بررسی سناریوی فساد علمی و سیطره نهاد دولت بر دانشگاه در گفت و گو با مقصود فراستخواه
ضرورت استقلال دانشگاه برای رشد کیفیت علم
اگر استقلال نهادی در دانشگاه باشد و دستگاههای بوروکراتیک و ایدئولوژیک به صورت پنهان و آشکار بر علم مسلط نشوند و اجازه بدهند علم با قواعد خودش کار کند، دانشگاه کیفیت بیشتری پیدا میکند.
آغاز سال تحصیلی روزهای پرالتهابی را در دانشگاههای کشور رقم زده است؛ اما حتی پیش از این رویدادها هم دانشگاهها در ایران یکی از مهمترین مراجع به حساب میآمدند که سرمنشأ تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و علمی شده بودند.
آغاز سال تحصیلی روزهای پرالتهابی را در دانشگاههای کشور رقم زده است؛ اما حتی پیش از این رویدادها هم دانشگاهها در ایران یکی از مهمترین مراجع به حساب میآمدند که سرمنشأ تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و علمی شده بودند. اعمال سیاستهایی در دانشگاهها در سالهای گذشته، موجب شده بود دانشگاه از مرجعیت خود فاصله بگیرد. این سیاستها همه جنبههای حیات دانشگاه در اجتماع ایرانی را فراگرفته و تأثیر زیادی در نگرش عمومی به دانشگاهها دارد. پربیراه نیست اگر این روزها به فساد دانشگاهی در ایران اشاره کنیم که از جنبه حیات علمی دانشگاهها تا نقش اجتماعیشان در جامعه را در بر گرفته است. به بهانه اول مهر تلاش کردیم در گفتوگو با دکتر مقصود فراستخواه وضعیت علمی دانشگاهها و رواج فساد در دانشگاه را بررسی کنیم. مقصود فراستخواه معتقد است آنچه امروز بهعنوان «نادرستکاری علمی» در دانشگاههای ایران رواج دارد، نتیجه سیطره نهاد حکومت بر دانشگاه است. او میگوید وقتی تصمیمهای سیاسی بر دانشگاهها حاکم میشود، طبیعی است که دانشگاه نمیتواند به ذینفعان اجتماعی پاسخ دهد.
به نظر شما فساد علمی در نظام آموزش عالی ما چگونه پدیدهای است. آیا عینی است و دیدنی و ملموس یا پدیدهای است ذهنی و مشاهدهناشدنی مانند مباحث اعتماد و سرمایه اجتماعی؟
هر دو است. فساد علمی مسئلهای است که ادراک میشود؛ اما تا حد زیادی ادراک فساد ریشه در واقعیتهای جاری و عینی دارد. موضوع عینی و ذهنی با هم در ارتباط هستند و بالا و پایین میشوند. مثلا میگوییم سرمایه اجتماعی و اعتماد در حال فرسایش است. هم جنبهای دیدنی دارد که مردم متوجه میشوند که نمیتوانند اعتماد کنند و امیدوار باشند و هم دلایل و ریشههای عینی دارد. ما الان میتوانیم از این مسئله بهعنوان مسئلهای نام ببریم که ذهن شهروندان را درگیر کرده است و هم میتوانیم عللی را برشمریم که فساد علمی را پدید آورده است.
با توجه به اینکه میبینید فساد علمی در دانشگاهها هم دیده میشود و هم به صورت یک ذهنیت وجود دارد، به نظر شما در چه بخشی از نظام آموزش عالی ما این فساد بیشتر دیده میشود. در بخشهای اداری و آموزش و مباحث درسی یا در بین هیئتهای علمی و در بین دانشجویان یا در معاونتهای پژوهشی و پژوهشهای دانشگاهی و تألیفات دانشگاهی؟
ابتدا عرض کنم که اصلا منظور من از فساد علمی چیست تا بعد بتوانیم مشخص کنیم که در کجا بیشتر است و در کجا کمتر است. ببینید فساد علمی شکل سیاه نادرستکاری علمی است. ما مفهومی داریم به نام نادرستکاری علمی، یعنی فردی میخواهد کار علمی بکند، میخواهد آموزش بدهد یا تحقیق کند یا مقاله و کتاب بنویسد و بقیه فعالیتهای مرتبط با محیط آموزشی را انجام دهد و علمورزی کند. اگر در کار علمورزی خطا رخ بدهد، ما آن را نادرستکاری علمی مینامیم.
اگر در نادرستکاری علمی سوءاستفاده و سیاهکاری پدید بیاید و از سمتها و موقعیتها و فعالیتهای علمی در راستای منافع ناحق افراد و کسانی بهرهبرداری شود، فساد علمی رخ داده است. درحالیکه نادرستکاری علمی به معنای عام کلمه این است که در فعالیت علمی ما از اصول و هنجارهای علمورزی آگاهانه یا ناآگاهانه تخطی صورت گیرد. این شکلهای مختلفی دارد؛ مثلا یک دانشجو یا استاد یا داور یا در یک مقاله یا پایاننامه یا سردبیر مجله علمی و... به طور کلی همه کنشگران و بازیگران علمی و اهالی علم امکان دارد از اصول و هنجارهای علمورزی پیروی نکنند.
برای مثال بارها دیده شده که دانشجویی مقالهای نوشته و در نوشتن مقاله دچار خطایی شده است؛ خطایی که کسی به او آموزش نداده بود تا مرتکب آن نشود؛ مثلا نقل قولی آورده یا از مرجعی بهره برده است و اصول نقل قول یا استناددهی یا منبعنویسی را رعایت نکرده است. خب این خطاست؛ ولی من به تجربه میگویم سه دهه است فعالیت علمی و حرفهای کردهام، واقعا در برخی مواقع همکاران جوان من یا استادیاران یا دستیاران اطلاع ندارند و نمیدانند و از هنجارهای جهانی و اصول و ضوابط آگاه نیستند. در نتیجه این خطاها رخ میدهد. البته گاهی هم میدانند و آگاهانه مرتکب خطا میشوند.
