نسل زادهشده در عصر اینترنت
نگاهی علممحور به اعتراضات اخیر و نسلی که در میانه آن ایستاده است
برای نسل من یعنی نسلی که با انقلاب ایران متولد شده، کودکی خود را در جنگ سپری کرده، در زمان اصلاحات دانشجو بوده و سپس سرخورده از همه چیز و همه کس به ناظر شکاک حوادث بدل شده، روشنفکران ایرانی جایگاه مهمی داشتند. ما با شریعتی شروع کردیم، به سروش رسیدیم و بعد برای ادامه این راه دنبالهرو کسانی مانند داریوش شایگان شدیم.
عبدالرضا ناصرمقدسی-متخصص مغز و اعصاب: برای نسل من یعنی نسلی که با انقلاب ایران متولد شده، کودکی خود را در جنگ سپری کرده، در زمان اصلاحات دانشجو بوده و سپس سرخورده از همه چیز و همه کس به ناظر شکاک حوادث بدل شده، روشنفکران ایرانی جایگاه مهمی داشتند. ما با شریعتی شروع کردیم، به سروش رسیدیم و بعد برای ادامه این راه دنبالهرو کسانی مانند داریوش شایگان شدیم. در هر دوره کتابهای آنها مهمترین چیزی بود که همراه داشتیم و آرزویمان این بود که ای کاش با آنها همصحبت میشدیم؛ اما اتفاقات بسیاری در پیشروی ما بود. امروز که این مطلب را مینویسم، در میانه اعتراضات اخیر ایران هستیم که رنگ و رویی کاملا متفاوت با اعتراضهای قبلی دارد. در عین حال من هم دیگر آن جوان پر شر و شور دوم خرداد 1376 نیستم. در میانسالی مدرس دانشگاه هستم و حالا شاهدم دانشجویانم و جوانان همسن آنها هستند که عامل اصلی این اعتراضات هستند. خوشبختانه این فرصت را داشتم تا با آنها صحبت کنم و پای حرفهایشان بنشینم. کاملا متوجه میشدم که با من و نسل من بسیار متفاوتاند. انگار خیلی خیلی عقبمانده بودم. همین باعث شد که بیشتر فکر کنم. هم بر آنچه بر من و نسل من گذشت و هم درمورد نسل جدیدی که به وجود آمده است؛ اما قبل از آنکه بگویم نتایج این واکاوی چه بود، میخواهم به نکتهای اشاره کنم که به گمانم از علل اصلی گسست نسلی ما با نسل جدید محسوب میشود و در عین حال نشان میدهد که چگونه این نسل جدید از آن تفکرات روشنفکری که به دنبال ارائه راهحلهایی کلی برای جهان و ایران بود و هر بار آن را به موضوعی خاص گره زده و همه چیز را حول محور آن توضیح میداد، گذر کرده است. دنیای فکری نسل من مملو از نامهایی درخشان در تاریخ فکر ایران است. در همین دوران بود که روشنفکری دینی حول محور دکتر سروش شکل گرفت و افراد بسیاری نظریات جدیدی را درمورد رابطه دین و سیاست بیان کردند. در کنارش کسانی مانند داریوش شایگان و سیدجواد طباطبائی و حسین بشیریه نیز بودند که در جرگه روشنفکری دینی نبودند؛ اما حرفهای تازهای را درمورد وضعیت ایران و مقولاتی مانند دین و دموکراسی مطرح میکردند؛ اما مسئله مهمی در برخورد با بعضی از روشنفکران وجود داشت که من اکنون متوجه اهمیت آن میشوم. خیلی از این روشنفکران و اندیشمندان قابل دسترس نبودند. بعدها هم که اینترنت رونق گرفت و همهگیر شد، باز هم در دسترس نبودند. ایمیلی از آنها یافت نمیشد. سایتی نداشتند و نمیشد بهراحتی با آنها تماس گرفت. این در حالی است که میتوان بهراحتی ایمیل بسیاری از متفکران و استادان دانشگاههای بزرگ دنیا را در فضای مجازی یافت و به آنها ایمیل زد. بهطوریکه شاید در هر باکسِ ایمیل دانشجویی فعال، پرسشها و پاسخهایی از برترین متفکران دنیا وجود داشته باشد؛ اما چنین چیزی نهتنها درمورد بخش عمدهای از روشنفکران ما مقدور نبوده و نیست؛ بلکه اصلا راه ارتباطی با آنها نیز یافت نمیشود. به گمانم این موارد از تفاوتهای مهم روشنفکران ما با سایر روشنفکران و نیز علت عدم تأثیرگذاری آنها بر بطن جامعه محسوب شود. در ضمن اتفاقاتی که این روزها در ایران میافتد و نسلی که خصوصیت منحصربهفردی دارد، نشان میدهد که دوره روشنفکران ما بهجد گذشته است. برای درک بهتر این موضوع اول ببینیم ما در چه فضایی رشد کردیم. سپس به واکاوی خصوصیتهای نسل جدید از این منظر بپردازیم.
