توسعه ابلق
بسیاری گمان میکنند که توسعه، قرص و جامعه توسعهنیافته، بیماری است که قرص را به او میدهیم و حالش خوب میشود. سالهاست از مفهوم توسعه اقتصادی عبور شده و توسعه، فرایندی چندوجهی تعریف میشود.
بسیاری گمان میکنند که توسعه، قرص و جامعه توسعهنیافته، بیماری است که قرص را به او میدهیم و حالش خوب میشود. سالهاست از مفهوم توسعه اقتصادی عبور شده و توسعه، فرایندی چندوجهی تعریف میشود. ظرفی که در آن طی کنشی متقابل میان مردم و متولیان مدیریت کشور ارتباط برقرار شده و نیازها و الزامات جامعهپذیر میشوند. توسعه اجتماعی در سال ۱۹۹۵ به معنی مبارزه با فقر مطرح شد که مسئولیت اصلی مقابله با فقر برعهده دولتهای ملی و نظارت آن برعهده اجتماع بینالمللی گذاشته شده بود.
این نظارت در بیانیه ژنو بر رعایت حقوق بشر، بخشودگی بدهیهای خارجی کشورهای فقیر، تجارت خارجی کشورها، سرمایهگذاری در بخشهای اجتماعی و نقش بانک جهانی تأکید داشت. شاخصهای توسعه نیز عبارت بودند از: دسترسی به خدمات آموزشی، درصد جمعیت باسواد، طول عمر، میزان مرگومیر نوزادان، سوءتغذیه و تغذیه مناسب، سطح بهداشت و کنترل بیماریها، مسکن مناسب، برابری زن و مرد و... که مهمترین موضوع از این نظر توسعه انسانی و آن هم در عمل به معنی مقابله با فقر و نابرابری است که باید با سیاستگذاریهای اجتماعی تأمین شود؛ اما در چندین دهه اخیر توسعه از تعریف صرف حوزه اقتصادی خارج شده و همراهی در سطح اجتماعی و انسانی را در کنار حوزه اقتصادی تعریف کرده است.
توسعه اجتماعی از دیدگاههای متفاوت معناهای مختلفی دارد؛ ازجمله: گذر از جامعه سنتی به صنعتی یا مدرن از طریق تقسیم کار که در نظر دورکیم مطرح بود و دیگرانی که آن را به معنی سرمایه اجتماعی، هویت انسانی، عقلانیت ارتباطی، اعتماد، انسانبودن و... میگرفتند. در ایران این مفهوم با شاخصهای هویت و اعتماد اجتماعی بیشتر مدنظر بوده؛ اما مجموعه عناصر اجرائیشدن آن در واقعیت جامعه مسیری متفاوت را پیموده است.
بسیاری کانون توسعه اجتماعی را اجتماع جامعهای (Social Community) میدانند، شاخصی که بر مشارکت و اعتماد توأمان متکی است. همچنین اعتماد فردی، بینگروهی و نهادی، سلامت روانی، ارتقای شاخصهای سلامت جسم و بهداشت تغذیه، توسعه گفتوگو و امکان تحرک اقتصادی و... است.
در همه جوامع، توسعه مسیری خوشایند و خواستهای مطلوب است که شهروندان و سیاستگذارانش سودای طیکردن آن را در ذهن و فرایندهای تصمیمگیریشان از سر میگذرانند و برای دستیابی به آن از یک سو نیازمند فراگیری بایدها و نبایدهای حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به صورت توأمان و همچنین توجه به سطح خرد (زیست فردی شهروندان)، میانی (تقویت جامعه مدنی و بخش خصوصی و ارتباط نهادهای میانجی با همدیگر و مردم) و کلان (دولت و سیاستهای کلان) است.
از همین رو است که باید گفت توسعه دستگاهی نیست که از آغاز به کار با عملکردی واحد و مطلوب به پیش رود و نتایج کارآمدی داشته باشد؛ بلکه با مشارکت شهروندان و طی مسیری در سیاستگذاری میتواند به موفقیت دست یابد.
اصول گفتوگو، توانمندی در شناسایی مسئله و شیوههای حل آن، اصول نقد و نقدپذیری، شیوههای اعتراض و مواجهه با اعتراض، قانونمندی و اجرای قانون، تشکیل اصناف و مشارکت آنان در برنامهریزی و مدیریت حوزههای تخصصی، تعریف و اجرای قوانین تبعیض مثبت، تشکیل شوراهای تخصصی و تقید به اجرای نظراتشان، مطالبهگری دموکراسی و اجرای آن، دادخواهی و اجرای عدالت اجتماعی و اقتصادی و دهها مورد دیگر ازجمله مصادیقی است که توسعه را ممکن و پایدار میکند.
اما نتایج نظرسنجی از مردم و همچنین تحلیل وضعیت عملکرد دولتها در ایران نشان میدهد که توسعه در ایران از استقبال همه اقشار و ذینفوذان برخوردار نیست. به عبارتی توسعه بیش از آنکه برنامهای الزامآور باشد تا شهروندان حول آن مطالباتشان را طرح کنند و سیاسیون عقیده و رفتار خود را مقید به پاسخگویی در چارچوب آن بدانند، مفهومی زیبا و زینتبخش بهعنوان تیتر برنامهریزی یا موضوع بحث و گفتوگو در محافل علمی و اجرائی و نظارتی است.
