|

در حاشیه اتفاقات اخیر دانشکده ادبیات و مؤسسه لغت‌نامه دهخدا

صنفی، سیاسی است

نام علی‌اکبر سیاسی بیش از هرچیز با دانشگاه تهران و به طور دقیق‌تر با تلاش‌هایش برای استقلال دانشگاه گره خورده است. با تلاش‌های او بود که رؤسای دانشکده‌ها توسط استادان و رئیس دانشگاه توسط شورایی از آنان انتخاب می‌شد و در واقع استقلال دانشگاه مهم‌ترین میراث سیاسی برای دانشگاه تهران بود که البته دوام چندانی نداشت اما او الگویی برای مدیریت نهاد دانشگاه در ایران به دست داد.

صنفی، سیاسی است

پیام حیدرقزوینی: نام علی‌اکبر سیاسی بیش از هرچیز با دانشگاه تهران و به طور دقیق‌تر با تلاش‌هایش برای استقلال دانشگاه گره خورده است. با تلاش‌های او بود که رؤسای دانشکده‌ها توسط استادان و رئیس دانشگاه توسط شورایی از آنان انتخاب می‌شد و در واقع استقلال دانشگاه مهم‌ترین میراث سیاسی برای دانشگاه تهران بود که البته دوام چندانی نداشت اما او الگویی برای مدیریت نهاد دانشگاه در ایران به دست داد. اتفاقات اخیری که در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و پس از آن در مؤسسه لغتنامه دهخدا افتاده، بار دیگر ضرورت بازنگری در روندهایی را به یاد می‌آورد که استقلال دانشگاه را به چالش می‌کشند. نامه‌ای که اخیرا با عنوان «اعلام خطر نسبت به وضعیت دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران» منتشر شد و سپس بیانیه‌ای که در پاسخ به آن در رسانه‌ها به چاپ رسید، گوشه‌هایی از بحران موجود در این دانشکده را عیان کرد. چند ماهی از ریاست عبدالرضا سیف در دانشکده ادبیات و علوم انسانی می‌گذرد و در این مدت گزارش‌های متعددی از سوی استادان و دانشجویان این دانشکده درباره دخالت‌های مدیریت جدید در جزئی‌ترین امور آموزشی و اداری دانشگاه منتشر شده است. جز این، تغییراتی که اخیرا در مؤسسه لغتنامه دهخدا رخ داده نیز واکنش‌های گسترده‌ای در پی داشته که عمده‌ترینش انصراف تعداد زیادی از چهره‌های شناخته‌شده و باسابقه از همکاری با این مؤسسه بوده است. این دو مسئله، از یک‌سو بار دیگر ضرورت بازیابی استقلال نهادهای دانشگاهی و علمی را نشان می‌دهد و از دیگرسو یادآور فشارهایی است که در سال‌های مختلف بر شوراهای صنفی و جریان‌های مستقل دانشگاهی وارد شده تا آنها نتوانند در بحران‌‌های مختلف عملکردی قدرتمند داشته باشند. اتفاقات اخیر دانشکده ادبیات و مؤسسه لغتنامه دهخدا صرفا تغییر چند مدیر میانی در دانشگاه یا نهادی علمی نیست، بلکه نشان می‌دهد که سیاست‌های اعمال‌شده بر نهادهای علمی و فرهنگی تا چه اندازه بر حیات و عملکرد آنها اثرگذارند و ریشه مسائل صنفی در مناسبات سیاسی نهفته است.

 

