|

گفت‌وگو با فیاض زاهد به‌ مناسبت انتشار رمان او «خاک سرد است»

رمان بر تاریخ رجحان دارد

در سال‌های اخیر احضار تاریخ در رمان‌های فارسی به شیوه‌ای رایج تبدیل شده است. این تاریخ‌نگاری در رمان فارسی دور از انتظار نیست؛

رمان بر تاریخ رجحان دارد
احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

در سال‌های اخیر احضار تاریخ در رمان‌های فارسی به شیوه‌ای رایج تبدیل شده است. این تاریخ‌نگاری در رمان فارسی دور از انتظار نیست؛ چراکه تاریخ ایران مملو از حوادث و رویدادهایی است که قابلیت آن را دارد که به قالب رمان درآورده شود. از دوران قاجار با آن روابط پیچیده و جذاب در دربار گرفته تا نقش انگلیسی‌ها در برآمدن رضاخان و ماجرای ملی‌شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد سال 32، همه و همه زمینه مناسبی برای داستان‌پردازی است. رخدادهایی با حوادث و شخصیت‌های متناقض که دستمایه‌ای غنی برای داستان‌نویسی است. پس بی‌دلیل نیست که بسیاری از داستان‌نویسان و سینماگران و سریال‌سازان به سمت سیلوهای تاریخ یورش برده‌اند و حتی گاه به نظر می‌رسد نویسندگان و هنرمندان در حال یغمای این دستاوردهای تاریخی‌اند؛ چراکه صرفا تاریخ بماهو تاریخ، در آثار آنان حضور دارد. همان تاریخ به‌مثابه تقویم تاریخی و روزشماری که نتوانسته به روح و کالبد داستان دربیاید. البته ناگفته پیداست که بسیاری نیز در این کار یعنی احضار تاریخ در ادبیات موفق بوده‌اند؛ از جمله احمد محمود در رمان «همسایه‌ها» که به وقایع قبل انقلاب ایران می‌پردازد و «زمین سوخته» که روزهای آغازین جنگ را در شهر اهواز به تصویر می‌کشد. در این دو رمان، تاریخ به شکلی واقع‌گرایانه حضور دارد؛ اما در «درخت انجیر معابد»، تاریخ دستمایه و سبب‌ساز این رمان شده است و خود تاریخ چهره‌ای عیان ندارد. اگر بخواهیم در این زمینه نویسنده‌ای از نسل سوم را مثال بیاوریم، رضا جولایی سرآمد این نویسندگان است که به تاریخ نگاهی جدی و عمیق دارد. دو کتاب او، «جامه به خوناب» که به وقایع دوران قاجار می‌پردازد و «سوءقصد به ذات همایونی»، از آثار خواندنی جولایی هستند. اغراق نیست اگر بگوییم بسیاری از نویسندگان و شاعران، خاصه نویسندگان نسل اول ایران وامدار تاریخ پرالتهاب ایران هستند. اگر این تاریخ برای مردم چیزی جز رنج و اِدبار نداشته است، برای نویسندگان، شاعران و سینماگران گنج نهفته‌ای در دل خاک بوده است. نویسندگان بعد از نسل سوم که بعضا نویسندگانی جوان هستند نیز به سمت تاریخ رفته‌اند؛ اما در بیشتر موارد این هجوم به تاریخ نه‌تنها قرین موفقیت نبوده؛ بلکه به شکست در این نوع داستان‌نویسی منجر شده است. نباید از نظر دور داشت که در اینجا تاریخ مهم نیست؛ بلکه رویکرد نویسنده به تاریخ مهم است. هزاران هزار صفحه از صفحات تاریخ پرفرازونشیب ایران در کتابخانه‌ها خاک می‌خورد و این کتاب‌ها قادر نیستند راهی به زمانه ما بگشایند. گویا تاریخ در بیان خود الکن است و نیاز به راوی‌ای دارد که هم تاریخ را بشناسد و هم نوشتن را، آن‌هم نوشتن در حیطه داستان‌نویسی. کتابِ «خاک سرد است» نوشته فیاض زاهد از جمله آثاری است که حامل یک استثناست؛ چراکه نویسنده‌اش، دانش‌آموخته تاریخ و استاد دانشگاه است. فیاض زاهد در عرصه سیاست نامی آشناست و همواره در تحلیل‌ها و مصاحبه‌های خود به سیاست نیز نگاهی دارد. «خاک سرد است»، اولین تجربه او در رمان‌نویسی است، تجربه‌ای که به نظر آزمونی سخت برای او بوده است. او می‌خواهد تجربه زیسته خود را با تاریخ پیوند زده و آن را در قالب رمان به خوانندگان ارائه بدهد. فصل آغازین کتاب از این منظر قرین به موفقیت است؛ اما رمان هرچه پیش می‌رود، کاستی‌های آن آشکار می‌شود. در اینجا قصد ندارم به نقد «خاک سرد است» بپردازم؛ چون تلاش صادقانه نویسنده برای دستیابی به امر مهم و پیچیده رمان‌نویسی قابل ستایش است، گیرم در کارش برای رسیدن به مرز موفقیت فاصله داشته باشد. رمان «خاک سرد است» از محتوا کم نمی‌آورد، حتی می‌توان ادعا کرد محتوایی غنی دارد که قابلیت آن را دارد تا در گذر زمان با ته‌نشین‌شدن در ذهن نویسنده‌اش و به‌کارگیری فرم مناسب در روایت، به جایگاه مقبولی دست پیدا کند؛ اما مهم‌ترین ویژگی رمان «خاک سرد است»، تسلط نویسنده بر فضاسازی و زبان بومی رمان است. این فضاسازی و به‌کارگیری زبان چنان موفق است که خواننده را با خود به همان جغرافیای زبانی و مکانی می‌برد و با تصاویر زیبایی روبه‌رو می‌کند؛ تصاویری که بسیار به‌یادماندنی است. به‌جرئت می‌توان گفت از دل «خاک سرد است»، داستان‌های دیگری نیز می‌شود بیرون کشید و در شمایل رمان یا داستان کوتاه به آنها تجسد بخشید. کار مهمی که بی‌شک دغدغه فیاض زاهد است؛ هرچند او برای پیدایی فرم مناسب برای رمان‌هایش کار سختی پیش‌رو خواهد داشت. با فیاض زاهد درباره نخستین رمانش به گفت‌وگو نشسته‌ام که می‌خوانید.