بلکه برای ارتقای روابط با همسایگان و رشد و توسعه دیپلماسی منطقهای برنامههای جدی دارد که طی ماهها و سالهای پیشرو به شکل جدیتری خود را نشان خواهد داد.
«برجامزده» بودن سیاست خارجی دولت روحانی نکته کلیدی و مشترک تمام کارشناسان، تحلیلگران و صاحبنظران حوزه علوم سیاسی و روابط بینالملل است که بیشتر دیپلماتها هم به این مسئله اذعان دارند، اما اگر بخواهیم در همین رابطه فصل جدیدی را باز کنیم، به نظر میرسد بدنه سیاست خارجی و شاکله مدیریتی وزارت امور خارجه هم عملا با نقصان مواجه است؛ چراکه ساختار کنونی در دستگاه دیپلماسی تأمینکننده اهداف و منافع جمهوری اسلامی ایران بهخصوص در حوزه سیاست خارجی منطقهای و روابط با همسایگان نیست. بسیاری معتقدند چون در دولت روحانی و همچنین در دولت رئیسی، مذاکرهکننده ارشد هستهای همان معاون سیاسی وزیر امور خارجه است، خواهناخواه بیشترین تمرکز روی مذاکرات وین و احیای برجام گذاشته خواهد شد و به همان میزان تمرکز لازم برای پیگیری روابط و مناسبات با دیگر کشورها به خصوص کشورهای همسایه که از حوزههای کاری معاون سیاسی است به حاشیه خواهد رفت. آیا این نقیصه دستگاه سیاست خارجی را قبول دارید؟
نکاتی که شما عنوان داشتید تا اندازه بسیار زیادی میتواند در تحلیل چرایی ناکامی دولت روحانی برای بهبود و ارتقای روابط با همسایگان و سیاست خارجی منطقهای درست باشد، اما نکته اینجاست همانگونه که آقای عراقچی بهعنوان معاون سیاسی وزارت امور خارجه دولت روحانی علاوه بر پرونده هستهای و برجام میتوانست روابط منطقهای ایران را ارتقا دهد، اما نتوانست تمرکز و وزندهی لازم به این دو بخش را داشته باشد، مشابه همین شرایط برای دولت رئیسی هم وجود دارد. با اینحال دولت سیزدهم توانسته است مناسبات منطقهای و روابط با همسایگان را در این یک سال به شکل چشمگیری بهبود بخشد. این نشان میدهد که مسئله صرفا به تمرکز معاون سیاسی وزارت امور خارجه بر پرونده هستهای بازنمیگردد بلکه باید کل شاکله و بدنه وزارت امور خارجه و همچنین دولت و رئیسجمهور برنامه و اراده جدی برای بهبود روابط با همسایگان و ارتقای سیاست خارجی منطقه ایران را در دستور کار خود قرار دهند. این نکتهای بود که به نظر میرسد در دولت یازدهم و دوازدهم فقدان آن بیش از پیش احساس میشد. درصورتیکه دولت سیزدهم سعی دارد با وجود آنکه معاون سیاسی بیشترین تمرکز خود را روی مسئله مذاکرات هستهای گذاشته است، از «برجامیزه» کردن سیاست خارجی بهخصوص سیاست خارجی منطقهای و روابط با همسایگان پرهیز کند. به همین دلیل است که اعتقاد دارم دولت رئیسی تلاش کرده است تفکیکی بین سیاست خارجی منطقهای و سیاست خارجی برجام ایجاد کند و هیچکدام را فدای دیگری نکند. اگر شما به پیش از انتخابات ریاستجمهوری هم نگاه کنید، شعار اصلی سیدابراهیم رئیسی در حوزه سیاست خارجی دولت بر تقویت سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان تمرکز داشت. بعد از آنکه دولت تشکیل شد در راستای همین شعار کل بدنه وزارت امور خارجه، نه صرفا معاون سیاسی وارد گود شدند و به شکلی منسجم و هماهنگ سعی کردهاند روابط منطقهای و مناسبات ما با همسایگان را دچار تحول بنیادین کنند و به نظر من در این یک سال کارنامه قابلقبولی ارائه شده است.
به کل شاکله و ساختار دولت در حوزه سیاست خارجی منطقهای و روابط با همسایگان اشاره داشتید. شما بهعنوان یکی از دیپلماتهای باسابقه تا چه اندازه ساختار مدیریتی کل دولت را تأمینکننده منافع و اهداف ایران در مناسبات منطقهای و پیرامونی میدانید؟ چون بسیاری تأکید دارند برای بهبود سیاست خارجی منطقهای باید نهاد ریاستجمهوری برای برخی کشورهای کلیدی منطقهای مانند حوزه قفقاز و... دستیارهای ویژهای را تعریف کند، همانگونه که مثلا برای افغانستان یک دستیار ویژه رئیسجمهور تعریف شده است. آیا تغییر ساختار نهاد ریاستجمهوری و ایجاد چنین دستیارهای ویژهای را در تقویت دیپلماسی منطقهای ایران مؤثر میدانید؟
بدون شک این نکته بیتأثیر نیست. چون سیاست خارجی منطقهای و ارتقای روابط با همسایگان مسئلهای نیست که فقط محدود به وزارت امور خارجه باشد. باید سایر دستگاهها و وزارتخانهها و کل دولت در این راستا به همدیگر کمک کنند. اتفاقا یکی از مهمترین کمکهایی که دولت و بهخصوص نهاد ریاستجمهوری میتواند به بهبود سیاست خارجی منطقهای ایران بکند، ایجاد همین دستیارهای ویژه برای برخی از کشورهای پیرامونی ایران است. یعنی همانگونه که ریاستجمهوری دستیار ویژهای را برای امور افغانستان تعریف کرده است، باید مشابه آن برای قفقاز و برخی کشورهای کلیدی تعریف شود تا شخص رئیسجمهور که رئیس شورای عالی امنیت ملی هم هست، بتواند به شکل مستقیم درگیر حوزههای حساس پیرامونی ایران شود و برای آن راهکار، برنامه و دستور کار تعریف، تبیین و تدوین کند و آن را به بدنه دولت از وزارت امور خارجه تا سایر وزارتخانهها برای اجرائیشدن تکلیف کند.