بیرون از مکتب و کلاس درس

ضیاء موحد در آغاز اثری که سال‌ها پیش درباره سعدی نوشته، به حکایتی مربوط به دوران تحصیلش در دبیرستان اشاره کرده و آورده که وقتی در درس فارسی به قصیده منوچهری: «شبی گیسو فروهشته به دامن/ پلاسین معجر و قیرینه گرزن» رسیدیم معلم کلاس چنین آغاز کرده که: «شبی» یعنی یک شب، مرکب از «شب» و «ی»، در اینجا علامت نکره. «فروهشته» یعنی فروافکنده، پایین انداخته و بعد، «درباره به دامن هم شرح اسمی داد و همین‌گونه مصراع به مصراع لغت‌ها را درنوردید و معناها را گسلید و از دقیقه‌ای فروگذار نکرد تا زنگ تفریح نواخته شد و نفس راحتی کشیدیم و به رغبت تمام کتاب‌ها را بستیم و آن همه صفت و موصوف و استعاره و تشبیه و انواع اضافه در غوغای بیرون‌دویدن از کلاس گم شد». موحد می‌گوید اگر آن معلم دلسوز و ادیب در آغاز یک‌بار قصیده را با تکیه و مکث‌های بجا و فارغ از معنای این یا آن لغت خوانده بود، آن‌گاه نیروی متبلور در شعر منوچهری برای شاگردان عیان می‌شد و آنها خود به دنبال معنای لغت‌ها و ترکیب‌ها که اغلب هم در کتاب آمده بود می‌رفتند؛ و البته «اگر هم نمی‌رفتیم چه باک. در تجربه‌ای با معلم شریک شده بودیم که جوهر و غایت شعر منوچهری بود». این از اقبال موحد بوده که او با سعدی به گونه‌ای دیگر، «بیرون از مکتب و کلاس درس»، آشنا شده و جذب جادویش شده است. حکایتی که ضیاء موحد در آغاز کتاب «سعدی»‌اش نقل کرده، تجربه مشترک و تکرارشونده آموزش ادبیات در مدارس و حتی در دانشکده‌های ادبیات است و البته در این میان حتما استثناهایی وجود دارد که ادبیات را به‌گونه‌ای دیگر درس می‌دهند اما آموزش ادبیات اغلب به همان شکلی است که موحد مثالی از آن آورده است. اینکه چرا چنین شیوه تدریسی با گذشت چند دهه تغییری نکرده، بیش از آنکه به افراد مربوط باشد، به ساختار کلی آموزش در مدارس و دانشکده‌های علوم انسانی در ایران مربوط است. ساختاری بالا به پایین که انتخاب در آن نقشی ندارد و مسئولانش منصوب مدیران دولتی هستند و با سازوکارهای مختلف تلاش می‌شود که استادان به کارمندانی فاقد نگاه انتقادی تقلیل داده شوند که تنها در پی ارتقای شغلی و کسب رتبه در روندهایی از پیش تعیین‌شده باشند. احتمالا این یکی از دلایل این واقعیت است که تقریبا تمام نویسندگان، شاعران و منتقدان مهم معاصر ما نه‌تنها محصول دانشگاه نبوده‌اند بلکه به‌طور‌کلی بیرون از دانشگاه کارشان را پیش برده‌اند. دانشکده ادبیات اگرچه در آغاز شاهد حضور استادان و ادبای طراز اول بود و هنوز هم در برخی دانشکده‌ها استادانی برجسته به کار مشغول‌اند، اما کم‌وبیش از همان ابتدا با شعر و داستان معاصر بیگانه بود و در‌واقع خودش را از شاعران و نویسندگان برجسته معاصر محروم کرده بود. از سوی دیگر، شیوه تدریس ادبیات کلاسیک نیز تقریبا شبیه به همان چیزی است که موحد نقل کرده و ازهمین‌رو است که تجربه مواجهه با آثار کلاسیک فارسی برای بسیاری از دانشجویان تجربه‌ای ملال‌آور بوده است. تغییر در شیوه‌های تدریس و بیرون‌زدن از چارچوب‌های محدودکننده موجود در ساختار آموزشی فعلی، نیاز به استقلال و آزادی عمل استادان علوم انسانی دارد. فقدان این استقلال و آزادی عمل کم‌وبیش در همه دانشکده‌های ادبیات و علوم انسانی وجود دارد و اتفاقاتی که اخیرا در این دانشکدهِ دانشگاه تهران افتاده مشتی نمونه خروار است که به دلیل اهمیت بیشتر این دانشکده در مرکز توجه قرار گرفته است.

