آزادی، آگاهی و اعتراض بدنمند
نگاهی علمورزانه به مفهوم اعتراض در جهان پیچیده جدید
جهان ما جهانی بسیار پیچیده است و هر لحظه که میگذرد بر این پیچیدگی افزوده میشود. نهتنها بسیاری از مفاهیم مهم انسانی دستخوش تغییر و بازبینی شده بلکه تکنولوژی و علم نیز چهره بسیار شگفتانگیزی به جهان بخشیده است. شاید یکی از مهمترین دستاوردهای این پیچیدگی و تکنولوژی پیشرفته، تغییر درک انسان از جایگاه خود در جهان باشد.
عبدالرضا ناصرمقدسی-متخصص مغز و اعصاب: جهان ما جهانی بسیار پیچیده است و هر لحظه که میگذرد بر این پیچیدگی افزوده میشود. نهتنها بسیاری از مفاهیم مهم انسانی دستخوش تغییر و بازبینی شده بلکه تکنولوژی و علم نیز چهره بسیار شگفتانگیزی به جهان بخشیده است. شاید یکی از مهمترین دستاوردهای این پیچیدگی و تکنولوژی پیشرفته، تغییر درک انسان از جایگاه خود در جهان باشد. امکانات تکنولوژیکی که امروزه در دسترس انسان است ارتباطات را بسیار آسان کرده و همچنین دانش او را از جهان به شکل عجیبی افزایش داده است. لذا انسان امروزی میداند در جهان چه میگذرد، میداند حقوق وی چیست و از همه مهمتر به نقش آزادی در زندگی خود واقف است. البته آزادی همواره از مطالبات انسانها در طول تاریخ بوده و بسته به مفاهیم تاریخی محتوای آن نیز تغییر کرده است. اما جهان پیچیده جدید آزادی را از یک مطالبه صرف خارج کرده و آن را به بخشی از روح و هویت انسانی بدل کرده است. انسانی که آزاد نباشد انسان نیست و شاید بتوان مهمترین وظیفه یک دولت را ایجاد تسهیلات برای آزادی حداکثری مردمانش دانست. در روزگار ما آزادی بیش از پیش با مفهوم آگاهی گره خورده است. به واسطه آزادی است که آگاهی ما شکل میگیرد و از آنجا که آگاهی موضوعی بدنمند است آزادی ما نیز برای اینکه معنا داشته باشد باید بدنمند باشد یعنی بر اساس آزادی انسان در تعیین جایگاه بدن خود در جهان تعریف شود. از همین منظر هست که مفهومی به نام اعتراض بدنمند شکل میگیرد. اعتراضی که درخواست آزادی خود برای تعیین جایگاه بدنش در جهان را دارد. در این جستار به رابطه واکنشهای بدنی با آنچه آزادی به معنای جدید خوانده میشود، پرداخته و در ادامه خواهیم دید که بر مبنای ساختار ارائهشده چگونه میتوان بر بحرانهای اجتماعی در جهان جدید غلبه کرد و راهی برای برونرفت از آنها پیدا کرد. شناخت صحیح آنچه در حال اتفاق است در گرو درک صحیح وقایع در قالب زمان و مکان است. علت اینکه چرا اعتراضات در جهان جدید چنین شکل تازه و در عین حال ناملموسی به خود گرفته و نمیتوان آن را در قالبهای مرسوم ریخت و توضیح داد، در روابط جدیدی است که بین عناصری چون آزادی، آگاهی و بدن در حال شکلگرفتن است.
