|

لشکرآرایى خسرو

خسرو با اندوه، خبر کشته‌شدن پیران ویسه را دریافت داشت و مرگ پیران که برخاسته از دل ناپاکى افراسیاب بود، بیش از پیش خشم خسرو را بر نیاى خویش برانگیخت؛ سپاهى بى‌کران بیاراست و فرمان داد در کرناها بردمند و پرده‌سراى در هامون افرازند و در شهر، دیگر هیچ خفتان به جاى نماند و در هامون جاى رفتن. تخت پیروزه‌اى بر پشت پیلى زدند تا خسرو بر آن فرازجاى بنشیند.

خسرو با اندوه، خبر کشته‌شدن پیران ویسه را دریافت داشت و مرگ پیران که برخاسته از دل ناپاکى افراسیاب بود، بیش از پیش خشم خسرو را بر نیاى خویش برانگیخت؛ سپاهى بى‌کران بیاراست و فرمان داد در کرناها بردمند و پرده‌سراى در هامون افرازند و در شهر، دیگر هیچ خفتان به جاى نماند و در هامون جاى رفتن. تخت پیروزه‌اى بر پشت پیلى زدند تا خسرو بر آن فرازجاى بنشیند. خسرو آن‌گاه پهلوانان سپاه خود چون رستم، سهراب و اشکش و گودرز و توس را با نامه فراخواند و درِ گنج بگشود و مقررى سپاه را بداد و از روان سیاوش به نیکى یاد کرد و به آنان گفت: «از شما مى‌خواهم نه خواب به چشمان خود راه دهید، نه آرام به تن و تنها و تنها به رزم با افراسیاب بیندیشید». چون پهلوانان و رادمردان نامه فراخوانى خسرو را دریافت داشتند، از کوشش و جنبش آنان گیتى به خروش و زمین به جوش آمد و یک‌یک پهلوانان با سپاه‌شان به درگاه شاه روى آوردند، چون سپاهیان گرد آمدند و خسرو از آنان دیدار کرد، رزمگاه را بیاراست و از میان آنان سى هزار شمشیرزن را برگزید که با او در قلب سپاه جاى گیرند، در یک سوى مرطوس را جاى داد و در سوى دیگر منوشان خوزان را که بر سرزمین خوزیان شهریارى مى‌کرد. اینان دو پهلوان رزم‌دیده بودند و همتاى ایشان گوران شاه بود که سپاه از او نیرو و توان مى‌گرفت. شهریار کرمان نیز به آنان پیوست و در زیر پرچم کاویانى گردن افراخت و از آنان پهلوان‌تر، آرش که در لشکرشکنى پرآوازه بود. صیاع، شاه یمن را نیز خسرو با سپاه جنگاورش در زیر پرچم کاویانى فراخوانده بود و نیز ایرج پیلتن را که در کابل پادشاه بود.

فرزندان کیقباد چون شماخ سورى، شاه سوریان و گیوه شمشیرزن که بر شهر «داور» پادشاهى مى‌کرد نیز به سپاه خسرو پیوستند. از تخمه پور و زرسپ، فرخ آذرگشسب و دیگر بیژن و رهام، فرزندان گیو و نیز گرگین میلاد و پهلوانان دیگر رى، به فرمان خسرو با دلى شاد آمدند. آنگاه بال راست سپاه را به رستم سپرد که یک‌تنه سپاهی را در هم مى‌شکست و چون رستم به سپاه ایران پیوست، همه آنانى که از زابلستان و از وابستگان و خویشان او بودند، با رستم همراه شدند.