نسل ما و گذار تکنولوژیک
روندی که نسل من در برخورد با جهان طی کرده است، از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا نمایانگر دوران گذار تکنولوژیکی محسوب میشود که درک آن برای فهم تغییرات آینده ضروری است. کودک که بودم یکی از اشیای بسیار مورد علاقه من، خطکش محاسبه پدرم بود. پدرم میگفت در دوران دانشجویی تمام محاسبات را با این خطکش انجام میداده است. او میگفت ولی حالا ماشین محاسبه همه کارها را آسان کرده است. من هیچگاه کار با این خطکش را یاد نگرفتم؛ ولی این خطکش و نیز چرتکهای که پدربزرگم در مغازهاش داشت و با آن با سرعت تمام، تمام خریدها و فروشهایش را حساب میکرد، دو تا از هیجانانگیزترین اشیای مورد علاقه من در کودکی بودند. روند رو به رشد تکنولوژی اما داشت سرعت فزایندهای میگرفت و من را نیز مثل بسیاری دیگر از افراد با خود میبرد. در دوران ابتدایی تحصیلاتم به سر میبردم که والدینم برایم یک کومدور خریدند و من شروع به کار با آن کردم. یادم هست برنامهای نوشتم که ماحصل آن بالونی را نشان میداد که از بالای مونیتور تلویزیون به پایین حرکت میکرد. از این موفقیت خود به وجد آمده بودم. پس از آن صاحب یک کامپیوتر 256 شدم و با دنیای سیستم عامل DOS آشنا شدم. همزمان به کلاس کامپیوتر رفتم و شروع به یادگرفتن برنامهنویسی، الگوریتم و چیزهایی کردم که شاید دیگر، کودکان و نوجوانانی که از کامپیوتر استفاده میکنند، با آن آشنایی نداشته باشند. پس از آن یک کامپیوتر 486 خریدم که من را به دنیایی کاملا مجزا برد. فایلبندیاش کرده بودم. مطالب زیادی روی آن داشتم و کامپیوتر دنیای جدید من بود. درِ اتاق را میبستم و در فضای اعداد صفر و یک فرومیرفتم. اینکه همهچیز به همین جفت رقم تقلیل یافته است، من را به فکر فرومیبرد. یکی از آرزوهای کودکی من دیدن مجله «نیچر» بود. برای سالها گزارشهایی از این مجله را در ماهنامه دانشمند میخواندم. وقتی دانشگاه علوم پزشکی شیراز قبول شدم، همان روزهای اول به کتابخانه دانشگاه رفتم و پرسیدم که آیا شما مجله نیچر را هم دارید؟ که کتابدار قفسه بزرگی را نشان داد که پر از مجلات نیچر بود. ورقزدن این مجلات یکی از لذتبخشترین خاطرات من بود. حالا که به آن روز فکر میکنم، خندهام میگیرد. کافی است نام مجله را در فضای اینترنتی جستوجو کنیم تا به تمام مجلدات آن دسترسی پیدا کنیم. لذت دیدن نیچر سالهاست که از من گرفته شده است. یادم هست که دانشجوی سالهای اولیه پزشکی بودم و تازه مرکز کامپیوتر دانشکده چند رایانه آورده بود و ما میتوانستیم با رفتن به مرکز از این پدیده عجیب یعنی اینترنت استفاده کنیم. مرکز خیلی خلوت بود و من جزء معدود استفادهکنندگان این دنیای عجیب بودم. تازه فهمیده بودم که search را چگونه انجام میدهند. میتوانستم با زدن یک دکمه اطلاعاتی را به دست آورم که تا قبل از آن باید ساعتها و گاه روزها برای بهدستآوردنشان در کتابخانهها به دنبالش میگشتم. اینترنت جهان عجیبی بود و گشتوگذار در آن سفری بود در سرزمین عجایب. هر بار که از مرکز رایانه بیرون میآمدم، گیج از دنیایی بودم که با آن برخورد کرده بودم. چندی نگذشت که این دنیا ملموستر شد و حالا ساعتهای من در مرکز رایانه به search درمورد بیماریها و مشکلاتی میگذشت که به آن برمیخوردم؛ ولی هنوز یک اتفاق مهم نیفتاده بود: من معتاد به اینترنت نشده بودم. مدتها وضع به همین منوال گذشت. ساعتها در کافینت مینشستم و از دنیای اطلاعات استفاده میکردم. در خانه با دیالآپ به اینترنت وصل میشدم؛ ولی وقتی که از کافینت بیرون میآمدم یا دیالآپ را قطع میکردم، همه چیز تمام میشد. داستان اصلی وقتی شروع شد که یک