حالا اگر همین نادرستکاریهای علمی شکلی رذیلانه به خود بگیرد، تبدیل به فساد علمی میشود. آن وقت میشود گفت هر فساد علمی یک نادرستکاری علمی است؛ ولی هر نادرستکاری علمی لزوما فساد علمی نیست. در هیچجای دنیا نیست. مثل این است که هر رانندهای به محض تخلفکردن دستگیر شود و گفته شود که این راننده فرد فاسدی است.
حالا چند مثال میزنم تا بحثم روشنتر شود. اینها مصادیق فساد هستند. استفاده از مقام و موقعیت سیاسی برای ورد به دانشگاه، استفاده از مقام و موقعیت سیاسی برای بورسشدن و طی مدارج علمی، متأسفانه کشور ما درگیر است. استفاده از نفوذ سیاسی برای اخذ نمره، استفاده از نفوذ سیاسی برای دفاع از رساله، استفاده از نفوذ سیاسی برای کسب مدرک تحصیلی، طیکردن مدارج علمی و تحصیلی در حوزه و دانشگاه با استفاده از نفوذ سیاسی، اعمال نفوذ در مجلات علمی برای انتشار مقاله علمی، خرید محتویات علمی آماده و ارائه آنها به نام خود، دستبردزدن به آثار دیگران و جازدن آن به نام خود، کتابسازی، پایاننامهسازی، مقالهسازی، سوءاستفاده و بهرهکشی از دانشجو، نوشتن توصیهنامههای غیرواقعی و تولید رزومههای غیرواقعی و راهاندازی شرکت برای تولید محتویات علمی که اینها برخی از مصادیق فساد علمی است.
حالا شاید دانشجویی یا استادی در استناددهی برخی اصول را رعایت نکرد و دچار نادرستکاری علمی شد. اتفاقی که در تمام دنیا روی میدهد و همین نامیده میشود و یک خطا و یک ضدارزش و نابهنجاری است و برای آن منشور اخلاقی وجود دارد.
مثلا محققی میخواهد روی حیوانات یا گروههای اجتماعی خاصی آزمونی را انجام دهد. در این صورت اهمال بورزد یا اصولی را انجام ندهد و خطا کند در تحقیق خود یا مثلا به دستاوردها و تحقیقات خود با مرور زمان چیزی نیفزاید و تحقیقات و یافتههای قبلی خود را تکرار کند، در زیر عنوان نادرستکاری علمی جا میگیرند. البته چه بسا از روی ناآگاهی هم باشند. ما در محیطهای علمی باید به دانشجویانمان یا همکارانمان مدام آموزش بدهیم و این موارد را آموزش بدهیم تا دچار خطا نشوند و دانشافزایی کنند و چنین مواردی را ترویج دهیم؛ البته با استفاده از روشهای علمی و آکادمیک.
ما باید با الگوسازی و استفاده از استادان برتر این مسائل را اجتماعیسازی کنیم. همه جای دنیا دانشگاهها این قابلیتها را دارند. در هر دانشگاه و در هر محیط آموزشی در هر کجای دنیا قابلیتها و خودکنترلیهایی است که این موارد را نظارت و برطرف میکنند.
اگر ما میبینیم که مواردی که پیشازاین برشمردم، در ایران زیاد شده است، به این دلیل است که دانشگاه مسلوبالاختیار شده است. اجازه داده نشده است که دانشگاه خودش بر خودش نظارت کند و خودش، خودش را اداره کند. البته مباحث دیگری هم هست که توضیحات دیگری دارد.
شما همیشه بر استقلال دانشگاه و انجام امور دانشگاه به دست دانشگاهیان تأکید کردهاید. فکر میکنید اگر استقلال دانشگاه به شکل ایدئال آن اجرا شود، فساد علمی به حداقل میرسد یا در نتیجه کاهش نظارت از بیرون روی دانشگاهها در نتیجه عملیشدن استقلال این نهاد شاهد افزایش فساد علمی خواهیم بود؟
به نظر من بیشتر نادرستکاریهای علمی ناشی از اجرای سیاستهای دولت در دانشگاه است. و بر دانشگاه و دانشگاهیان تحمیل شده است. من این را تحقیقشده عرض میکنم. شواهد زیادی وجود دارد. اجازه بدهید مثالی بزنم. سیطره کمیت در آموزش عالی ما بهشدت در کشور ما دیده میشود. شما ببینید رشد کمیت با آموزش عالی ما چه کرده است. رشدی بدقواره و ناموزون و بسیار بدشکل و بدون کیفیت گسترش پیدا کرده است. این نتیجه سیاستهای دولت است. سیاستهای دولت کمیت را بر دانشگاهها تحمیل کرده است. سیاستگذاران و نمایندگان مجلس این سیاستها را بر موجودیت مؤسسات آموزش عالی تحمیل کردهاند. همین نمایندگان که قوانین را تصویب میکنند، برای اینکه بتوانند نماینده شوند، سرازیر شدند به سمت وزارتخانه آموزش عالی و برای نمایندهشدن نرمهای آموزشی تصویب کردند و مجوز تأسیس مؤسسات آموزش عالی گرفتند و بهعنوان رانت از آن بهره بردند. این مؤسسات هم هیچ بنیه لازم و الزامات کیفی مثل استادان و تجهیزات و... را رعایت نکردند. ساختمانی را گرفتند و دانشگاه کردند که نه استاد لازم را داشت، نه حتی آزمایشگاه داشته. سیاستهایی هم تصویب شدند و همراهی کردند با این مؤسسات و اقدام کردند به پذیرش دانشجو، این شرایط بر نهاد آکادمیک ما تحمیل شده و در این وضعیت مشخص است که خیلیها از پا میافتند؛ مثلا استادان چگونه به اینهمه دانشجو برسند؟ تدریس کنند؟ به پایاننامهها رسیدگی کنند؟ تصویب کردهایم که دانشجویان برای اینکه بتوانند از رساله خودشان دفاع کنند، حتما باید دو مقاله ارائه بدهند. دانشجویان چه مقالهای بنویسند؟ از کجا مقالههایشان را بنویسند؟
