نگاهی به کتاب «جستارهایی درباره زن»
پرسشهایی ساده برای دگرگونی جهان زنان
سوزان سانتاگ که صاحبنظر در زمینه فلسفه، هنر، تاریخ و جامعه است در کتاب «جستارهایی درباره زن» از مسئله زن میگوید. او معتقد است که زنان برای دستیابی به عدالت جنسیتی باید دستبهکار شوند و از خود شروع کنند.
زری پورجعفریان: سوزان سانتاگ که صاحبنظر در زمینه فلسفه، هنر، تاریخ و جامعه است در کتاب «جستارهایی درباره زن» از مسئله زن میگوید. او معتقد است که زنان برای دستیابی به عدالت جنسیتی باید دستبهکار شوند و از خود شروع کنند. این کتاب چهار گفتار دارد که در دهه هفتاد میلادی نوشته شده است. گفتارهای کتاب دریچه تازهای روبه خودآگاهی و تغییر باز میکند. موضوع گفتار اول کتاب «استاندارد دوگانه پیرشدن» است. سانتاگ در این گفتار با واکاوی واقعیتهایی که طرح میکند یادآور میشود که زنان باید خود را از قیدوبند باورهای موجود رها کنند و جور دیگری ببینند. پیری آزمون دشواری است که زن و مرد را در مسیری مشابه قرار میدهد. بر اساس استاندارد دوگانه، زنان با سختگیری بیشتری طرد میشوند و در مقابل، پیرشدن مردان مجاز است. استاندارد دوگانه پیرشدن زنها را ملک و دارایی تلقی میکند؛ به منزله ابژههایی که ارزش آنها بهسرعت رژه تقویم و گذر زمان کم میشود. «از زنان انتظار نمیرود صادق باشند، وقتشناس باشند، متخصص در تعمیر ماشین باشند، صرفهجو باشند یا از نظر فیزیکی قدرتمند باشند. از آنها انتظار میرود جنس دوم باشند و با توجه به موقعیت طبیعیشان، وابسته و سپاسگزار مردان باشند» (صفحه 48).
انکار سن و کلیشه «از زنها نباید سنشان را پرسید» هم از آن مواردی که سانتاگ به آن پرداخته است. زنان جوانتر به نظر رسیدن را دستاورد بزرگی میدانند. سازوکار جامعه در خدمت تقویت این ایده است. زنان ظاهر و زیباییشان را دارند و مردان موقعیتهای حرفهای کاری و به عبارت بهتر «قدرت». هر زمانی که زنی درباره سن خود دروغ میگوید، با توسعهنیافتگی بشریت همدست شده است. سانتاگ پیشنهاد میکند زنان به گزینههای دیگری فکر کنند: «آنها میتوانند مشتاق باشند برای عاقل بودن، نه فقط مهربان بودن، برای توانا بودن، نه فقط یاور بودن، برای قوی بودن نه فقط دلپذیر بودن. میتوانند بلندپرواز باشند برای خود، نه فقط مردان و فرزندانشان. میتوانند بهطور طبیعی و بدون شرمساری پیر شوند، و مجدانه در برابر سنتهای دستوپاگیر ناشی از استاندارد دوگانه پیرشدن، هرگز سر خم نکنند و بهپا خیزند. زنها باید اجازه دهند چهرهشان سالهای زندگیشان را نشان بدهد، زنها باید حقیقت را بگویند» (صفحه 49).
عنوان گفتار دوم کتاب «جهان سوم زنان» است. در ابتدای این گفتار آمده که «جهان سوم زنان در پاسخ به سؤالات مطرحشده برای مجله پارتیزان آماده شده است». سانتاگ در این گفتار بر آگاهی زنان تأکید دارد. «آگاهی زنان تنها زمانی تغییر میکند که به خود فکر کنند و فراموش کنند چه چیزی برای مردانشان خوب است» (صفحه 59). ممکن است زنان در برخی کشورها از فرصتها و امتیازهایی در مقایسه با گذشته بهرهمند شده باشند اما وجود این امتیازها به تنهایی کافی نیست. این فرصتها باید بتوانند نگرشهای پایهای را که زنان را شهروند درجه دو تلقی میکند و نیز ریشههای برتری مردانه را به چالش بکشند. از نظر سانتاگ تغییر قوانین تبعیضآمیز علیه زنان در موقعیتهای خاص کافی نیست. شکلهای کار، آداب و رسوم جنسیتی و ایده زندگی خانوادگی باید تغییر کند. او در پاسخ به سؤالی که درباره اهمیت آزادی اقتصادی و آزادی جنسیتی در فرایند آزادی زنان است میگوید: «انتظار این است که زنان (ازدواج کرده باشند یا نه) درست مثل مردان کار کنند و از نظر اقتصادی مستقل شوند»، «زنان در کار مدرن بهطور کامل و همپای مردان مشارکت ندارند»، «چه کنند در دنیایی که گرایش به بازتولید تصویرشان به منزله خانهدار دارد و اینکه زنان برای انجام مسئولیتهای بزرگ اجرایی نامناسب تلقی میشوند. زنان نمیتوانند بگویند از نظر اقتصادی آزادند، مگر اینکه در تمام فعالیتهای مردان مشارکت کنند». سانتاگ آزادی را به معنای قدرت میداند و معتقد است بدون تغییر در هنجارهای جنسیتی، آزادی زنان هدفی فاقد معناست.