مودم وایمکس خریدم. مودمی که همیشه روشن بود و من ناگهان تمام زندگی و زمانم را غرق در دنیای عجیب اینترنت دیدم. انگار اتمسفر من عوض شده بود. شبها بیدار میشدم. ایمیلهایم را چک میکردم و دوباره میخوابیدم. بعد از قریب به 20 سال دیگر روزنامه نمیخریدم و آنلاین مطالب را دنبال میکردم. اصلا نمیدانستم چه اتفاقی دارد میافتد. زمانی که اینترنت قطع میشد، دچار دلشوره و اضطراب میشدم. انگار باید حضور داشته باشد. خیلی وقتها موبایلم را دستم میگرفتم تا مطلبی را search کنم؛ ولی چیزی به ذهنم نمیرسید. جالب اینجا بود که حتی در چنین لحظاتی هم اینترنت نباید قطع میشد. من به اینترنت معتاد شده بودم. وقتی با دوستانم در باب این پدیده عجیب صحبت میکردیم، آنها نیز همین تجربه را داشتند. مدتزمان زیادی از این خاطرات نمیگذرد. حالا اینترنت همهگستر شده است. آنقدر همهگستر که دیگر زندگی بدون آن معنایی ندارد. بسیار سخت است که روزی بدون اینترنت را تصور کنیم. با وجود چنین تأثیرپذیری شگفتی باید متوجه بود که ما از کودکی در فضای اینترنت رشد نکردهایم. شاید مهمترین فضای تأثیرگذار بر ما ابتدا خانواده و سپس مدرسه بود. ما جهان را از این دریچه میدیدیم و اکنون که به گذشته نگاه میکنم، میبینم تا چه اندازه جهانبینی ما از دریچه خانواده و مدرسه شکل میگرفت و ما چندان از دنیای بزرگ بیرون باخبر نبودیم؛ یعنی سیگنالهایی که به مغز ما رسیده -بهخصوص در دوران کودکی که مغز ما در حداکثر توان رشد خود است- بسیار محدود بود. این موضوع، شاید مهمترین نکتهای است که باید در نظر داشت. درست است که در طی زمان هم با افزایش ارتباطات و هم با پیشرفت تکنولوژی، ما نیز بیشازپیش با جهان آشنا شدیم؛ اما این آشنایی خیلی کمتر از نسل جدیدی است که از بدو تولد در فضای مجازی، اینترنت و دنیای رسانهها رشد کرده است. این تفاوت سبب تفاوت بسیار عظیم نسلی شده که دیگر رفتارهایش برای ما قابل درک نیست.
نسل جدید و عوامل شکلدهنده آن
درباره نسل جدید حرفهای زیادی زده شده است، اما باید تحقیقات بسیار بیشتری نیز صورت گیرد. شناخت این نسل و مطالبههای آنها برای همه ضروی است. این مقاله به ابعاد جامعهشناختی موضوع کاری ندارد و فقط میخواهد تأثیر اینترنت و فضای مجازی را از منظری نوروساینتیفیک در بهوجودآمدن این نسل بررسی کند. گرچه نویسنده بر این اعتقاد است که این تأثیر آنقدر عمیق است که از تمام عوامل مطرحشده نیز فراتر میرود. نسل جدید برخلاف تمام نسلهای پیشین و حتی نسل ما که اصطلاحا دوره گذار را طی کردیم، با اینترنت متولد و بزرگ شده است. اکنون همه میتوانند ببینند که نسلهای جدیدتر خیلی راحتتر از ما با گوشیهای همراه کار میکنند، میتوانند در فضای مجازی جولان دهند و طوری از امکانات و فرصتهای آن صحبت میکنند که نشاندهنده زندگی آنها در این فضاست. این موضوع عمدتا به عنوان تأثیرپذیری زیاد از فضای مجازی توصیف شده است. به این معنا که آنها به جای خانواده از آنچه در فضای مجازی میگذرد، تأثیر میپذیرند. همین هم باعث میشود نسبت به جهان و اتفاقات آن بسیار آگاهتر بوده و اطلاعات بیشتری نسبت به جهان غرب و تفاوتهای آن با جامعه ما داشته باشند. آنها با مفاهیمی همچون آزادی و دموکراسی بسیار آشنا هستند و همین موضوع آنها را مطالبهگر میکند. این تأثیرات بسیار مهم و جدی است. اما از منظر بحث ما نکات مهمتری نیز وجود دارد. سیگنالهایی که به مغز آنها رسیده و میرسد از فضای مجازی و اینترنت است. این موضوع چند ویژگی دارد:
1- آنها از کودکی در معرض این سیگنالها بودهاند. به این معنی که زمانی که مغز آنها بیشترین رشد را داشته، در فضای مجازی سیر میکردند.
