|

با نگاهی به آثار مرضیه میرجعفری در گالری ثالث

روایتگر انسان درمانده میان سنت و مدرنیته ایرانی

پیش‌بینی یا شاید بهتر است بگوییم آرزو، همان چیزی که هنرمند در خلوت خود و در رؤیای خود بدان می‌پردازد و در نهایت بر روی بوم و متریال در اختیارش پیاده‌اش می‌کند؛ همواره محل پرسش و کندوکاو اهل دقت بوده است.

روایتگر انسان درمانده میان سنت و مدرنیته ایرانی

حسین گنجی

 

پیش‌بینی یا شاید بهتر است بگوییم آرزو، همان چیزی که هنرمند در خلوت خود و در رؤیای خود بدان می‌پردازد و در نهایت بر روی بوم و متریال در اختیارش پیاده‌اش می‌کند؛ همواره محل پرسش و کندوکاو اهل دقت بوده است. بخشی از آنچه به روان‌شناسی یا کاویدن اثر و هنرمند در سال‌های اخیر می‌پردازد، ریشه در این موضوع دارد که هنرمند به‌خصوص وقتی انتزاعی کار می‌کند، دقیقا در کجا سیر کرده و به چه چیز یا چیزهایی دارد می‌پردازد و از چه چیز یا چیزهایی دارد حرف می‌زند. گاهی این کاویدن‌ها جنبه روان‌شناسانه پررنگ‌تر و برخی دیگر جنبه‌های وسیع‌تری همچون جامعه‌شناسانه و فلسفی پیدا می‌کند که منجر به نزدیک‌شدن به احوالات، نظریات و حرف‌های شخصی هنرمند می‌شود. کما اینکه بسیاری از آثار هنرمندان از این مجرا جنبه تراپی و درمان فردی پیدا می‌کنند و ناظر بر حل مسئله شخصی هستند و می‌شوند. اما گاهی پا فراتر می‌گذارند و احوال یک جامعه و مسئله عمومی‌تری را موضوع بحث و گفت‌وگوی خود در اثر قرار داده و برای جامعه وسیع‌تری از اهل تفکر محل پرسش و کاوش قرار می‌گیرند. کاری که دیگو رودریگوئز دسیلوا ای ولاسکوئز نقاش بزرگ قرن هفدهم اسپانیا کرده و به خاطر نقاشی‌هایی که از صحنه‌های مهم تاریخی اروپای آن دوران تصویر کرده است شهرت فراوانی دارد. در سده 19 آثار وی الگوی هنرمندان واقع‌گرا و دریافتگر، به ویژه ادوارد مانه، قرار گرفت. «لاس منیناس» یا همان «ندیمه‌ها» از معروف‌ترین آثار ولاسکوئز به حساب می‌آید. «توماس لورنس» این اثر را «فلسفه هنر» دانسته و بسیاری دیگر معتقدند که او با این اثر، سقوط دربار را پیش‌بینی کرده و همان‌طور که صحبت شد، شاید هم آرزو کرده است. از این مثال‌ها بسیار می‌توان در میان نقاشان بزرگ تاریخ هنر یافت. به‌خصوص از زمانی که نقاشی تصمیم گرفت از هنر تکرار محیط دست بردارد و خود را مدرن کرده و به فراتر از آنچه می‌بیند و حتی درک می‌کند، دست پیدا کند، این پیشگویی یا آرزو در آن قوت بیشتری نیز پیدا کرد. از این مجراست که نگاه به هنر و نگاه حتی به محیط هنری از منظر‌های مختلف، از سیاست تا جامعه‌شناسی تا تیپولوژی و مردم‌شناسی مهم می‌شود و تماشای اثر هنری و محیط نمایش آن اهمیت مضاعف پیدا می‌کند، زیرا همه این اتمسفر بیان‌کننده بخش ناگفته و در عین حال پیش‌روی جامعه هنرمند است. آثار مرضیه میرجعفری در گالری ثالث، بخشی از همین فضای گفتمانی است که البته انسان در آن ماهیت خود را از دست داده و به بخشی از فضا، همچون دیگر اجزای محیط بدل شده است.

 در عین این روایت از آینده، روایت صادقی از امروز هم در آثار او مشاهده می‌شود، آن‌گاه که انسان را تنها، غمگین و بی‌چهره ترسیم می‌کند و حیوان و گیاه و جاهای خالی انسان‌هایی که نیستند محل‌های بهتری برای گفت‌وگو در فضای کارهای اوست. میرجعفری به مدد بهره‌گیری از رنگ‌های متنوع، گویی فضای آینده را به امروز کشانده است. آینده انسان امروز که هر چه به سمتش می‌رود، تنهایی و ارجاع به گذشته در آن عمیق‌تر و متنوع‌تر است. چشم‌ها در این آثار یا عینک دودی دارند، یا بسته‌اند یا به هر شکلی قابل مشاهده نیستند و انگار برای کاری به نام دیدن خلق نشده‌اند، گزاره از زمانی بی‌ملاحظه امروز و آینده ماست. فضا در آثار میرجعفری ما را مغلوب خود کرده است و اجازه دیدن به معنای درست و کشف به معنای واقعی و رسیدن به گفت‌وگو و معاشرت را نمی‌دهد. او روایتگر محیطی است که انسان درمانده میان سنت و مدرنیته ایرانی همچنان گرفتارش است. رنگ‌هایش همان است، که تیپولوژی آدم‌هایش، فرم و معماری فضای زندگی‌اش همان است که عقاید و خواسته‌هایش، زیستنش همان است که گویی مردن و نیستی‌اش. «اینجا کسی نیست» در گالری ثالث به عبارت دیگر از فقدان آدمی در محدوده‌ای سخن می‌گوید که ما در آینده با آن بیشتر دمخور خواهیم شد. جایی که مدرنیته و سنت در جدالی اشتباه و به زیان انسان، پیش از هر چیز اخلاق و انسانیت را می‌کشند، همان‌طور که شبکه‌های اجتماعی پیش از تقویت ارتباط، ذات تعامل و گفت‌وگو و همزیستی را می‌کشند. پیوندی میان تنهایی و پوچی، سرعت و خشونت، عدم ارتباط و فردگرایی و... «افراد در مواجهه با این فضا و تکثر منابع در ساخت هویت، دچار تعلیق (به معنی معلق‌بودن و سردرگمی) می‌‌شوند. از بین رفتن زمان و مکان و نقش بیشتر فضا در دنیای مجازی تجلی آشکاری دارد. افراد در مواجهه با این فضا، بنیان‌های هویت خود را متزلزل می‌بینند و دچار تردید و اضطراب می‌شوند». نقاشی در معنای درست خود مثل ادبیات و شعر و موسیقی، در مقام روایتگر است که بسته از مرجعی که خلق می‌شود می‌تواند محل ارجاع در آینده یا امروز برای درک وضعیتی که در آن قرار گرفته یا خواهیم گرفت، باشد.