از «غلط ننویسم» بهره‌ها نبرده‌اید

محمد دهقانی در یکی از گفت‌وگوهایمان که چندی پیش در روزنامه «شرق» منتشر شد، می‌گفت که یک بار ماشاء‌الله آجودانی با او تماس گرفته و اظهار تعجب کرده که چرا استادان ادبیات و علوم انسانی در ایران توجهی به کتاب «حدیث خداوندی و بندگی» نمی‌کنند و چطور می‌شود که چنین آثاری منتشر شود و هیچ‌کس درباره‌شان حرفی نزند: «ایشان می‌گفت که اگر در اروپا کتابی مثل حدیث خداوندی و بندگی منتشر شود و اهل آن علم درباره‌اش سکوت کنند، خودشان را از حیث اخلاقی و علمی ساقط کرده‌اند. پاسخم این بود که اینجا ایران است و اهل علم مشغول کارهای مهم‌تری‌اند». دهقانی چند سالی به تدریس در دانشگاه و از جمله در دانشکده ادبیات و علوم انسانی تهران مشغول بود تا اینکه در میانه دهه هشتاد از دانشگاه اخراج شد و به گفته خودش، «به لطف و مساعدت‌‌ همان کسانی که مرا به اصرار به آن دانشگاه کشانده بودند بی‌هیچ حساب و کتابی، که در عرف اداری به آن تصفیه‌حساب می‌گویند، اخراج شدم و از مشقت تدریس در محیطی که هیچ باب میلم نبود رهایی یافتم». او در نامه‌ای که همان زمان نوشته بود، به نقش رئیس فعلی دانشکده ادبیات در روند اخراجش از دانشگاه اشاره کرده بود. البته شاید از خوش‌اقبالی دهقانی بود که جایی در چارچوب‌های دانشگاه نداشت، چراکه او پس از آن تمام‌وقت به پژوهش و ترجمه و تألیف مشغول شد و انتشار چندین جلد از مجموعه «تاریخ و ادبیات ایران» از جمله نتایج تلاش‌های شخصی او در سال‌های اخیر بوده است. دهقانی می‌گوید جامعه دانشگاهی می‌تواند از مخاطبان اصلی این مجموعه باشد اما تاکنون هیچ توجهی از سوی استادان به کتاب‌های این مجموعه نشده است. این در حالی است که دکتر حورا یاوری گفته که احسان یارشاطر پیش از درگذشتش به این تألیفات محمد دهقانی توجه داشته و به همکارانش در «ایرانیکا» توصیه کرده که این کتاب‌ها را در نظر داشته باشند. دانشگاه نهادی علمی است اما در ایران و به‌خصوص در رشته‌های علوم انسانی روندهایی بیرون از چارچوب‌های علمی در آن جریان دارد. محمد دهقانی چند سال پیش به دلایل غیرعلمی از دانشگاه کنار گذاشته شد و در نامه‌ اعتراضی‌اش از فردی نام برد که امروز به‌عنوان رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشغول به کار است. اینک عملکرد چند‌ماهه سیف نشان می‌دهد که انتخاب رؤسای دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها توسط استادان و گروه‌های آموزشی تا چه میزان ضروری است. با این فرایند دانشگاه‌ها به‌عنوان نهادی علمی استقلال بیشتری به دست می‌آورند و با تغییر مدیران دولتی دچار دگرگونی‌های ناگهانی نمی‌شوند. محمدرضا شفیعی‌کدکنی با اشاره به کلاس‌های مشهور سه‌شنبه‌هایش در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران گفته است «شوق و نیاز به یادگیری در نسل جوان ما نه‌تنها کم نشده، قطعا افزوده شده. مشکل برنامه‌ریزی دولت‌ها و مسئولان است که اصل اول برای آنها باید ایران باشد و نیست». حالا ریاست دانشکده‌ای که شفیعی‌کدکنی سال‌ها در آن تدریس کرده، بر عهده فردی است که عملکرد چندماهه‌اش از جنبه‌های مختلف با اعتراض مواجه شده است.

در این میان عجیب‌تر از همه آنکه ظاهرا رئیس فعلی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در مراسم معارفه‌ حمیرا زمردی، به سعید نجفی‌اسداللهی گفته ما از کتاب «غلط ننویسم» شما بهره‌ها برده‌ایم. چنین اشتباهی زمانی فاجعه‌بار می‌شود که به یاد بیاوریم «غلط ننویسم» پس از انتشار مورد توجه زیادی قرار گرفت و در دفاع و نقد کتاب زنده‌یاد ابوالحسن نجفی بسیار گفتند و نوشتند و این بحث‌ها در فضای عمومی و در مجلات و نشریات منتشر شد و حتی بخش زیادی از مردم عادی نیز دست‌کم یک بار نام نویسنده «غلط ننویسم» را شنیده‌اند اما ظاهرا رئیس دانشکده ادبیات نه می‌داند که «غلط ننویسم» را چه کسی نوشته و نه خبر دارد که ابوالحسن نجفی دیگر در قید حیات نیست. طبیعتا اگر قرار بود شفیعی‌کدکنی و همکارانش رئیسی برای دانشکده ادبیات و علوم انسانی انتخاب کنند، معیارهای علمی را جزء ملاک‌های اصلی انتخاب‌شان قرار می‌دادند. در دی‌ماه 1400 و چندماهی پس از تغییر رئیس دانشگاه تهران، عبدالرضا سیف، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی که پیش‌تر مشاور سرپرست دانشگاه و رئیس شورای مشاوران او بود، به ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی منصوب شد و عملکردش در همین چندماه نشان می‌دهد که آنچه در حافظه جمعی استادان و دانشجویان دانشکده علوم انسانی دانشگاه تهران از عملکرد قبلی او وجود داشته تا چه میزان پایه در واقعیت داشته است. موارد اعتراضی که در نامه‌ای با عنوان «اعلام خطر...» منتشر شده، متعددند و از میان آنها می‌توان به اینها اشاره کرد: قانون‌شکنی در عزل و نصب مدیران گروه‌های آموزشی، قانون‌شکنی در برگزاری آزمون دکتری فرهنگ و زبان‌های باستانی، قانون‌شکنی در واگذاری فضای بوفه دانشکده به پیمانکار بدون برگزاری مزایده قانونی، سوء‌مدیریت در اداره آموزش دانشکده و در انتصاب معاونین دانشکده، سوء‌مدیریت و ممنوعیت سلیقه‌ای استفاده از اساتید مدعو توسط گروه‌های آموزشی، سوء‌مدیریت و ایجاد فضای رعب و وحشت در میان دانشجویان و اساتید و شکایت از دانشجویان به کمیته انضباطی و... .