2- حجم این سیگنالها بسیار زیاد است و این خصلت اینترنت و جهان درهمپیچیده آن است.
3- ماهیت سیگنالها و ارتباطات بین آنها از ماهیت و روابط بین سیگنالهایی که در محیط خانواده به فرد میرسد، متفاوت است. خانواده یک ساختار باستانی است؛ ساختاری که بر اساس روابط بیولوژیک شکل میگیرد؛ ازاینرو حتی تفاوتهای مهمی با ساختارهای اجتماعی دارد. درست است که خانواده بار مفهومی مهمی دارد، اما پایه اصلی آن در میلیونها سال تکامل نهفته است؛ ازاینرو سیگنالی که از سمت خانواده به سوی کودک میآید نیز این عقبه چندینمیلیونساله را دارد. اما اینترنت از چنین روابطی تبعیت نمیکند و عملا این عقبه را میشکند.
پس میبینیم که بین سیگنالهای رسیده به نسل جدید هم از نظر میزان، حجم، ماهیت و روابط درونی آنها و هم از قواعدی که تبعیت میکنند با سیگنالهایی که مثلا نسل ما و نیز پیشینیان ما دریافت میکردند، تفاوتهای بسیاری وجود دارد. چنین چیزی در نهایت مغزی با ساختارهای پردازشی متفاوت بهوجود میآورد؛ مغزی که جهان را به شکل دیگری دیده و درک میکند. بهتر است کمی بیشتر این موضوع را واکاوی کنیم.
رشد مغز در سایه اینترنت
فناوری اطلاعات، فضای مجازی و ارتباط عمیق و چندجانبه جوامع، مغز انسان را از حالت منفرد خارج کرده و آن را در ارتباط با فضایی بسیار گسترده و شبکهای درهم و پیچیده قرار داده است. مغز انسان در تبعیت و در هماهنگی با این لایهها باید در چند سطح و در چند بعد به تفکر و برقراری تماس و تعامل با جهان خارج بپردازد. امری که نویدبخش ظهور پدیده «مغز شبکهای» میتواند باشد؛ مغزی جدید که توانایی ارتباط با چند سطح از لایههای فکری و اجتماعی را خواهد داشت، بنابراین متکی به یک ایده یا ایسم نخواهد بود. فناوری اطلاعات، جریان سیال داده و تبلور اصلی آن یعنی اینترنت و نیز رسانه مشخصه اصلی جهان امروز است. دنیای امروز پر از دادههای متقاطع، متنافر و متضاد شده است. اطلاعات در سطوح مختلف با هم در تماس هستند و نوعی شبکه غنی ایجاد کردهاند. این اطلاعات به یمن وجود فناوریهایی مانند اینترنت بهشدت در دسترس هستند و حالتی بینالاذهانی دارند. میدانیم که مغز ما انعطاف فراوانی دارد. به مدد مطالعات فراوانی که در زمینه نوروپلاستیسیتی صورت گرفته است، میدانیم که دادههای بیرونی توانایی تغییر فیزیولوژی مغز ما را دارند. پس این جهان شبکهای به علت شکل خاص خود میتواند مغز ما را متأثر کرده و در تکامل آتی آن دخیل باشد. شاید آنچه گفته شد در نگاه اول پذیرفته نباشد، اما کافی است جستوجوگر این دنیای شگفتانگیز باشیم تا متوجه شویم که این دنیا بیشباهت به سرزمین عجایب نیست و ویژگیهای منحصربهفردی دارد. اکنون میتوان به واسطه این سرزمین عجایب از هر چیزی اطلاع یافت. دیگر امری مرموز یا کتابی سری وجود ندارد. همه چیز توسط تارعنکبوتهای این دنیای قشنگ نو (به قول «آلدوس هاکسلی») به یکدیگر متصلاند. به سخن دیگر، آگاهی به حد اعلای خود رسیده است و همینطور مانند جانوری خودتکثیریابنده، در حال بزرگکردن خود است. اگر کمی از دور به موضوع نگاه کنیم به نظر میرسد شکل آگاهی عوض شده است. بیایید به این موضوع دقیقتر نگاه کنیم. اینکه میگوییم من آگاهی دارم؛ یعنی خود را به عنوان فاعل انجامدهنده کاری میشناسم. آگاهی است که به تجربیات ما شکل میدهد و آنها را برای ما