|

خسرو پیشاروى نیاى خویش )2(

خسرو  پیشاروى نیاى خویش )2(

پشنگ در پاسخ افراسیاب گفت: «اى شهریار، چون این گونه در اندیشه کارزار هستى، نخستین کسى که از توران روانه رزمگاه کنى، من خواهم بود، منى که شیر و پیل در برابرم تاب ایستادگى ندارند و کسى را نمى‌شناسم که بتواند در برابر اسب من از دور هم گرد بیفشاند. آرزوى من نبرد با کیخسرو است و اگر آماده شود تا با من بجنگد، بى‌گمان از چنگ من رهایى نخواهد یافت. آن‌گاه چون خسرو کشته شود، دل و پشت اینان نیز شکسته خواهد شد و کار بر سپاه ایران دشوار و راه بسته خواهد شد و اگر دیگرى به نبرد من آید، سرش را بى‌درنگ به خاک آورم».

افراسیاب پاسخ داد: «اى جوان جهان‌ناآزموده، شهنشاه ایران کى ممکن است با تو نبرد کند، اگر با من به آوردگاه آید، آن‌گاه هر دو سپاه از جنگ آسوده خواهند گشت».

شیده (پشنگ) پاسخ داد: «اى جهان‌دیده شهریار، مگر مى‌شود پنج پسر از شهریارى بمانند و پدر به نبرد رود! چنین کارى را نه لشکر پسندد و نه ایزدپرست».

افراسیاب به شیده گفت: «تو هنوز سرد و گرم روزگار را نچشیده‌اى، از اینجا به نزد خسرو برو و به او بگو که آیین گیتى جز این است، کجا نواده با نیاى خویش رزم آورد. مرگ سیاوش خواستِ جهان‌آفرین بود تا جهان پر از پرخاش و کین شود و سیاوش نیز در این میانه بى‌گناه نبود که از آیین آموزگاران روى گردانده بود. اگر من دستور ریخته‌شدن خون سیاوش را دادم، گناه پیران و لهاک و فرشیدورد چه بود که آنان را به خاک و خون کشیدى؟ نمى‌توانم بگویم تو بدتن و از تخم اهریمنى زیرا اگر به گوهر خویش بنگرى، از تخمه من هستى و آن وقت خود را نکوهش کرده‌ام، تو این کین‌خواهى را به گودرز و کاووس بگذار و این را که مى‌گویم، نپندارى پیر و سست‌گام گشته‌ام که لشکریان من از ریگ دریا بیشترند و همه نره‌شیر و پهلوان‌اند و اگر از جنگ با من روى گردانى و آن را ننگ ندانى، آن‌گاه راهنماى تو شوم و گنج و سپاه به جاى ماند و جهن و پشنگ نیز برادران تو خواهند شد. گنج من همه از آن تو مى‌شود و فرزندان من، خویش تو مى‌گردند و دو لشکر از رنج رزم مى‌آسایند و اگر اندیشه اهریمنی داری و در آرزوی نبرد هستی، هر دو به آوردگاه رویم و بگذاریم دو سپاه از جنگ بیاسایند و اگر من کشته شوم، جهان از آن تو و اگر تو کشته شوى، من کسى را نیازارم و اگر با نیاى خود نمى‌جنگى، با پشنگ به کارزار گام بگذار تا ببینیم سپهر به که مهر مى‌ورزد و به که پشت می‌کند و اگر اندیشه جنگ تناتن با من ندارى، از میان سپاهیانت کسى را برگزین تا با پهلوانان سپاه من به نبرد برخیزد».

و شیده به سوى سپاه ایران آمد تا پیام افراسیاب بگزارد.