هویت بدنی در اعتراضات خیابانی
در مقاله «نوزایی فرهنگی و هویت ایرانی» به عناصر جدیدی که به هویت ملی ما معنا میبخشند، پرداختیم و دیدیم که این عناصر چگونه به شکل تابعی از هویت زن در زیر سایه تجربه زیسته او بهعنوان انسانی آزاد شکل گرفته است. از لحاظ فرهنگی انسان ایرانی براساس چنین عناصر جدیدی از نظام فکری موجود درخواست تعریف هویتی خود را دارد و بر همین مبناست که زندگی آزاد معنا پیدا میکند. زندگیای که به تجربههای جدید و متنوع منجر شود. نه اینکه شیوه زیستن توسط مردم انشا شده و هرگونه تخلفی از آن جرم محسوب و با مجازاتی سنگین روبهرو شود. شاید اگر بخواهیم از منظر زیستی به موضوع نگاه کنیم، میتوانیم اعتراضات جهان کنونی را اعتراضاتی بدنمند بدانیم. اعتراضاتی که حول محور بدن و آزادی آن تعریف شده است. اما بدنمندبودن یک اعتراض به چه معناست؟ چرا در این زمانه بدن تا بدین حد در ساخت هویت فردی و ملی مهم شده است؟ چرا به جای ذهن آزاد بر بدن آزاد تأکید میشود؟ به گمانم اگرچه اینها همه موضوعاتی فلسفی هستند و شاید در برابر آنچه در جهان پیچیده کنونی اتفاق میافتد انتزاعی به نظر برسند اما همانطور که خواهیم دید، بسیار مهم بوده و میتواند پایههای فکری جنبشهای اخیر را توضیح دهد. برای یک هویت جدید باید آگاهی داشت. این آگاهی است که در برخورد با شرایط پیرامونیمان میتواند در ایجاد مفاهیمی ثابت در ذهن ما نقش بازی کند که ما از آن با عنوان هویت یاد میکنیم. از لحاظ تعریفی، هویت به معنای داشتن یکسری تعلقات ثابت است که ما را به یک فرهنگ یا زیستگاه متصل میکند. آنچه ما را متعلق به فرهنگ و زیستگاه ایرانی میکند، هویت ماست. همانطور که در مقاله «نوزایی فرهنگی و تغییر مفهوم هویت ایرانی» بیان کردیم، مقولاتی چون زبان، گستره جغرافیایی و نیز تاریخ از عوامل مهم تشکیلدهنده هویت ما هستند. از این رو هویت با مفهوم «اگو» یا «من» متفاوت است. «من» بیشتر از هویت، مفهومی زیستی است و پایههای اصلی «من» را مفاهیم زیستی تشکیل میدهد. به سخن دیگر «من» به عنوان موجودی مجزا به واسطه خصوصیات زیستی خود از جهان اطراف مجزا میشوم. شکل بدن ما، محدودیتهای بدن ما، محدودیتهای دایره دید ما همه و همه در ایجاد مفهوم «من» دخیل هستند. اما هویت آن هم هویت ملی بسیار فراتر از مفهوم «من» بوده و عوامل اجتماعی و فرهنگی در ساخت آن دخیل هستند. به زبان دیگر هویت ملی شکل تجربه «من» در زیستگاهی به نام وطن است. جنبههای مشترک این زیستن بین کسانی که در این زیستگاه زندگی میکنند، این شکل تجربه را مشخص ساخته و هویت ملی را بهوجود میآورند. پس هویت ملی از مفاهیمی زیستی چون «من» و آگاهی در ترکیب با مفاهیم محیطی چون زیستگاه و فرهنگ بهوجود میآید. البته باید توجه داشت که هیچ کدام از این موارد ثابت نبوده و میتوانند بنا به مقتضیاتی تغییر کنند. در اعتراضات اخیر مفاهیم زیستگاه یا تاریخ یا زبان ما تغییر نکرده است، آنچه تغییر کرده مفهومی به نام «من» است و این من این بار بیش از آنچه برگرفته از ذهنیات ما باشد، بدنمند است و تمام داستان اعتراضات در جنبشهای اخیر جهان نیز از همین جا آغاز میشود. اول ببینیم چرا بدنمندی این همه در اعتراضات اخیر مهم بوده و سپس ببینیم رهاشدن از انقیاد ذهن و هرچه بدنمندکردن آن، چه نتایجی میتواند به بار آورد.