معنادار میکند. در اینترنت این محدودیت دید از بین میرود. ما میتوانیم همه چیز و همه جا را ببینیم. اینترنت فاصله ما با جهان را از بین میبرد و صفحات اجتماعی، فاصله ما با دیگری را. آگاهی دیگر بر مبنای ناتوانیهای ما شکل نمیگیرد، بلکه آگاهی مفهومی میشود رشدیابنده که اساسا بر مبنای تواناییهای فضای مجازی است. این مهمترین تفاوت اینترنت با مغز در نحوه ارتباط با جهان پیرامونی است. ناتوانی در حال حذف است. ریشه اینترنت به 1960 و اولین جوانههای آن توسط سازمانهای نظامی آمریکا بازمیگردد. تواناییهای این شبکهها باعث شد از میانه 1990 اینترنت به موضوعی جهانی بدل شود. سامانهای که خود شبکهای از شبکهها و حاصل ارتباط میلیونها شبکه و کاربر خصوصی و غیرخصوصی و کامپیوتر با یکدیگر است. اینترنت مجموعهای سیال از دادهها، ارتباطات، احساسات و تحریکات است. مجموعهای سیال از نور، صدا، متن و تصویر؛ هم بسیار سازمانیافته و هم نامنظم. پر از شاخههای بسیار و ارتباطات روشن و ناپیدا. اینترنت با آنچه گفتیم آگاهی جدیدی را مطرح میکند که هیچ شباهتی با آنچه طی میلیونها سال تکامل بهوجود آمده است، ندارد. پس باید دید که آینده تقابل دو نوع آگاهی یعنی آگاهیای که در مغز به وجود میآید و حاصل میلیونها سال تکامل است، با آگاهی بیسر و بیهدف اینترنتی به چه چیزی منتهی خواهد شد؟ ورود مطالعات علمی و اندازهگیری آزمایشگاهی سبب شده اطلاعات جالبی در این باب به دست آوریم؛ بهطوریکه گاه حتی ماهیت اصلی ماجرا نیز زیر سؤال رفته و عنوان شده که این ادعاها ازجمله ادعای ما در این باب اغراقآمیز است و مغز انسان تا آن اندازه که فکر میکنیم انعطافپذیر نیست. گرچه همین منتقدان اذعان دارند که اینترنت میتواند بر فرایندهای شناختی انسان تأثیر بگذارد، اما به نظر میرسد تأثیر اینترنت بر مغز فراتر از آن چیزی است که بتوان نادیدهاش گرفت. مطالعات بعدی این تأثیرات را نشان خواهد داد. اما میتوانیم بر اساس همین یافتهها بگوییم که مغزی که از کودکی در فضای اینترنت رشد کرده مغزی متفاوت با آگاهی متفاوت خواهد بود.
نتیجهگیری
از این حرفها میتوان چند نتیجه مهم گرفت. این نسل بیش از هر عاملی متأثر و زاده اینترنت بوده و این اینترنت است که آن را راهنمایی میکند. اعتراضات اخیر و جنبشی که مشاهده میکنیم نیز برخلاف چیزی که گفته میشود، جنبش بی سر نیست، بلکه سر آن همین اینترنت و فضای مجازی با مشخصات و تواناییهایی است که ذکر کردیم. به همین دلیل هم هست که دولت تمام توان خود را معطوف به محدودکردن هرچه بیشتر اینترنت و فضای مجازی کرده است. البته این بدترین کار ممکن در تعامل با این نسل است. وقتی بنیانهای هویتی یک نسل مورد حمله قرار گیرد پاسخ شدیدتر از آن چیزی خواهد بود که انتظار داریم. از سوی دیگر همین اینترنت میتواند نوعی فضای تعامل و گفتوگو را فراهم کند. حرفها زده شوند و تندرویها تعدیل شوند. این اثر بزرگ فضای مجازی است که متأسفانه دولتها قادر به درک آن نیستند. نسل جدید بیش از آنچه فکر کنیم با اینترنت و فضای مجازی درهمتنیده است. البته این خصوصیت دنیای جدید است و کسی که با دنیای جدید همگام پیش میرود، همینگونه خواهد بود. این نکته بسیار مهمی است که متأسفانه دولتها قادر به درک آن نیست و برای همین فکر میکنند چاره وضعیت اخیر، بستن گلوگاه اینترنت است.