آموزش بیکیفیت در مؤسساتی است که به شکل سیاسی و قارچگونه رشد کردهاند. از دل چنین شرایط آموزشیای مسلم است که فساد علمی پدید میآید. مسلم است که نابهنجاریهای علمی درمیآید. از سوی دیگر نباید فراموش کرد اساسا در کشور ما ایدئولوژی نگاه دولتی بر علم وجود دارد. در نتیجه دانشگاه با قواعد خودش اداره نشده است؛ بلکه قواعد سیاست به محیط دانشگاه آمده است. درحالیکه بازی در دانشگاه قواعد خودش را دارد. مثل این است که شما بخواهید با قواعد کشتی پینگپنگ بازی کنید. سیاست قواعد و بیقاعدگی خاص خودش را دارد. ما دانشگاه را به ایدئولوژی دولتی وابسته کردهایم و دانشگاه به سیاست وابسته شده است. روال اداری دولتی در دانشگاهها غالب شد. مدیریت دولتی بر دانشگاه غالب شد، انواع نفوذها و مداخلات دولتی را دیدیم و دانشگاه تبدیل شد به قلمرو مستعمراتی دولت. در چنین میدانی قواعد علم لطمه میبیند. با قواعد میدان علم میشد، این خطاها و نادرستکاریها و فسادها را درست کرد و خودتنظیم بود؛ ولی در چنین حالتی نباید منتظر بهبود و رفع خطاها و فسادها بود و دانشگاه مستهلک شده است. شما میفرمایید اگر استقلال دانشگاه اجرا شود و نظارت دولتی برداشته شود، فساد بیشتر میشود؛ اتفاقا برعکس این نظارت بوروکراتیک دولتی است که بیاخلاقی را در دانشگاه افزایش داده است، یعنی وقتی دانشگاه را انواع نهادهای بیرونی و به شکل اداری و بوروکراتیک نظارت میکنند، بالطبع هنجارهای آکادمیک از بین میرود، سرمایه اجتماعی علم نابود میشود.
هویتهای حرفهای علم تضعیف میشود. در نتیجه دانشگاه مکانی میشود برای فروش مدارک تحصیلی برای بهدستآوردن سمتهای دولتی و اداری، کسانی به دانشگاه میآیند تا از فروشگاه مدرک، مدرکی را بخرند و در سلسلهمراتب بالا بروند و در دسته مقامات قرار بگیرند. همین است که دانشگاه را از پا انداخته است. کلاسها کیفیت ندارد و پایاننامهها کیفیت ندارد و اعتماد مخدوش شده است و در نتیجه قواعد خودتنظیمی دانشگاه که اساسا از ابتدای تأسیس دانشگاه در جهان وجود داشته و دانشگاه را محل اجتماع خودگردان دانشمندان قرار داده لطمه دیده است. دانشمندان این قابلیت را دارند که خودشان را راهبری و برنامهریزی کنند و خودشان کنترل کنند. خودکنترلی در طبیعت کار علمی و دانشگاهی وجود دارد.
شما نگاه کنید در دنیا خود دانشمندان کمیتههای اخلاق دارند برای تحقیقاتشان. مکانیسمهای علمی دارند برای مراقبت از داوریها و مجلات علمی و بر مقالات و پایاننامه و کیفیت آنها نظارت میکنند. به قدر کافی هم سیستمهای بازدارنده وجود دارد وقتی من مقالهای مینویسم تا شما تأیید نکنید و آن را به رسمیت نشناسید، در کسوت یک همکار علمی و استادان کاری را تأیید نکنند، کار علمی صلاحیت ندارد.
شما دانشگاه را اجتماع خودگردان دانشمندان میدانید که تأسیس شده است تا رنج و مشکلات جامعه بشری را کاهش دهد اما هستند محافظهکارانی که از تریبونهای خود دانشگاهها و تربیتشدگان آنها را مسبب مشکلات میدانند. مثلا وضعیت بد اقتصاد کشور را حاصل اجراشدن نظریات اقتصاددانهای دانشآموخته دانشگاهها میدانند و بیان میکنند برای بهبود اوضاع اقتصادی باید جلوی اجرای نظریات اقتصادی را گرفت و دانشآموختههای دانشگاهها را از اقتصاد بیرون کرد تا وضعیت اقتصادی سروسامانی بگیرد. جواب شما به چنین نظراتی چیست؟
شما یک حقیقت را در نظر بگیرید که در کشور ما جریانی علمستیز وجود دارد. اتفاقا ریشه تاریخی هم دارد ریشهاش هم اندیشههای دستگاههای فکری و کلامی است. علمستیزی اساسا ناشی از تنبلی ذهنی است. ذهن در چنین تفکراتی تنبل است و اتفاقا حوصله پیداکردن راهحل برای قضایا را ندارد؛ بهویژه اینکه آن دست قضایا که بسیار پیچیده هم باشند.
دنبال راحتی هستند و برای همین گریز از علم و عقل را تبلیغ میکنند. در تاریخ ما ستیز با علم ریشههایی عمیق دارد. در تاریخ معاصر از این تفکر علمستیز یک ایدئولوژی سنگینی هم ایجاد شده است. این ایدئولوژی با دانش جهان و علم دنیا سر ناسازگاری دارد و اساسا با پدیدههای مدرن سر ستیز دارد. این ایدئولوژی در موقعیتهای متفاوت و از تریبونهای مختلف به تعبیر شما سر برمیآورد و نظراتش را بیان میکند و در حال کارکردن است.
بخشی از صحبتهایی که اتفاقا در قالب فساد علمی اینجا و آنجا و در پیدا و پنهان گفته میشود، توسط همین گفتمانهای علمستیز و خردستیز مطرح میشود. همان ستیزی که با عقل و خرد و هر چیز نو و مدرن وجود دارد، حتی از سوی پیروان همین تفکرات با تکنولوژیهای جدید سر ستیز وجود داشته است.
