|

حضور و ردپا در دیوارنگاره

دیوارنگاره میدان ولیعصر یکی از رسانه‌های مهم و ازجمله فضاهای تبلیغات سیاسی شهری است که تلاش دارد از دوگانه‌‌های متعارف سیاسی خارج باشد. آخرین تصویر در این رسانه به موضوع اعزام تیم ملی فوتبال به مسابقات جام جهانی ارتباط دارد؛ جایی که پهلوانان باستانی مرد و زن در حال بدرقه اعضای تیم هستند.

حضور و ردپا در دیوارنگاره

دیوارنگاره میدان ولیعصر یکی از رسانه‌های مهم و ازجمله فضاهای تبلیغات سیاسی شهری است که تلاش دارد از دوگانه‌‌های متعارف سیاسی خارج باشد. آخرین تصویر در این رسانه به موضوع اعزام تیم ملی فوتبال به مسابقات جام جهانی ارتباط دارد؛ جایی که پهلوانان باستانی مرد و زن در حال بدرقه اعضای تیم هستند. اما نکته جالب در این تصویر آن است که قهرمان‌های باستانی متعلق به هزارها سال قبل «چهره» دارند اما قهرمانان معاصر (یعنی فوتبالیست‌های تیم ملی) بدون چهره هستند. بازیکن خوب بازیکنی است که چهره ندارد. بدون ردپاست. صفت «غیاب» بر او عارض شده یعنی حضور دارد اما غایب است.  این تمهید را چگونه می‌توان فهم کرد؟

به نظر می‌رسد بخشی از موضوع به دیوارنگاره‌های قبلی مرتبط با تصاویر زنان ارتباط پیدا می‌کند. برخی از بانوان حاضر در آن تصویر با ارسال پیام‌های عمومی نسبت به حضور خود در این دیوارنگاره اعتراض کرده و خواستار حذف تصویرشان شدند. دستگاه تبلیغات رسمی که با عدول از برخی انگاره‌های پایه‌ای، این بانوان را در فهرست آورده بود، باید از موضع خود کوتاه می‌آمد و دیوارنگاره را پایین می‌آورد و چنین هم کرد. اما این ‌بار چنین ریسکی غیرقابل‌تکرار بود. قضیه این است که دستگاه مذکور از حالا به طور کامل و دقیق نمی‌داند که فوتبالیست‌ها در دوران حضور خود در قطر ممکن است دست به چه اقداماتی بزنند؟ و اینکه این اقدامات در چارچوب رفتارهای هنجارمند مورد انتظار از آنها خواهد بود یا نه؟ این سؤال همچنان در شرایطی که برخی اقدامات از سوی تیم‌های ورزشی در مسابقات جهانی مشاهده شده، ذهن مقامات را مشغول خود نگه داشته است. اکنون مسئله این است که آیا «حضور» یک ورزشکار با چهره واقعی خود در دیوارنگاره تا چه اندازه می‌تواند تحمل شود؟ چرا این «حضور» در تصویر مذکور، جای خود را به «غیاب» داده است؟ متفکر بزرگ معاصر فرانسوی ژاک دریدا این قضیه را در قالب بازی حضور و غیاب توضیح می‌دهد.

در اینجا عامل حضور و غیاب نقش سازه تصویری پیدا می‌کند. دریدا از طریق اهمیت‌بخشیدن به مفهوم «غیاب» در مفاهیم تقابلی حضور و غیاب، برای عبور از متافیزیک حضور تلاش می‌کند. از نظر او تمام شکل‌های متن (که از نظر او شامل نوشتار، گفتار و تصاویر هم هستند)، وجهی از بازی حضور و غیاب است. به بیان دیگر خودآگاهی با ساحت حضور پیوند دارد و ناخودآگاه با ساحت غیاب مرتبط است. در این بازی، ساختار نشانه با استفاده از «رد‌پا» تعیین می‌شود که این «رد» همیشه غایب است. لذا به یک «حضور ثابت» اشاره دارد ولی نشانه غیاب یک حضور هم هست. این ردهای غیاب هستند که هر نوع حضور را مشخص می‌کنند. همواره گذشته‌ای وجود دارد که دیگر «حاضر» نیست و آینده‌ای که هنوز نیامده نیز هر نوع حضور را مشخص می‌کند. این خوانش احتمالا همان ایده‌ پشت دیوارنگاره فوتبالی است. قرار نیست وقتی با این تصویر مواجه می‌شویم، امید داشته باشیم که چیزی معین و قطعی را کشف کنیم، بلکه فقط می‌توان به تعبیر دریدا درون آن «بازی» کرد و بنابراین همواره امکان ساختن و فهم معنای دیگر جایز خواهد بود. اگر فوتبالیست‌ها هنجارشکنی کردند، آنگاه می‌توان ادعا کرد که فوتبالیست‌ مندرج در تصویر دیوارنگاره نیست، بلکه عنصری «غایب» است. این یعنی بر اساس ردپا می‌توانیم «حضور» را تجربه کنیم. به عبارت دیگر، تفکر پشت این تصویر به درستی بازی حضور و غیاب را در خاستگاه معنا قرار داده و آن را دارای خصیصه بلاتکلیفی کرده است. حضور هر فوتبالیست دارای «چهره» در این تصویر، واجد این خطر است که بتواند در قالب یک ارجاع دلالتی و جانشین در یک نظام تمایز نشانه‌ای تجویز ‌شود. بنابراین بهتر است از ابتدا هیچ فوتبالیستی چهره نداشته باشد.