ذهن بدنمند
بدن زیسته از لحاظ فلسفی معنای مشخصی دارد. بدن زیسته درکی از مفهوم بدن است که ما در زندگی خود به دست میآوریم. این درک با آنچه به عنوان بدن آناتومیک میشناسیم متفاوت است. بدن زیسته به معنای جایگاه بدن ما در جهان است و طبق همین تعریف میتواند متأثر از عوامل زیادی از جمله عوامل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی باشد. تفاوت بدن زیسته با بدن بیولوژیک (یا همان آناتومی معمول بدن) نیز به شکل قابل توجهی ریشههای زیستی دارد. از طرف دیگر بدن زیسته با آنچه مغز ما از بدنمان درک میکند نیز بسیار متفاوت است. یعنی بدن زیسته نوروفیزیولوژیک ما با بدن بیولوژیک ما تفاوت بسیاری دارد. ما این را مدیون کارهای جراح بزرگ پنفیلد هستیم. آدمک طراحیشده توسط او موضوعی شناختهشده در پزشکی است و هر دانشجوی پزشکیای با آن آشناست. این آدمک نشاندهنده محل و میزانی از کورتکس مغز است که به هر اندام اختصاص دارد. میزان کورتکس درگیر را اهمیت آن عضو (و نه اندازهاش) تعیین کرده و محل قرارگیری آن بسته به نوع رابطه بین اعضای مختلف است (ضرورتا مجاوربودن این اعضا در نمای آناتومیک این رابطه را مشخص نمیکند). برای همین است که «پا» علیرغم بزرگبودن اندازه حجم کوچکی از کورتکس مابازا را به خود اختصاص میدهد و از طرف دیگر به دلیل همکاری نزدیک دست و صورت مراکز مابازای آنها نیز در کنار هم قرار گرفتهاند. وقتی از دیدی فلسفی به این آدمک نگاه کنیم، متوجه میشویم تصویری که از انسان ارائه میدهد بسیار متفاوت از بدن بیولوژیک و در عین حال بدنی است که به عنوان بدن زیسته در ذهن ما شکل گرفته است. شست کنار سر و چانه کنار احشای داخلی قرار گرفته است. شاید گفته شود این تصویر فقط یک جور تجلی حسی از بدن در مغز است: بازتاب اینکه ما از صورتمان بسیار استفاده میکنیم و انگشتان دستمان برای ما کارایی زیادی داشته و در عین حال جهت بقای ما عضوی حساس محسوب میشوند. بله این درست است، اما نباید یادمان برود که همین کاراییها هستند که تصورات ما را تحت تأثیر خود قرار میدهند: قدرت گفتار میتواند اسطورههای یک فرهنگ را به میزان قابل توجهی معنا ببخشد و در عین حال سبب شود که گفتار در قالب یک مانتره چنان قدرت جادویی داشته باشد که کماکان مانترهدرمانی یکی از روشهای شناختهشده در سنتهای قدیمی درمان است. همین تعاریف و تجربههای مختلف از بدن، آن را به عنوان مفهومی پیچیده معرفی میکند و همین پیچیدگی در شکلدادن به ذهنیت و آگاهی ما بسیار مؤثر است. در سایه همین تأثیرگذاری است که نظریه ذهن بدنمند مطرح شده و روز به روز بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. طبق این نظریه آنچه به عنوان شناخت مطرح میشود در جنبههای زیادی از آن، توسط بدن و خارج از مغز شکل میگیرد. این عناصر بدنی شامل سیستم حرکتی، سیستم حسی و دریافتی و درنهایت ارتباط این سیستمها با محیط پیرامونی است. همانطور که مشهود است این نظریه بسیار جالب نهتنها خواص بدن و بدنآگاهی را وارد مبحث شناخت و هوش میکند بلکه با اینکه همه این خواص را به مغز محدود کنیم به مخالفت میپردازد. در نظریه ذهن بدنمند