|

ساز و عروسک‌های چوبی

با دو عصا زیر بغل و با سازی بر دوش و دستی که چمدان را می‌کشد، کنار گلدان سنگی می‌ایستد و عصاهایش را کناری می‌گذارد و آرام روی زمین می‌نشیند. ابتدا زیراندازی از چمدان در‌می‌آورد و با کمی جابه‌جایی آن را پهن ‌می‌کند. کفش‌هایش را درمی‌آورد و روی زیرانداز می‌نشیند.

با دو عصا زیر بغل و با سازی بر دوش و دستی که چمدان را می‌کشد، کنار گلدان سنگی می‌ایستد و عصاهایش را کناری می‌گذارد و آرام روی زمین می‌نشیند. ابتدا زیراندازی از چمدان در‌می‌آورد و با کمی جابه‌جایی آن را پهن ‌می‌کند. کفش‌هایش را درمی‌آورد و روی زیرانداز می‌نشیند.

سازش را به دستش می‌گیرد و مشغول کوک‌کردن می‌شود. این بار از درون چمدان، وسایل دیگری مانند میکروفن و بلندگوی کوچک را در‌می‌آورد. سپس جعبه چوبی کوچکی و از درون جعبه چوبی کوچک، دو عروسک چوبی بیرون می‌آورد و روی جعبه می‌گذارد. از زیر جعبه، نخی آویزان است که به دور انگشتش می‌پیچد.

نگاهی به اطراف می‌اندازد. همه چیز را تنظیم و شروع به خواندن می‌کند. هر‌ازگاهی آنهایی که در پارک آمده بودند، کمی می‌ایستادند، نگاهش می‌کردند و می‌رفتند. بعضی‌ها هم فیلم می‌گرفتند. بچه‌ها نزدیکش می‌شدند و دستی به عروسک‌های چوبی می‌کشیدند.

کمی که گذشت، لحظه‌ای برای خوردن چای درنگ کرد. نزدیکش رفتم تا از این فرصت‌ برای گفت‌وگو استفاده کنم.

نامش مهدی بود و ۴۰ سال داشت. هشت سالی می‌شد که با همسر و فرزندش از خراسان شمالی به تهران آمده بودند. معیشت زندگی‌اش از همین راه می‌گذرد. البته گاهی که به خراسان شمالی می‌رود، زعفرانی می‌آورد و کنار اجرایش می‌فروشد. هر روز عصر به پارک قیطریه می‌آید و در این سال‌ها، دیگر محلی‌ها می‌شناسندش و اگر زعفرانی بخواهند از او می‌خرند.

با وجود بیماری فلج اطفالی که دارد، در سرمای زمستان و گرمای تابستان، همچنان به پارک می‌آید و اجرا می‌کند. خودش می‌گوید در زمستان زیر سقف امارت، پتویی روی پاهایم می‌اندازم و پیک‌نیکی می‌آورم و روشن می‌کنم تا گرمم شود. لهجه کرمانجی‌اش شیرین است. وقتی گفتم روزنامه‌نگارم، درد‌دلش باز شد؛ از بی‌مهری‌هایی که دیده و شرایط سخت اقتصادی که باعث شده دیگر مردم کمک‌هایی که پیش‌تر هنگام اجرا می‌کردند، نکنند. دو سال همه‌گیری کر‌ونا را به سختی گذرانده. می‌گوید قبل از کرونا و شرایط سخت اقتصادی، روزی دو بسته زعفران می‌فروخته، امروز اما شاید هفته‌ای یک یا دو بسته کوچک. دلخوری‌اش بیشتر از مسئولانی بود که برای برنامه‌ها و مراسم‌هایشان دعوتش می‌کردند، اما خلف وعده می‌کردند و پولش را نمی‌دادند یا نصف می‌دادند. می‌گوید روزی از من برای اجرایی در یک سالن بزرگ دعوت کردند که مراسم اجرا کنم. گفتند ۱۰ میلیون تومان می‌دهیم. بعد از اجرا سه میلیون تومان دادند و الان که چند سال گذشته، دیگر خبری از آنها نیست. حتی برای صداوسیما هم اجرا کرده، اما هیچ خبری نشد؛ حتی آمدند مصاحبه هم کردند، ولی هیچ فردی حمایت نکرد.

عاشق اجرایش است. این‌قدر شوق دارد که می‌گوید برای دیده‌شدن این هنر، در اینستاگرام صفحه‌ای دارم. آدرس صفحه‌اش را می‌دهد تا اجراهایش را ببینم. بعضی اجراها ساده و بعضی با لباس محلی در مراسم است.

از هنرش می‌گوید که برانکیوی یا «آهو‌بره» نامی قدیمی برای نوعی نوازندگی است که در کنار ساز دوتار اجرا می‌شود. اجرایی که ریشه در تاریخ مردمان استان خراسان شمالی دارد. اشاره‌ای به عروسک‌های چوبی که نماد آهو و بره‌آهوست، می‌کند و ادامه می‌دهد که برای زیباتر‌شدن اجرایش، تغییراتی در شکل و نوع اجرا داده است. نوع اجرا هم این‌گونه است که نخی که از زیر جعبه بیرون آمده، دور انگشتش می‌پیچد؛ آن نخ به دو عروسک متصل است و هنگام نواختن ساز، عروسک‌ها هم حرکت می‌کنند.

دوباره سازش را کوک می‌کند تا اجرا را ادامه دهد. اجرا شروع می‌شود و کنارش می‌نشینم تا قطعه جدیدش را بنوازد. هنگام نواختن، نگاهش به سازش است و کمی به اطراف نگاه می‌کند که کسی برای دادن پول به سمتش می‌آید یا نه.

آقا مهدی می‌نوازد و اجرا می‌کند؛ او‌ هنرمند است؛ مانند همه هنرمندانی که سینه به سینه هنر آیینی سرزمینشان را منتقل کردند و نگه ‌داشتند تا زنده بماند.