و در بال چپ، سپاهى بیاراست که چون خورشید در برج بره بود و گودرز را در آن بال گمارد و هجیر و شیدوش و فرهاد نیز به گودرز پیوستند و پهلوانانى از بردع و اردبیل نیز آرزو کردند در کنار گودرز شمشیر زنند. به فرمان خسرو، پیلان جنگى در پیشاپیش قلب سپاه، رده برکشیدند و بر پشت پیلان عمارى‌ها نشاندند و هزار ناوک‌انداز خفتان‌دوز بر عمارى‌ها مستقر شدند و براى هر پیل سیصد سوار را نگهبان کردند که همه جنگجویان نیزه‌دار بودند و همراه زنگه شاوران، گردانى از بغداد آمدند و گردان بلخى نیز شهریارشان را همراه شدند و سپاهى گزیده از پیاده‌رزمان با سپرهاى گیلى را راهى کردند که از زخم ناوک جانسوزشان کس رهایى نمى‌یافت و از پس و پشت پیادگان، سواران جنگى رده بربستند که ترکش‌هاى‌شان از تیر خدنگ آکنده بود. خسرو از خاور نیز سپاهى برگزید، همه آنان سپرهاى بلند در دست و کلاه رومى بر سر داشتند، سى هزار سوار از ایشان را تحت فرمان عمویش، فریبرز قرار داد و شاه تخوار را نیز دوشادوش فریبرز گرداند. از بغداد گردن‌فرازان کرخ را فرمان داد تا با کمان‌هاى‌شان هوا را چون ابر بهارى بگریانند. از دشت سواران نیزه‌وران [یمن] سپاهى به فرماندهى زهیر از راه رسید که به فرمان خسرو در زیر پرچم فریبرز نستوه جاى گرفت و بدین گونه بال چپ لشکر چون کوه گردید. از روم و بربرستان نیز سپاهى به فرماندهى پهلوانى به نام «پیشرو» بیامد. عدد اینان سى هزار سواره و پیاده بود. از خراسان نیز سپاهى آمد به فرماندهى منوچهر آرش و از تخمه کیقباد هم نامدارى به نام «شاه پیروز» فراز آمد. شه غرچگان نیز شتابان خود را به خسرو رساند و شاهنشاه ایران او را در زیر پرچم منوچهر جاى داد. بزرگانى که از کوه قاف آمدند، نیزه در دست، تیغ از کمر آویخته بودند. از خاندان فریدون و جم نیز سپاهى از راه رسید و خسرو سى هزار شمشیرزن را تحت فرمان گیو قرار داد و بال راست سپاه را با ده هزار سوار خنجرگذار تقویت کرد. برته شمشیرزن با کوهیار نیز آمدند. زواره، فرماندهى طلایه‌داران سپاه را عهده‌دار شد و پیشاپیش آنان قارن رزم‌زن جاى گرفت تا در میان دو رویه سپاه شمشیر زند.

آن‌گاه به گستهم، فرزند غیور گژدهم گفت دوشادوش قارن رزم‌زن مبارزه کند. خسرو به اندمان، پسر توس فرمان داد آزادانه در میدان در جنبش باشد و در هر کجاى به نیروى یارى‌بخش نیاز است، آن نقطه را تقویت کند و بدین گونه دست بیداد را ببندد و نایزدان‌پرستان را ناتوان گرداند.

خسرو در اندیشه خورد و خوراک سپاه نیز بود که مبادا کمبودى پدید آید و گاومیش‌ها را در پس و پشت سپاه جاى داد تا از آنان خورش سازند. به هر سو طلایه روانه کرد تا با همه آمادگى‌ها دچار تیزچنگى دشمن نشوند و بدین‌ گونه کارآگاهان به هر سوى تا دورها رفتند براى آگاهى از رفتار دشمن. در هرکجا کوهى بود، دیده‌بانانى گماشت و اجازه نداد سپاه پراکنده شود و چنان نظم و نظامى به آن بخشید که سواران همه هم‌عنان و پیادگان همه همگام بودند. سپاهیان را آن‌چنان با گنج خود دلگرم گرداند که هیچ سپاهى‌اى دل‌نگران و در رنج نباشد و بدین گونه شاه لشکرى رزمجو بیاراست و تاج کیانى را به اوج گردون رساند.

عنان‌ها یک اندر دگر ساخته/ همه جنگ را گردن افراخته/ از ایشان کسى را نبد بیم و رنج/ همى راند با خویشتن شاه گنج/ به این گونه چون شاه لشکر بساخت/ به گردون کلاه کى‌اى برفراخت