همانطور که گفته شد تمام توجه و تأکید بر ارتباط عمیق و پیچیده بدن و محیط پیرامونی است. برخلاف ساختار هوش معمولی که ما مثلا در مغز و یا رایانهها مشاهده میکنیم و در آن نوعی سلسلهمراتب از بالا به پایین برای عملکرد یک سیستم وجود دارد، در اینجا تمرکز روی کلیت یک سیستم بوده و رفتار هوشمند از ارتباط متقابل و پیچیده تواناییهای فیزیکی، سیستم اطلاعاتی و محیط پیرامونی منتج میشود. چنین سیستمی بهترین رفتار را برای موجود هوشمند در رابطه با اکولوژی مزبور تضمین میکند. در عین حال عملکرد سیستم نیز راحتتر و با انرژی کمتری انجام میشود. بدین دلیل است که بدنمندی ذهن و آگاهی باید در هر فرهنگ و جامعهای تقویت شود. زیرا بهترین منافع را برای اعضای آن جامعه به دنبال خواهد داشت. از طرفی جامعهای که مطالبهگر باشد اعتراضی بدنمند خواهد داشت تا بیشترین میزان آگاهی را برای او بهوجود آورد. زیرا میداند که آگاهی او در گرو آزادی بدن اوست.
اعتراض بدنمند
حالا به مفهوم جدیدی میرسیم که در اعتراضات اخیر جهان به وجود آمده است: اعتراض بدنمند. برای درک این مفهوم باید ببینیم در گذشته ذهنیت انسانی چگونه شکل میگرفت و اکنون چه تغییری یافته و این تغییر چه مقتضیاتی داشته که منجر به چنین جنبش و اعتراضاتی شده است؟ مباحث آگاهی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. هرآنچه انسان در تاریخ خود بهوجود آورده، ارتباط مستقیمی با آگاهی دارد. از لحاظ تعریفی آگاهی جنبه شخصی و ذهنی یک تجربه است. مثل سبزی چمن یا آبی آسمان در ادراک ما. اینکه آگاهی چگونه به وجود میآید، کماکان یک سؤال بزرگ است و در دورههای مختلف نظرات متفاوتی درباره آن ارائه شده است. با اینکه دانشمندان همواره به دنبال توضیحی برای چگونگی بهوجودآمدن آگاهی بودهاند اما به نظر میرسد به غیر از اینکه واقعیت آگاهی چیست، چگونگی رفتار جوامع و فرهنگها با مقوله آگاهی نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است و نمیتوان به آگاهی بدون توجه به شیوه نگرش به آن پرداخت. زیرا هرچه پیشتر میرویم، آگاهی و شکلگیری آن وسعت و جنبههای بسیار گوناگون و پیچیدهای پیدا میکند که درعینحال میتواند آن را بهشدت تأثیرگذار کرده و بنابراین بسیاری از فرهنگها و دولتها سعی کنند آن را به نفع منافع خود تفسیر کنند. این نکته بسیار مهمی است که باید به آن پرداخته شود. اکنون آگاهی را حاصل فرایندهای بیولوژیک میدانند. طبق این نظریه غالب، عملکرد نورونها در درجهای از پیچیدگی آگاهی را بهوجود میآورد. اما آگاهی مقولهای نبوده که همواره بهعنوان امری درونی و برخاسته از فیزیولوژی انسان شناخته شود. جولیان جینز در کتاب «در فروپاشی ذهن دو جایگاهی» نشان میدهد که در گذشته چگونه آگاهی بهعنوان موضوعی شناخته میشده که از خارج به ذهن انسان تزریق میشود. در روایت آدم و حوا میخوانیم که ابلیس به هیئت ماری به درون بهشت میخزد و ایشان را میفریبد تا از میوه آن درخت ممنوعه بخورند و پس از خوردن آن میوه است که آدم و حوا به عریانی خویش آگاه میشوند و با برگ درخت انجیر خود را میپوشانند. انگار تا قبل از خوردن آن میوه -سیب یا به روایتی