توقف نگارش لغت‌نامه بزرگ فارسی

تغییر و تحولات در مؤسسه لغت‌نامه دهخدا اگرچه ارتباط مستقیمی با اتفاقات دانشکده ادبیات تهران ندارد اما هر دو برآمده از روندی واحدند. کمی بعد از انتصاب حمیرا زمردی به ریاست این مؤسسه و تغییرات به‌وجودآمده در آن و به خصوص برکناری اکرم سلطانی، سرپرست سابق تألیف مؤسسه لغت‌نامه که به حکم زنده‌یاد سیدجعفر شهیدی این سمت را بر عهده داشت، چهره‌های شناخته‌شده‌ای که برخی‌شان سال‌های طولانی با این مؤسسه همکاری داشتند، ارتباط‌شان را با مؤسسه قطع کردند. در آغاز نام چهره‌هایی چون حسن انوری، سعید نجفی‌اسداللهی، رسول شایسته و میرجلال‌الدین کزازی مطرح شد اما بعد مسئولان مؤسسه و رئیس دانشگاه تهران اخبار قطع همکاری اساتید با مؤسسه دهخدا را تکذیب کردند و رئیس جدید مؤسسه لغتنامه دهخدا با انکار توقف نگارش لغت‌نامه در صحبت‌هایی که یادآور اختراع دوباره چرخ است، گفته بود: «راهکار جدیدی را برای نگارش فرهنگ منسوب به دهخدا اندیشیده‌ایم. با‌این‌حال رئیس دانشگاه تهران معتقد است که اگر قرار باشد با خروج چند نفر، این مؤسسه خالی شود، پس همان بهتر که بشود». سرانجام این مسائل موجب شد هشت نفر از مؤلفان مؤسسه نامه‌ای سرگشاده منتشر کنند. آنها در نامه‌ای که اخیرا به وزیر علوم نوشته‌اند، با تأکید دوباره بر تعطیلی موقت تألیف «لغت‌نامه بزرگ فارسی» و قطع همکاری خود با این مؤسسه نوشته‌اند: «در پی تصمیمات کارشناسی‌نشده و شتاب‌زده رئیس جدید، نیروهای کاردان، وظیفه‌شناس و مسئولیت‌پذیر از مؤسسه عزل یا رانده شدند. مؤلفان طی نامه‌ای از رئیس جدید مؤسسه تقاضا کردند که در تصمیم‌های خود بازنگری کند، جوابی داده نشد. بار دیگر همگی در مؤسسه حاضر شدند و خواهان ملاقات و مذاکره با ایشان شدند، پیغام فرستادند که تصمیم‌گیری در این مورد در حوزه اختیارات ایشان نیست. همه اینها موجبات آزردگی خاطر کسانی شد که مدت همکاری برخی از ایشان با مؤسسه بالغ بر 60 سال است. در پی آن، مسئولان امر در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها منکر این برخوردها و قطع همکاری مؤلفان شدند و اطلاعیه مؤلفان را جعلی دانستند و در رسانه‌ها چنین نمایاندند که در مؤسسه لغت‌نامه دهخدا آب از آب تکان نخورده‌ است».

 

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها