رئیس انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران در گفتوگو با «شرق» مطرح کرد
ضرورت تلاش برای گرفتن مرجعیت رسانه
من واقعا بهعنوان یک روزنامهنگار شرمگین میشوم وقتی میبینم برخی رسانهها مرجع خبری این کشور شدهاند درحالیکه در داخل کشور رادیو و تلویزیون و این همه روزنامهنگار با صلاحیت داریم
ایران یک هفته پرالتهاب را پشت سر گذاشت. مرگ مهسا امینی موجی از اعتراضات مردم را برانگیخت؛ اعتراضاتی که در پی آن افراد زیادی بازداشت شدند. در میان بازداشتشدگان نامهای آشنایی از فعالان دانشجویی، خبرنگاران و فعالان مدنی و سیاسی دیده میشود
ایران یک هفته پرالتهاب را پشت سر گذاشت. مرگ مهسا امینی موجی از اعتراضات مردم را برانگیخت؛ اعتراضاتی که در پی آن افراد زیادی بازداشت شدند. در میان بازداشتشدگان نامهای آشنایی از فعالان دانشجویی، خبرنگاران و فعالان مدنی و سیاسی دیده میشود. دراینمیان ۹ روزنامهنگار هم بازداشت یا احضار شدهاند؛ ازجمله نیلوفر حامدی، خبرنگار اجتماعی روزنامه «شرق» که حالا نزدیک به یک هفته است که در اوین به سر میبرد و مطابق آخرین اطلاعاتی که به خانوادهاش داده، هنوز تفهیم اتهام نشده است. در این گفتوگو با عباس عبدی، رئیس انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران، به این مسئله پرداختهایم که چرا در هر رویدادی روزنامهنگاران در صف اول بازداشتیها قرار دارند؟ دراینمیان الهه محمدی، خبرنگار روزنامه هممیهن، جزء خبرنگارانی است که در روزهای گذشته احضار شده است. ویدا ربانی، نیلوفر حامدی، علیرضا خوشبخت، زهرا توحیدی و روحالله نخعی هم خبرنگارانی هستند که تا امروز بازداشت شدهاند.
چرا طبق معمول در همه رویدادهای اینچنینی شاهد بازداشت خبرنگارهای ایرانی در میانه اعتراضات هستیم؟
یک دلیل روشن این وضعیت این است که ساختار ایران بیش از آنکه با «تحلیل و نظر» مسئله داشته باشد، با خبر و گزارش مسئله دارد. اگرچه این ساختار با تحلیل هم مشکل دارد؛ ولی با خبر و گزارش بیشتر مسئله دارد و مخالف است. شما به تلویزیون ایران نگاهی بیندازید. برای بررسی یک موضوع ممکن است از چند چهره مختلف با دیدگاههای متفاوت و البته محدود دعوت کند تا درباره موضوعی چالشی اظهار نظر کنند؛ اما بههیچوجه ممکن نیست خبری بیطرف را اطلاعرسانی کند. برای نمونه در همین مورد مرگ مهسا امینی آنها باید پیش از همه اینها به سراغ مسئولان و مأموران گشت ارشاد، بازداشتگاه وزرا و... میرفتند و گزارش و خبر تهیه میکردند یا با کسانی که در این ماجرا با مهسا امینی در ارتباط بودند، باید گفتوگو میکردند. برادر، دخترخاله و اقوامی که با او بودند، روایت میکردند که چه بر سر مهسا آمده. یا با پرستار و مدیریت و پزشک بیمارستان صحبت میکردند. همچنین سایر حاضران در ماجرا هم در مصاحبه روایتهایشان را بیان میکردند تا بفهمیم چه اتفاقی رخ داده؟ اما صداوسیما به هیچکدام از اینها نزدیک هم نمیشود؛ ولی در عوض ممکن است بنده، شما یا دیگرانی را دعوت کنند تا در صداوسیما مناظره کنید و درباره موضوع حرف هم بزنید. این رفتار خودش را در بازداشت روزنامهنگارهای خبری و گزارشنویسی نشان میدهد. مثلا خانم محمدی که احضار شده است، در این ماجرا کاری جز وظیفه حرفهای خود نکردهاند و تنها به دستور مدیرمسئول رفته از ماجرا و مراسم خاکسپاری مهسا امینی خبر و گزارش تهیه کرده و خبرها را هم مستقیما برای مدیرمسئول فرستاده که تازه رسانه تنها توانسته بخشی از آنها را منتشر کند. این نشان میدهد که بیشتر با جریان اطلاعرسانی مخالف هستند و با رویکردهای تحلیلی و نظری کمتر مخالفت دارند.
بازداشت برخی از این خبرنگارها نظیر نیلوفر حامدی ارتباط مستقیمی با اطلاعرسانی درباره اتفاقی که برای مهسا امینی رخ داده، دارد. به نظر شما نهادهای نظارتی چه انتظاری از یک خبرنگار دارند که او را بابت انجام وظایف شغلیاش بازداشت میکنند؟
اساسا ساختار ایران اطلاعرسانی مستقل را نمیپذیرد. بیایید فکر کنیم در همین مورد خاص اطلاعاتی که آنها ارائه میکنند، همه درست باشد. حتی در چنین شرایطی هم آنها استقلال حرفهای رسانهها را نمیپذیرند؛ یعنی نمیپذیرند چند روزنامهنگار مستقل بیایند ثابت کنند که ادعای آنها درست است. چرا این را نمیپذیرند؟ چون با اساس این استقلال حرفهای مسئله دارند و نمیتوانند آن را بپذیرند. اگر فرض کنیم که ادعای آنها در این مورد خاص درست باشد، در سایر موارد وضعیت چگونه است؟ طبعا دوست دارند در سایر موارد روایتهایی که خودشان میخواهند، منتشر شود و برای همین رسانه حرفهای و مستقل به کارشان نمیآید. بههمیندلیل هر نوع اطلاعرسانی مستقل را نادیده میگیرند. مثلا در همین ماجرا به رسانهها میگفتند که شما اطلاعرسانی نکنید؛ چون ممکن است خبر اشتباهی را مخابره کنید و ابهام ایجاد کنید. در مقابل رسانههای خودشان همزمان هر طور که دوست داشتند، خبررسانی میکردند. به این مسئله نیز توجه نمیکنند که اگر ادعایشان درست است، این ادعا باید از زبان یک روزنامهنگار و رسانه مستقل روایت شود، نه رسانههای وابسته.
در این روزها بار دیگر شاهد اظهارنظرهایی از سوی افراد نزدیک به نهاد حاکمیت بودیم، با این مضمون که «ما در این رویداد هم مظلوم واقع شدهایم». تا چه میزان میتوان این ادعا را پذیرفت. آنهم با این همه ابزار رسانهای، بودجه برای رسانههای دولتی و سایر هزینههایی که در عرصه رسانه انجام دادهاند.
اساسا فرض میکنیم که این ادعای آنها هم درست باشد و واقعا مظلوم واقع شده باشند. آن وقت چطور به این سؤال پاسخ میدهند که با این همه رسانه، بودجه و امکانات چطور مظلوم واقع شدهاید؟ شما که رسانه را گرفتهاید. حالا چطور شده که ادعا میکنید وضعیت کاملا برعکس شده؟ خوب وقتی نمیتوانید همین رسانه را بچرخانید و چنان مدیریت کنید که مظلوم واقع نشوید، چطور انتظار دارید بقیه قبول کنند که سایر کارهایتان درست است؟ شما همه نیروهای اصلیتان را به رسانهها فرستادهاید و بقیه نیروهایتان به طور واضح از نیروهای رسانهایتان ضعیفتر است. وقتی در مدیریت رسانههایتان اینقدر عقبگرد دارید، چگونه انتظار دارید از سایر کارهایتان استقبال شود.
عطف به سؤال قبل چرا در هر رویدادی در ایران، روایت رسمی که از سوی دستگاههایی تزریق میشود، اصرار دارد که مظلوم واقع شده و «حقیقت» روایت نشده؟ آیا همین مثالهای تکراری را نمیتوان دلیلی بر شکست سیاستهای رسانهای اینچنینی دانست؟
برای اثبات شکست سیاستهای رسانهای نیازی نیست حتی از این وضعیت شاهد مثال بیاوریم. کلا مشخص است که این نظام رسانهای رسمی بهویژه رادیو و تلویزیون با این حجم عظیم نیرو، امکانات و بودجه عملا به نتیجه دلخواه نرسیده. این رسانه تنها در متقاعدکردن کسانی موفق است که طرفدارش هستند. آنان هم که اساسا احتیاج به متقاعدکردن منطقی ندارند؛ چراکه هر روایتی که رسانههای رسمی عنوان کنند، قبول میکنند. ضعف در اطلاعرسانی رسانههای رسمی داخلی است که کانالهای تلگرامی خبری را که ساز مخالف میزنند، بعضا قدرتمند نشان میدهد. من واقعا بهعنوان یک روزنامهنگار شرمگین میشوم وقتی میبینم برخی رسانهها مرجع خبری این کشور شدهاند؛ درحالیکه در داخل کشور رادیو و تلویزیون و این همه روزنامهنگار باصلاحیت داریم. این سیاست رسانهای ایران است که این وضعیت را ایجاد کرده است؛ وگرنه اگر مردم به رسانههای مستقل دسترسی داشتند، چه نیازی دارند به رسانههای خارج از کشور متوسل شوند؟
در ماجرای مرگ مهسا امینی هم بحثهایی مطرح میشد که برخی رسانهها خبرهای خود را حذف میکنند. همین بحثها باعث این نگاه میشود که انگار سیستم فقط روایت خود را به رسمیت میشناسد و این روایتها حق انتشار دارند و سایر نهادهای مستقل نمیتوانند روایت کنند؛ اما این تلاش چه ضربهای به «حقیقت» میزند؟ در همین ماجرای مرگ مهسا امینی آیا موجب شده که مردم روایت رسمی را باور کنند؟
بدون تردید این رفتارها معرف دو نکته مهم است. یکی اینکه آنچه نظام رسمی میگوید، یا همه حقیقت نیست یا اگر حقیقت هم باشد، دیگر کسی آن را باور نمیکند؛ چراکه حقیقت هیچگاه پوشاندنی نیست و پریرویی است که تاب مستوری ندارد. این یک واقعیت است که «حقیقت» روشن، شفاف و کاملا واضح است و دوست دارد همه از آن مطلع شوند، نه اینکه آن را آنطور که ادعا میشود، بپذیرند. اگر اینطور باشد همه ادعا میکنند حقیقت نزد آنهاست. ما هم اگر بخواهیم ادعای هر کسی را بپذیریم، دچار بحران میشویم؛ بنابراین سنجش حقیقت معیارهایی عینی دارد. باید براساس آن معیارهای عینی که فراتر از خواستههای دولتها یا نهادهای محدود است، به اعتبار حقیقت رسیدگی شود تا جامعه هم آن را بپذیرد. متأسفانه این وضعیت رسانهای کشور است که الان با آن درگیر هستیم و نمیدانیم تا چه زمانی هم ادامه دارد. با وجود همه این نکات امیدواریم که همکاران ما زودتر آزاد شوند و این رویه و سیاست رسانهای تغییر کند و مرجعیت رسانهای به داخل کشور بازگردد.