گندم- آدم و حوا اصطلاحا «آگاهی» نداشتند. در این روایت انسان بهواسطه ذهن و مغز خود به آگاهی دست نیافته است بلکه آگاهی از خارج به وی تزریق شده است و آنهم با خوردن یک میوه. ما در اینجا هیچگونه فرایند درونی و ذهنی را شاهد نیستیم و از منظر سؤال ما آگاهی اتفاقا شکل ویژهای نیز دارد؛ شکل یک سیب. خوردن یک معجون مقدس که عمدتا از یک گیاه به دست میآید تا بهدنبال آن رموز و اسرار بر سالک عیان شود، مقولهای شناختهشده در فرهنگهای مختلف است که ریشه در آیین جهانگستر شمنیسم دارد. در فرهنگ ما نیز می و منگ گشتاسبی یادگار رسوخ آیین شمن به دین زرتشت است. می گشتاسبی این توانایی را به افراد برگزیده میداده است که با فرورفتن در نوعی خلسه به حقایق جهان واپسین واقف شوند. در همه این موارد آگاهی مقولهای خارج از ذهن و مغز بوده و هیچگونه فرایند ذهنی مشخصی برای کسب آن صورت نمیگرفته است. البته آگاهی بهواسطه تزریق مقولهای خاص از بیرون به داخل بدن یا مغز انسان بهوجود نمیآید. اکنون مطالعات آگاهی رشد روزافزونی داشته و درک ما نسبت به چگونگی ایجاد آن به شکل قابلتوجهی افزایش یافته است. درست است که هنوز نمیدانیم آگاهی چگونه بهوجود آمده ولی بسیاری از دانشمندان بر این امر متفقالقول هستند که آگاهی امری درونی بوده و حتی درصد بالایی از این دانشمندان آن را ناشی از فعالیت نورونهای ما میدانند. این رویکرد البته درحال گسترش است و مغز نقش خود را در ساخت آگاهی به بدن داده است. اکنون مقوله ذهنیت و شناخت و به طریق اولی آگاهی، امری بدنمند محسوب میشود. یعنی آگاهی ما را بیش از آنکه مغز ما تعیین کند، خصلتها و ویژگیهای بدنی ما تعیین میکند. سیگنالهایی که از درون بدن به مغز میرسد و به قول مرلوپنتی جایگاهی که بدن در جهان دارد، تعیینکننده اصلی ویژگیهای آگاهی ماست. این بدنمندی بدین معناست که برای رسیدن به آگاهی نیاز به بدنی آزاد است که بتواند تجربههای غنیای داشته باشد. همین جمله درهمتنیدگی آگاهی بدنمند با مفهوم آزادی را بهخوبی نشان میدهد. بدون آزادی، آگاهی نیز وجود نداشته و آن چیزی که آگاهی نامیده میشود، به کمترین سطح تعاملات ذهنی کاهش مییابد. دولتهای تمامیتخواه نیز از این موضوع در جهت نفع خود بیشترین استفاده را میبرند. بدنمندبودن آگاهی به ما نشان میدهد که با افزایش قابلیتهای بدنی و تجربههای آزاد بدن در جهان که به آن تجربه زیسته اطلاق میشود، میتوان بر دایره آگاهی خود افزود. درعینحال نشان میدهد که راه محدودکردن آگاهی جلوگیری از تجربههای زیسته بهعنوان آزادی بدن در ساحت جهان برای تجربهکردن است. حالا با این توصیفات مفهوم اعتراض بدنمند برای ما مشخص میشود. اعتراض بدنمند به دنبال افزایش آگاهی در سایه آزادی تجربه زیسته است. آزادیای که حضور بدن ما در جهان را بهعنوان کلیتی که هویت ما را تشکیل میدهد، تضمین میکند. به غیر از آزادی راهی برای افزایش آگاهی نیست. و از آنرو که آگاهی موضوعی بدنمند است، آزادی نیز در سایه امکان تجارب مختلف بدن و کسب جایگاههای مختلف آن در جهان ممکن خواهد شد. پس مردمی که در پی آگاهی و آزادی هستند، اعتراضی بدنمند خواهند داشت.