حالا کار کشیده است به همین چیزی که شما از طرف آنها بیان میکنید؛ یعنی میگویند اقتصاد و ناهنجاری آن به دلیل اجرای نظریات دانشگاهیان است. اگر کمی منطقی و منصفانه و عادلانه فکر کنند و شواهد واقعی را در نظر بگیرند، اگر سیاست بر علم غلبه نداشت، منظورم حالات معنوی و روحانی و اخلاقیات نیست که در دل همه مؤمنان و دین باوران هست، مردمی که همیشه دین داشتهاند چون جزئی از فرهنگ ماست. منظور من دین ایدئولوژیکی است که وسیلهای برای سیاستورزی است و با کسب قدرت آمیخته میشود با دولت و حکمرانی و انواع رانت و منابع شانهبهشانه میشود.
مشکلاتی جهانشمول مانند فقر و بدبختی و مشکلات در قرون متمادی با کمک علم بر طرف شده است. بسیاری زندگی خودشان را با علم تنظیم میکنند. اقتصاد خودشان را بهبود دادهاند و توسعه پیدا کردهاند.
بیماریها با علم درمان شدهاند. علم مقدس نیست و تمام منابع معرفت بشری را شامل میشود ولی یکی از منابع مهم معرفت انسانی است که توانسته است به مدیریت جوامع و حل مشکلات مردم کمک کند. رفاه اجتماعی و کیفیت زندگی را پدید آورده است. خب حالا ما با علم مبارزه میکنیم در کشورمان و قواعد آن را در هم ریختهایم. مثلا بومیسازی علم یا دخالت مسائل مختلف سیاسی در علم، خب اینچنین است که آموزش دانشگاهی ما ناکارآمد است. از سوی دیگر ببینید با متفکران اصیل و متخصص این سرزمین بهویژه در علوم انسانی و اجتماعی و فلسفی چه کار شده است و بسیاری منزوی شدهاند. دانش کافی هم داشتند ولی بسیاری مهاجرت کردهاند. حقایقی که بیان میکردند، پرهزینه شد. حالا جلوی این تفکر را بگیرند و نگذارند متفکران آزادانه نظراتشان را بیان کنند و دیدگاهها و مشاورههای آنها را در اداره کشور و سیاستگذاریها و رفعورجوع مسائل مردم و برنامهریزیها در نظر نگیرند و مدام حذفشان کنند و به حاشیه برانند. ببینید چقدر اقتصاددانها را مثال زدید، فقط آنها نیستند بسیاری از مردمشناسان، جامعهشناسان، متفکران و تاریخدانان هستند که اگر بررسی کنند آن دسته را که در سطح جهانی و ملی حرف و نظر دارند، نوعا در حاشیه هستند و نظری نمیتوانند بدهند برای اجرای برنامههای کشور.
مشاورههایشان اصلا در نظر گرفته نمیشود و بخشی هم هزینه دادهاند و بعد بگوییم اگر اینها را کنار بگذاریم، اقتصاد و زندگی درست میشود. آیا واقعا دیپلماسی ما با مشاوره دانشمندان ما پیشرفته است. شما جوانید اولین دعوایی که در کشور بعد از انقلاب بود، دعوای تعهد و تخصص بود. البته بازهم منظور از تعهد، تعهد اخلاقی نبود که یک دانشمند به معنی عمومی این سرزمین باشد و نسبت به رنج و مشکلات مردم این سرزمین احساس تعهد کند. وظیفهشناس باشد و کارهایی را دنبال کند که از روی علم و تعهد باشد. این تعهد بله ولی باز ما دنبال این تعهد نبودیم، دنبال شکل سیاسی آن بودیم و قالبی بود و سطحی و قشری بود. بعد همین تعریف از تعهد را بر تخصص غلبه دادیم. درحالیکه تعهد یعنی لیاقت علنی و توانایی حل مسائل علمی و داشتن آگاهی برای حوزهای مسئولیت آن را بر عهده گرفته است و میخواهد برای آن برنامهریزی کند و آن را مدیریت کند. اینها را نادیده گرفتیم و همین دعوا نشان میدهد تخصص از ابتدا مغلوب بوده است. بعد هم آموزشهای تخصصی را تضعیف کردیم و تحقیقات و کتبها و انتشارات را با انواع و اقسام روشها کنترل کردیم. علمی که در چنین شرایطی تولید شده، ضعیف است و علم نیست ناعلم است. شما همین دو سال گذشته و وقایع پیشآمده بعد از شروع همهگیری بیماری کرونا را ببینید. اول از همه به دلیل ملاحظات اساسیای که برخی ندارد چشمپوشی شد و بعد طب سنتی پیش افتاد و نظریات علنی بسیاری از پزشکان و متخصصان نادیده گرفته شد و صدمات و مشکلاتی پیش آمد که به خاطر توجهنکردن به نظریات علمی بود. جان کلام همان واژهای است که شما در سؤال خودتان به کار بردید و کلمه تریبون، این افراد چون تریبون دارند و به صحبتهایشان توجه میشود، برای همین چنین قضاوتی میشود که اساسا نه از نظر اخلاقی عادلانه است و نه قواعدی برایش وجود دارد. شما بسیاری از کشورهایی را که همرده کشور ما بودهاند، در نظر بگیرید، آیا آنها هم علم را کنار گذاشتهاند. کره جنوبی و ژاپن چقدر پیشرفت کردهاند، آیا آنها هم علم را کنار گذاشتهاند؟
شما بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس یا همسایه دیگرمان ترکیه را ببینید، در بسیاری از شاخصها از ما جلوتر هستند، آیا علم را کنار گذاشتهاند؟ شما کشورهای آمریکای لاتین و شمال آفریقا را ببینید، حتی آنها هم در برخی شاخصها از ما جلوتر هستند. مردمانشان خواستند و رشد کردند و خود را توسعه دادند. اما ما به دلیل غلبه ایدئولوژیک بر علم [در رقابت ناتوان بودهایم]. حالا برگردیم به بحث اصلی خودمان ما وقتی در نادرستکاری علمی رکورد میزنیم که نهادهای علمی به کارگزاران سیاست تبدیل میشوند.