او در پاسخ به سؤالی دیگر از ارتباط بین آزادی زنان و آزادی طبقاتی میگوید. سانتاگ باور دارد که نمیتوان موضعی کلی گرفت. اولویتهای مبارزه از ملتی به ملت دیگر و از یک لحظه تاریخی تا لحظه تاریخی دیگر متفاوت است. از دید او: «آزادی زنان نیازمند انقلاب فرهنگی است که به نگرشها و عادتهای ذهنی حمله میکند؛ در غیر این صورت، این نگرشها و عادتهای ذهنی از بازسازی ارتباطات اقتصادی که هدف مبارزه طبقاتی است، جان سالم بهدر میبرد» (صفحه65). کار زنان شبیه آنچه سانتاگ نوشته بیشتر وقتها تنها راهی برای بهدست آوردن پول و حمایت از درآمد خانوادگی است. زنان دستمزد کمتری میگیرند و بیشتر مشاغلی که به آن میپردازند جای پیشرفت محدودی دارد و روزنه ناچیزی برای فعالیت و تصمیمگیری آنها فراهم میکند. سانتاگ در قسمتی از پاسخ به سؤالی که درباره شیوههای مبارزه برای آزادی زنان است میگوید: «طرفداران همکاری زنان و مردان در راه آزادی، واقعیتهای سرکوب زنان را به طور ضمنی انکار میکنند»، «تنها فرصت زنان برای ایجاد تغییر عمیق در آگاهیشان که برای آزادی به آن نیاز دارند، از راه سازماندهی جداگانه است. آگاهی فقط از طریق مواجهه و در وضعیتی که تسکین ممکن نیست، تغییر میکند» (صفحه 75).
سانتاگ در ادامه این فصل عملکرد خانواده هستهای جدید را چیزی جز سرکوب زنان نمیداند. شکلهای آشنای خانواده زنان را مسئول نگهداری خانه و تابع مرد میدانند. خانواده اولین و انکارناپذیرترین مدرسه برای تبعیض جنسیتی است. هنجارهای مختلفی که شکلهای متفاوتی از دختر خوب و پسر خوب را تعیین میکنند. «خانواده نهادی سازمانیافته برای استثمار زن به عنوان ساکن تماموقت فضای خانوادگی است. کارکردن همراه دستمزد، هر کاری باشد، ثابت میکند زن فقط مخلوقی خانوادگی نیست؛ اما چهبسا همچنان بهمنزله عضو نیمهوقت خانواده با وظایف تماموقتی که به او تحمیل میشود، استثمار شود. زنانی که برای بیرونرفتن به دنیای آزاد از اسارت خلاص میشوند، هنوز برای خرید، پختوپز، نظافت و نگهداری از بچهها مسئولیت دارند. وقتی به خانه برمیگردند کارشان دو برابر است». زن و مردی هر دو همزمان از کاری با وظایف مشابه به خانه برمیگردند برای مرد خیلی طبیعی است که استراحت کند، در حالی که زن تازه باید نظافت و آشپزی را از سر بگیرد. کار نامرئی و هرگز تمامنشدنی خانگی. سانتاگ بر این باور است که: «دامنه اشتغال باید مرز هویت جنسی را درنوردد و مردان باید در کار سنتی زنانه زندگی خانوادگی مشارکت کنند». البته که مردان هر دو مورد را شرمآور و تهدیدآمیز میدانند. «دستورالعمل زندگی خانوادگی شدیدترین و سرسختترین قلعه فرضیات جنسیتی است» (صفحه 78). سانتاگ به تجربههای مثبت خانواده مدرن هم اشاره میکند: «زندگی خانوادگی ذخیره بیهنگام ارزشهایی در مقیاس انسانی است که جامعه صنعتی شهری آن را از بین میبرد؛ اما باید بهنوعی آن را مدیریت کند»، «سرمایهداری (و پسرعمویش کمونیسم به سبک روسی) برای بقای خود با استخراج حداکثر بهرهوری و اشتهای مصرف شهروندان، به محدودکردن ارزشهایی ادامه میدهند که شخص را از خودبیگانه نمیکند. بنابراین، به این ارزشها در نهاد خانواده جایگاهی ممتاز یا محافظتشده اعطا میشود که از نظر اقتصادی و سیاسی بیضرر است» (صفحه 79).
سانتاگ در پاسخ به آخرین سؤال این گفتار از تجربه خودش به منزله زنی آزادشده میگوید: «اولین مسئولیت زن آزادشده برخورداری از کاملترین، آزادترین، تخیلیترین زندگی ممکن است. مسئولیت دوم، همبستگی او با زنان دیگر است. چهبسا با مردان زندگی کند، کار کند و به آنها عشق بورزد؛ اما حق ندارد وضعیت خود را سادهتر یا سهلتر یا با سازشکاری کمتر از آنچه واقعا وجود دارد، نشان دهد» (صفحه 86).
دو گفتار پایانی کتاب به «زیبایی» اختصاص دارد: «زیبایی زن: منشأ ذلت یا منبع قدرت؟» و «زیبایی چگونه در آینده متحول خواهد شد؟». خواندن و آگاهشدن همواره راهی برای رهایی است. سانتاگ در این کتاب با جسارت و شجاعت از مقاومت در برابر تاریکی سخن میگوید و مسئولیتی برای کشف و تغییر به سمت روشنی را
بر عهده همه بهویژه زنان میگذارد. «جستارهایی درباره زن» را نشر نیماژ با ترجمه آذر جوادزاده در سال 1400 منتشر کرده است.