آزادی و آگاهی
بدنمندی ذهن و آگاهی نتیجهای بسیار مهم و بیواسطه دارد: آگاهی مقولهای اجتماعی است. حتی اگر به ظریفترین روابط بین نورونی در مغز توجه کنیم و بگوییم که همه اینها در غایت خود زیستی هستند و ارتباطی با محیط پیرامونی ندارند، باز میبینیم که انسان به دلیل اجتماعیبودن گونه خود واجد آگاهیای اجتماعی است و حتی زیستیترین روابط نورونی ما نیز متأثر از اجتماعی است که در آن زندگی میکنیم. این بدان معناست که اجتماعی که در آن زندگی میکنیم در شکلگیری و ارتقای دانش و رویکرد ما در جهان نقشی اساسی دارد. به غیر از این اجتماعیبودن آگاهی بدان معناست که آگاهی در پایهترین ارکان خود -یعنی در همان جایی که از مغز و بدن بهوجود آمده و سپس در ارتباط با جهان خارج قرار میگیرد- نیز بهشدت اجتماعی است و یک اجتماع بنا به خصوصیاتی که دارد، میتواند در تکوین آگاهی ما در معنای زیستی و نوروفیزیولوژیک آن مؤثر باشد. پس هرچه جامعه ما محدودتر بوده و هرچه میزان آزادی ما اندکتر باشد، آگاهی ما نیز محدودتر خواهد بود و ما در شناخت جهان دچار مشکل میشویم. آگاهیِ بیشتر، به معنای درک بهتر حضور در جهان است: یعنی قابلیتهای زیست-جهان ما شناختهشده و توانایی بیشتری برای تجربه زیسته داشته باشیم. پس اگر آزادی نباشد -آزادی اجتماعی شامل آزادی بیان، آزادی تصمیمگیری، آزادی عقیده و آزادی تفکر- هیچگاه نمیتوانیم جهان خود را درست بشناسیم و به انسانهای محدودی بدل میشویم که کمترین ارتباط را با جهان پیرامونی خود دارند. پس توجه به این نکته که انسان موجودی اجتماعی است و آگاهی به دلیل بدنمندبودن خود اجتماعی نیز هست، سبب میشود که حساسیت بیشتری روی مقوله آزادی داشته باشیم. همین استدلال نشان میدهد که آزادی جزئی از هویت ماست. زیرا آگاهی تعریفکننده انسان است و از آنجا که آگاهی بدون آزادی ممکن نیست، نمیتوان انسان را از نظر هویتی نیز بدون آزادی تصور کرد. آزادی یک ضرورت ابتدایی برای انسانبودن است و تمام حکومتها باید در برآوردهکردن آن بکوشند. همین موضوع نشان میدهد که چرا در جوامعی که به دنبال آزادی هستند، این اعتراض بدنمند است و نمیتواند صرفا با مسائل زیستی و نظریهپردازی بیان شود. نمیتوان آزادی را صرفا در کتابها و نظریهها پیدا کرد. آزادی در جایگاه بدن انسان در این جهان مستتر است و هرچه انسانی توانایی بیشتری در انتخاب این جایگاه داشته باشد، آزادتر خواهد بود.
نتیجهگیری
آگاهی موضوعی بدنمند است و نمیتوان آگاه بود اما بدنی آزاد نداشت. بدن آزاد به معنای توانایی تجربههای زیسته مختلف در این جهان است؛ اینکه موقعیت و جایگاه خود را در جهان ارتقا دهیم. برای همین نیز اگر سیستمی بخواهد آزادی و آگاهی را محدود کند، عملا هویت انسانی را نشانه گرفته است.