سالها است که توسعه در ایران تنها محدود به رأیدادن و صندوق انتخابات است. این در حالی است که این تعریف، توسعه را شامل یک مؤلفه از یک شاخص در بعد توسعه سیاسی محدود میکند. عدم تمرکز بر خردهفرهنگها و نیازهای گسترده آنان در حوزههای مختلف، عدم رشد معنادار و مستمر جامعه مدنی، عدم آموزش و تمرین شیوههای اعتراض و پاسخگویی متناسب با آن، سیالبودن قوانین و تغیرپذیری آن در مواردی به دلایلی خاص که عموما شامل گروهها و افرادی متفاوت شده است، عدم تأکید و توجه به رفاه اجتماعی در سیاستگذاریهای کلان، ایجادنکردن بسترهای مشارکت اجتماعی و به طور ویژه مشارکت محلهای، از دیگر ابعاد فرهنگی و اجتماعی مفهوم توسعه است که برای سالها یا مورد غفلت قرار گرفته است یا آنکه با الگوی سکتهای و کوتاهمدت مورد توجه قرار گرفته است.
اگر کمی از گود درگیریها و وضعیت آشفته این روزهای جامعه ایران بالاتر برویم و فاصله بگیریم، شاهد خواهیم بود که نهتنها موضوع گفتوگویی مشترک در میان نیست؛ بلکه افراد در هر سوی میدان که ایستاده باشند، زبانی برای گفتوگو ندارند؛ چراکه سالها، زبان و شیوه سخنگفتن مورد غفلت بوده است. مروری بر کمیت و کیفیت انجمنهای دانشآموزی، دانشجویی، محلهای، صنفی و مدنی سندی محکم بر بستهبودن این زبان و غفلت شیوههای گفتوگو است.
از وقتی که به یاد داریم، تأکید کردهاند که: «هرچه بکاری همان را درو خواهی کرد». مقابله با اصول توسعه، عدم سرمایهگذاری همزمان بر ابعاد مختلف توسعه نتیجهای جز توسعهنیافتگی نخواهد داشت.
در یک قرن اخیر، نسبت شهرنشینی در ایران چهار برابر افزایش یافته است و درحالحاضر سهچهارم جمعیت کشور در شهرها زندگی میکنند. روند شتابان گذار شهری در ایران با افزایش تمایز و نابرابری نهتنها بین شهرها، بلکه درون شهرها و بین مناطق مختلف شهری همراه بوده است و ازاینرو شهر، بهمثابه یکی از مهمترین میدانها برای جامعهپذیری شهروندان مطرح بوده؛ اما مروری بر بسترهای توسعه اجتماعی در شهر نشانگر آن است که جز در برخی کلانشهرها و آن هم در برهههای زمانی خاصی، مشارکت و کشنگری شهروندان در شهر امری دور از واقعیت بوده است.
این در حالی است که در بسیاری از شهرهایی که الگوهای توسعه را متوازن طی کردهاند، شهرها همزمان با آنکه وظیفه افزایش ابعاد کالبدی خود را دنبال کردهاند، سیاستهای ثبات و رشد اقتصادی را در پیش گرفتهاند، به کاهش نرخ بیکاری توجه داشتهاند، تمرکز ویژهای بر انواع آسیبهای اجتماعی ناشی از اقتصادهای محلی و پیرامونی (PERIPHERAL LOCAL ECONOMY) داشتهاند و همچنین زمینههای گفتوگوی شهروندان با یکدیگر و تصمیمگیران شهری را فراهم آورده و امکان زیست کنشگرانه همه گروهها را فراهم آوردهاند و مشارکت را بهعنوان اهداف اصلی مطرح کردهاند.
ایران از نظر اجتماع جامعهای شامل «ماههای» بسیار متعدد، متنوع و بعضا متناقض است. از هیمن رو است که انجمنها و اجتماعهای سازمانی و رسمی و تعلقات حضور و پایداری کشنگری در آنها ضعیف است؛ همچنین انجمنها، احزاب سیاسی، شوراهای اجتماعی و اتحادیههای صنفی نیز به تبع آن ضعیف هستند و دولتها نیز در این سالها تلاش معناداری برای تقویت و ارائه الگوهای تبعیض مثبت برای توسعه آنان در نظر نگرفتهاند؛ پس بین دو بخش رسمی و غیررسمی حیات اجتماعی مردم ایران فاصله و گسست بزرگی وجود دارد که منبع اصلی نابسامانی یا آنومی اجتماعی حتی در وضعیتهایی که خواهان تغییری هستند، است.
پیامدهای حاصل از آن ازجمله جمعگراییهایی خاص، فردگراییهای خودخواهانه، عدم توان گفتوگو با دیگری متفاوت، عدم ارتباط با نهادهایی که دارای قدرت نامتوازن با یکدیگر هستند و بروز کژکرداریها است که عموما این کژکرداریها نتیجه ضعف سیستمهای امن برای رفع نیاز یا گفتوگو در جامعه و همچنین عدم آموزش شیوههای جایگزین مطلوب است. از سوی دیگر در ایران جنبههای غیررسمی حیات اجتماعی ایران در قالب گروهها، اقشار اجتماعی، قومی، خانوادگی و... نسبتا قوی است. در این الگو از اجتماعهای طبیعی (Communities)، روابط گرم، عاطفی، تعلقات و وابستگیها بسیار شدید است.