و نهادهای سیاسی و قدرت و همینطور انواع دستگاههای ایدئولوژیک و معرفتی و سیاسی بر دستگاهها و نهادها و مبانی علمی غلبه میکنند. قواعدشان را به میدان علم میآورند و مجبور کردیم علم را تا به قواعد بازی سیاست تن دردهد. علم با قواعد سیاسی کژ میشود و علم بیقاعده میشود. بیقاعدگی که به راه افتاد اعتماد عمومی هم به علم کم میشود. در نتیجه در مطبوعات زرد پیدرپی از فساد علمی صحبت میکنند و بسیاری نیز ریشه در مواردی دارد که در بالا عرض کردم.
وقتی نظرات شما و دیگر استادان صاحبنظر را میخوانیم، همگی اتفاق نظر دارید که سیاستهای وزارت آموزش عالی باعث شده است تا فساد علمی در سیستم دانشگاهی ما افزایش پیدا کند؛ برای مثال همین موضوع چاپ مقاله قبل از دفاع از رساله یکی از همین سیاستهاست که بسیاری با آن مخالف هستند. اما چرا میبینیم که مدیران سطح اول نظام آموزش عالی ما توجهی به این مخالفتها ندارند، در آنها بازنگری نمیکنند و حتی بر اجرای سیاستها و شیوهنامههایشان اصرار میورزند؟
دقیق همین را عرض کردم، کدام استاد دانشگاهی اصیل را میتوانید پیدا کنید که از وضعیت موجود راضی باشد. این وضعیت، ریشههای ساختاری دارد. اساسا ایرادات ساختاری جدی وجود دارد. مثلا همین آییننامه ارتقا را ملاحظه کنید. این آییننامه دانشگاه را تبدیل کرده است به کارخانه تبدیل کارمند برای دولت، دولت دانشگاه را نیاز دارد تا برایش آدم سازمانی تولید کند. اگر هم دانشگاه میخواهد آدم برای دولت تولید کند، باید شیوههایی داشته باشد. یکی از این شیوهها این است که مدرک بگیرند این آدمها، گرفتن مدرک هم احتیاج به پایاننامه دارد.
حالا که میخواهند از پایاننامه دفاع کنند پس احتیاج به مقاله چاپشده دارند. برای چاپ این مقالات هم نیاز به مجلات علمی است. مجلات هم باید مقالات را چاپ کنند تا بیکار نباشند. استادان هم برای ارتقای خود احتیاج دارند تا پایاننامه دانشجویان را بر عهده بگیرند. اگر بر عهده نگیرند بلافاصله انتقاد میشود که تعداد پایاننامه کم شده است و رکود علمی داریم. یک چرخه باطل و سیکل معیوب شکل گرفته است. ریشه این چرخه در سیطره دولت بر علم است. دانشگاه بخشی از دیوانسالاری دولت شده است که دانشگاه آدم و مقام و کارمند دانشگاه تولید میکند. دانشجو در دانشگاه درس میخواند تا سمت بگیرد در دولت و مقام دولتی بشود. برای این قواعدی درست میکنند. البته خارج از همین قواعد مدرک هم داده شده است. بوده است در سطح وزیر که مدرک جعلی داشته است. اما برای حفظ ظاهر هم شده دانشگاه تبدیل میشود به آپاراتوس دولت بخشی از دیوانسالاری علیل دولتی؛ تولید منصب اداری و دولتی وظیفه دانشگاه شده است. مکانیسمهایی برای این وظیفه ایجاد میشود. بشمار و ارتقا پیدا کن، بشمار و دفاع کن. دانشجو باید مقالاتش را بشمارد تا دفاع کند. استاد باید بشمارد تا ارتقا پیدا کند. این سازوکاری است که آییننامه ارتقا به راه انداخته است. اما پشت تمام این قضایا و آییننامه و مجلات علمی و چاپ مقاله و چه و چه گردش مالی عظیمی نهفته است. این کارخانه مقاله و پایاننامهسازی را پول عظیمی میگرداند. سوخت این جریان همین امتیازهایی است که با آن گردانده میشود. باید واقعبینانه نگاه کرد و پرسید آیا وزارت علوم میتواند خارج از مناسبات حکمرانی داخل کشور عمل کند؟ جواب واضح است؛ نمیتواند. این مجموعه همین است و سیکلی معیوب است. من بارها و بارها در حد یک دانشجو در مقالات گفتهام که راهحل سپردن علم به اهل علم است. اما از این بگذریم، یک موضوع دیگر منزویبودن دانشگاههای ماست از جهان. علم ما از علم جهان منزوی است، ببینید آموزش عالی ما بینالمللی نشده است و ما در انزوایی جهانی کار میکنیم.
آموزش عالی ما منزوی است و بسیاری از تجربیات کشورهای کوچک و در حال توسعه در کشور ما در زمینه آموزش عالی به اجرا درنمیآید. بگذارید مثالی بزنم تا کلیگویی نکرده باشم، مثال واضح (INQAAHE) «اینکواهه» شبکه بینالمللی آژانسهای تضمین کیفیت در آموزش عالی است. این سازمان شبکهای است از نهادهای اعتبارسنجی. این نهادهای اعتبارسنجی به دانشگاهها مراجعه میکنند و از موارد مختلف در دانشگاه مانند وضعیت خوابگاهها و سالن غذاخوری و محوطه دانشگاه بگیرید تا کیفیت کلاسها و کیفیت آموزشی و تمام جوانب یک دانشگاه را بررسی میکنند. مدارک میبینند و مصاحبههای طولانی میگیرند و... در انتها به دانشگاه بنا بر شاخصها و معیارهایی اعتبار میدهند.
اعتباری که این مؤسسه به دانشگاهها میدهد سه سال اعتبار دارد و بعد از سه سال دوباره تمدید میشود. اگر هم ایراداتی ببینند تا برطرفنشدن ایرادات به دانشگاه اعتبار نمیدهند. اولین چیزی که هر دانشآموزی بخواهد به دانشگاه برود بدان توجه میکند، رتبه اعتبارسنجی همان دانشگاه است. اگر شما بخواهید ادامه تحصیل بدهید در کشورهای توسعهیافته مثل آمریکای شمالی یا اروپا و ژاپن اول از همه رتبه اعتبار دانشگاهی که قصد تحصیل در آن را دارید، جستوجو میکنید. برای همین تارنماهایی وجود دارد که در آنها نام دانشگاه مورد نظر را جستوجو میکنید تا ببینید نهادهای اعتبارسنجی درمورد آن دانشگاه چه گفتهاند و میبینید که مجوزهای اعتباری دانشگاهها در چه وضعیتی است؛ معتبر است یا باطل شده؟ و...
حالا این اعتبارسنجی چگونه انجام شده است. خود دانشمندان قدیمی و استادان برجسته گرد هم جمع میشوند و کیفیت تدریس و بحث و کیفیت مقالات و تحقیقات و کیفیت ادارات دانشگاه و پردیس و کیفیت استادان را بررسی میکنند و به ذینفعان اجتماعی پاسخ میدهند. این گروه اعتبارسنج وقتی شواهد و مدارک و شاخصها را بررسی کردند به دانشگاه کیفیت یا کیفیت مشروط میدهند که اگر نیست اعتبار به آن دانشگاه نمیدهند.
حالا توجه کنید ما در کشورمان هیچ نهاد اعتبارسنجی نداریم. هیچگونه پاسخگویی به ذینفعان اجتماعی از دانشگاهها حتی در مورد دانشگاه تهران وجود ندارد. اصلا در سطح ملی نهادی اعتبار دانشگاهها را نمیسنجد.
اعتبارسنجی دانشگاهها اصول خودش را دارد که باید توسط افراد ذیصلاح و دانشمندان این حوزه انجام شود. من در کتابم با عنوان دانشگاه ایرانی و مسئله کیفیت مفصل توضیح دادهام. این نهادهای اعتبارسنجی، در سطح ملی شبکه میسازند یا در سطح منطقهای و بینالمللی به کار اعتبارسنجی دانشگاهها میپردازند. اجازه بدهید اول در سطح منطقهای آن را برای شما توضیح بدهم. ما یک مؤسسه اعتبارسنجی داریم که در سطح آسیا و اقیانوسیه فعالیت میکند. Asia Pacific quility network) APQN) شبکه کیفیت آسیا و اقیانوسیه، این نهاد در سطح منطقهای است و اینکواهه هم که عرض کردم، در سطح ملی است. نهادهای اعتبارسنجی منطقهای و بینالمللی از بههمپیوستن نهادهای اعتبارسنجی ملی بهوجود آمدهاند.
این به چه معناست؛ مثلا دانشگاه تهران از ممیزان بینالمللی دعوت به عمل میآورد تا بیایند ایران و به این دانشگاه رتبه اعتبارسنجی بدهند و اعتبارش را تعیین کنند. ما چنین امکانی را نداریم. چرا؟ چون در انزوا هستیم و سیاست بر علم سیطره دارد. کلا دستگاه سیاست بر دستگاه علم سایه انداخته است. چون روابط بینالملل ما و سیاست خارجی ما با دنیا و دیگر کشورها متشنج است، این سبب شده تا دانشگاه ما هم در انزوا باشد. از عوامل بیکیفیتیها همین است و منجر شده به افت کیفیت دانشگاههایمان. این بیکیفیتی هم ابعاد دارد که یکی از آنها موضوع همین مصاحبه شماست؛ نادرستکاریهای علمی که از داخلش فساد علمی درمیآید. وقتی ریاست دانشگاه را سیاسی کردید و مدیریت دانشگاه کار سیاسی کرد، طبیعی است که دانشگاه به ذینفعان اجتماعی جوابگو نیست. در چنین حالتی دانشگاه به مسائل و مشکلات محله و جامعه و شهر و افراد و مردم بیاعتنا میشود. به همین دلایلی که برشمردم.
وگرنه فرزندان و دانشجویان چه گناهی کردهاند. آنها به دانشگاهها میآیند و با قواعد و ریلگذاریها مواجه میشوند. ریلگذاری غلط را ما انجام دادهایم. استاد هم مگر چه کسی است، بنده خدا استادی جوان است و از خارج آمده و شروع به تدریس میکند با همین ریلگذاریهایی که آماده هستند. مثلا استاد جوان میآید در مؤسسهای شروع به کار میکند، اول استخدام پیمانی است، بعد رسمی و آزمایشی میشود. 10، 15 سال بعضا طول میکشد تا همکار جوان من وضعیتش تثبیت شود. اینها اگر بخواهند این مسیر طولانی را طی کنند، باید با انواع چارچوبها مواجه شوند؛ از جمله همین مقالهسازیها که نشانه گرفتهاید. مجبور است درس بدهد و در کنارش مقاله تولید کند. همین چرخه معیوب است که فساد را تولید میکند وگرنه علم همه جا در موردش صحبت کردهاند و درباره نتایج مخرب و آسیبها گفتهاند، حالا من مطلقنگری نمیکنم، بله علم و تکنولوژی مشکلاتی به همراه دارد، ولی به نظر من آنچه از علم و فساد آن گفته میشود بازنمایی اغراقشده است.
بسیاری از نهادهای منشأ فساد علمی خارج از دانشگاه هستند. انتشاراتیهای خیابان انقلاب خارج از نهاد علم هستند ولی بخشی از فساد هستند. موضوعاتی مثل مقالهفروشی و پایاننامهفروشی راه افتاده است. ریلگذاریها هم منجر شده تا عدهای روانه این بازار سیاه شوند. هر زمان هم شکلی به خود گرفته است؛ یک زمانی کلاسهای کنکور بود، یک زمانی شرکتهای مشاوره و پایاننامهنویسی و مقالهنویسی راه افتاده است و از آن سو هم آییننامه ارتقا را نوشتیم.
از آن سو در مطبوعات زرد این چرخه معیوب فسادزا را تکثیر میکنیم و پیدرپی مینویسیم دانشگاه دچار فساد شده است و به دنبال تختهکردن در دانشگاه هستیم تا کار کشور درست شود.
به عنوان سؤال آخر شما بر ضعیفشدن نهاد دانشگاه توسط سیاست و سیاستمداران تأکید دارید ولی کادر آموزشی و دانشجویان را ضعیفشده و کمکیفیت و منزوی ارزیابی میکنید. به نظر شما همین دانشگاه بدون استقلال و دانشگاهیان بیکیفیت که ابزاری چون تدبیر و تجربهکردن نظراتشان ندارند، قادر هستند دانشگاه را دوباره در ایران سر پا کنند با همین موجودیت فعلی و دانشگاهی مستقل و با توان علمی و نظریهپردازی بالا را دوباره برگردانند؟
اول به شما بگویم هیچکدام از این شرایط مسئولیت اخلاقی را از ما سلب نمیکند. بنده به عنوان یک معلم الان که مهرماه شروع شده است مسئولیت اخلاقی خودم را دارم. باید کیفیت تولید کنم و مباحث درسی را به شکل عمیق با دانشجویانم در میان بگذارم. من برای درسی که 20 بار تا به حال دادهام باید بروم و برای بار بیستویکم در منابع درسی بازنگری کنم و منابع جدید بیابم.
مطالعه کنم و مواظب باشم تا آموزش من و مقالهای که مینویسم کیفیت داشته باشد، درست استناد کنم و به دانشجوی خودم لذت و شوق اکتشاف علمی را بچشانم. لذت علم را به آنها نشان دهم. من همیشه به دانشجوها میگویم مقالهنوشتن لذتبخشترین آفرینش ذهنی و تراوش ذهن انسانی است. انسان در لحظهها بسیار لذت میبرد و حس خوبی دارد. شوق علمورزی و دانایی و ماجراهای ذهنی را مسئولیم تا دنبال کنیم و پدید بیاوریم. صداقت علمی و درستکاری علمی را در کارگاهها به دانشجویان توضیح دهیم. از تاریخ تمدن خودمان و تاریخ تمدن جهان الگوهای علمی را به دانشجویان معرفی کنیم و نشان بدهیم. ابوریحانها و زکریاها و خیامها داشتیم. این را بگوییم. الگوی دنیا و ارزشهای درونی علم را بیان کنیم.
تمام این وضعیت بیرونی یک طرف اما اختیار و مسئولیت عالمان و دانشمندان هم سر جای خودش محفوظ است. ما درستکاری علمی را باید رعایت کنیم. آیین و منشور اخلاقی علم را رعایت کنیم. همین CODE OF ETHICS را رعایت کنیم. اگر زمانی یک فرصت کوتاهی یافتید، در اینترنت جستوجو کنید و منشور اخلاقی هر رشتهای را میتوانید بیابید. تأکید میکنم منشور اخلاقی هر رشتهای را؛ مثلا گرافیک یا مهندسی ساختمان تمام این رشتهها و میانرشتهها را بگردید ببینید چقدر نهاد وجود دارد که منشور اخلاقی آن رشته را اهل همان رشته نوشتهاند.
هرکس که وارد رشتهای میشود، باید پایبند به کدهای اخلاقی آن هم بشود. آزمودنیها را رعایت کند و ذکر منبع کند و... هر پروژهای را در زمان قولداده به انجام برساند، حریم اشخاص و حیوانات را محترم بشمارد. برای حال مردم مفید باشد. پاسخگوی جامعه باشد و به طبیعت لطمه نزند و از این قبیل مراعات را انجام دهد.
نتیجه اینکه اخلاق در دنیا امری است زنده و بهمن بشری را نگه میدارد. اخلاق است که در علم حضور پیدا میکند و آن را تنظیم میکند. شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد؛ اگر بروید و دپارتمانها و دانشکدهها را بگردید. من دانشجویی داشتم در استرالیا رساله دکترا در آنجا میگذراند. شش ماه طول کشید تا از کمیته منشور اخلاقی مجوز بگیرد تا برود با چند نابینا مصاحبه کند. قبل از آن چقدر زحمت کشید و کار کرد تا پرسشنامهای تهیه کرد تا برود با نابینایان آن شهر صحبت کند. برای تحقیقش احتیاج داشت تا با افراد روشندل مصاحبه کند. دانشگاه هم شش ماه طرح اولیه را دید و خواند و در مورد اجزای طرح اولیه مثل هدف تحقیق و پرسش تحقیق و فرضیه و... سؤال پرسید تا اجازه انجام مصاحبه را صادر کند.
در مورد رعایت حریم شخصی نابینایان که جامعه تحقیق بودند، وسواس زیادی به خرج دادند و اطمینان حاصل میکردند که شرایط آنها مراعات خواهد شد و آسیبی از نظر روحی نخواهند دید و اسرار آنها فاش نخواهد شد و محقق تمام این مطالب را تعهد میداد و امضا میکرد و در نهایت این همه وسواس برای این به کار رفته بود که جواب یک سؤال ساده داده شود آیا آن شهر برای نابینایان مناسب هست یا خیر؟
این نتیجه تجربه شخصی خود من که رساله دکترا را اختصاص دادهاند که متوجه شوند آیا یک شهر برای نابینایان زیستپذیر هست یا خیر؟ پس ببینید خود علم را، در رسته برنامهریزی شهری هم بوده این پایاننامه. اول ببینید خود تحقیق چقدر انسانی است. رهاییبخش است و مرهمی است بر آلام اجتماعی، درد و محنت را کاهش میدهد. از سوی دیگر ببینید روالی را که اجرا شد درحالیکه نه دولت استرالیا و نه هیچ منبعی در استرالیا اصلا خبر دارد از این روال، نه قدارهای وجود دارد نه کنترلی، علم با قواعد خودش کار میکند و دانشگاه قواعد خودش را دارد و با دیگر دانشگاهها در منطقه و خود استرالیا کار میکند.
دانشمندان خودشان محیط آموزشی را کنترل میکنند. مثلا دانشگاهیان در کانادا دپارتمانها و دانشکدههای دانشگاه سیدنی را تأیید میکنند و دانشمندان در حال رفتوآمد و تبادل نظر با هم هستند. اصول و حیثیت علمی را رعایت میکنند. من خاطرم هست در کودکی در منزلمان بنایی کار میکرد و تعمیرات انجام میداد. وسط کار بیمار شد و سر کار حاضر نشد. پدرم به دنبال بناهای دیگر رفت تا کار را دست بگیرند و انجام بدهند. هیچکس قبول نکرد و کار ناتمام کسی دیگر را دست نزد.
این نشان میدهد که حِرف، اصول حرفهای دارند و به این اصول پایبندی وجود دارد. هر حرفهای هنجار دارد. بهویژه حرفه علم و آکادمیک که از جمله حرفههای بالا در دنیاست. شهرت و حیثیت و شناسایی علمی وجود دارد در این حرفه؛ وقتی مقالهای نوشته میشود، داور آن را میبیند و کسانی آن را خواهند خواند و متوجه نتیجه کار من میشوند که آیا سرهم شده یا سمبل شده مقاله یا نه؟
پس علم درون خودش چارچوب دارد. برگردم به جواب سؤال شما؛ شما صادقانه اشاره میکنید آیا امیدی وجود دارد؛ من میگویم بله وجود دارد. نسلهای جدید این سرزمین میخواهند زندگی کنند، وجدان دارند، دانشمندان جوانی بین آنها هست، همچنین افراد باسابقه که برای علم ارزش قائل میشوند. پس پایبند هستند به اصولی.
اگر استقلال نهادی در دانشگاه باشد و دانشگاه مستقل باشد و دستگاههای بوروکراتیک و ایدئولوژیک به صورت پنهان و آشکار بر علم مسلط نشوند و اجازه بدهند علم با قواعد خودش کار کند و خودش را تنظیم کند و مخصوصا اگر انزوای سیاسی ما برطرف شود و بینالمللی شویم، دانشگاه کیفیت بیشتری پیدا میکند. جالب است دیروز در جلسه دفاعی بودم. استاد راهنما بودم. عنوان پایاننامه این بود که یکی از راههای ارتقای کیفیت دانشگاه بینالمللیشدن آن است. تز دکترا هم بود خیلی زحمت کشیده بود. مقالات را هم نوشته بود و چاپ کرده بود.
این پایاننامه میگفت که اگر ما بینالمللی بشویم بر اثر رفتوآمدها و برخورد با کیفیت جهانی خود به خود دانشگاه ما هم کیفیت خودش را افزایش میدهد تا به استانداردها و شاخصهای بینالمللی برسد. وقتی با کسی که از شما کیفیت میخواهد کار میکنید، به صورت درونزا کیفیت خود را تنظیم میکنید و افزایش میدهید.
مخصوصا جامعه الان ایران که آگاه شده است، در جواب سؤال بگویم کنجکاوی بیشتر شده است درمورد علم و اگر تعاملات دانشگاه با صنعت و محله و جامعه بیشتر بشود، طبعا دانشگاه در تعامل قرار میگیرد و پاسخگو میشود و اگر شفافیت ایجاد شود و دانشگاه فعالیتهای خودش را توضیح دهد، کیفیت دانشگاه بالا میرود. نکته مهم این است که دانشگاه به اجتماع پاسخگو باشد و پاسخگویی اجتماعی داشته باشد نه اینکه به ادارات جواب دهد.
دانشگاه باید جوابگوی مردم شهر باشد نه پاسخگوی دولت، همین حس پاسخگویی باعث ارتقای کلاس درس و تحقیق دانشگاه میشود. همین شبکههای اجتماعی و اپلیکیشنهای پیامرسان را ببینید؛ اگر استفاده شوند و فیلتر نباشد، رکن مطالبهگری هستند. همین مطالبهگری دانشگاه را به تعادل میرساند و بازار دانش متعادل میشود؛ همان نظریه معروف دست پنهان آدام اسمیت، دانشگاهی که کیفیت تولید نکند، کسی به آن مراجعه نمیکند مثل تمام دنیا. این دانشگاه پاسخگو و باکیفیت و جوابگو به دردهای مردم است که از آن استقبال میشود. مردم به این دانشگاه نشان اجتماعی میدهند. مبحث برندسازی و نشان اجتماعی فقط در اقتصاد نیست. دانشگاه باید از مردم نشان اجتماعی بگیرد.
مثلا مردم همدان باید ببینند که دانشگاه شهرشان مشکلات آنها مثل آب و محیط زیست و آسیبهای اجتماعی شهر را حل میکند تا دانشگاه نشان اجتماعی از سوی مردم همدان دریافت کند. دانشگاهی که نشان اجتماعی بگیرد، دیگر به دنبال فساد علنی و این قبیل مسائل نیست. دانشگاهی که نشان اجتماعی بگیرد، دیگر بخشی از مسائلی کیفی آن حل میشود و شاهد مقالهفروشی و پایاننامهنویسی نخواهیم بود. وقتی مطالبهگری و شفافیت باشد، کدام استادی میتواند از دانشجو بهرهکشی کند. البته استاد اصیل در هیچجا چنین کاری نمیکند ولی اگر هم باشد راهحل، وجود نهادهای مدنی و اجتماعات علمی مانند انجمن علمی است. اگر انجمن علمی فعال شود و سخنرانی بشود و در مورد موضوعات حرف زده شود، دیگر استاد از دانشجوی دختر نمیتواند سوءاستفاده کند و شفافیت اجازه نمیدهد. علم حوزه عمومی دارد و اگر سایت مجلات علمی را ببینید، مشاهده میکنید که در حوزه عمومی کنترل به وجود میآید. دانشجوها صحبت میکنند و ما در عمل کنترل حوزه عمومی را در اختیار دولت گذاشتهایم تا دولت آن را کنترل کند، در حالی که خود علم توانایی ایجاد شفافیت و پاسخگویی را دارد.