|

زنگ خطر بیماری‌های روان

در این روزها و در حوزه سلامت، هم دولت و هم خانواده‌ها‌ به‌جای پیشگیری، اجازه می‌دهند درد به استخوان برسد و بعد به درمان فکر می‌کنند. این را هم می‌دانیم که هزینه‌های درمان، بسیار بیشتر از هزینه‌های پیشگیری است.

احمد بخارایی*

 

در این روزها و در حوزه سلامت، هم دولت و هم خانواده‌ها‌ به‌جای پیشگیری، اجازه می‌دهند درد به استخوان برسد و بعد به درمان فکر می‌کنند. این را هم می‌دانیم که هزینه‌های درمان، بسیار بیشتر از هزینه‌های پیشگیری است. وجود بیماری‌های جسمی در طولانی‌مدت، در ادامه بر روان فرد نیز اثر می‌گذارد و این‌گونه می‌شود که بیماری‌های جسمی، تبدیل به «بیماری‌های روحی جمعی» می‌شوند. بیماری‌های روانی، خاص افراد هستند و مشتریِ روان‌شناسان؛ ولی زمانی که می‌بینید بیماری‌های روانی مثل استرس، خشونت، اضطراب و‌ برون‌دادهای این بیماری‌ها به شکل خودکشی، اعتیاد و... افزایش می‌یابد، نشان از به صدا در‌آمدن زنگ خطری است که بیماری‌های روانی در یک جامعه، جمعی شده است. بی‌کاری بیش از 50 درصد فارغ‌التحصیلان در مقاطع تحصیلات تکمیلی نشان از این جامعه ناسالم است. همچنین این جسم‌های ناسالم، جسم اجتماعی را نیز خراب می‌کنند. در بدن ما همه اجزا در خدمت هم هستند و مشابه همین در جامعه نیز باید در نظر گرفته شود، اگر نهادها و سازمان‌ها همسو با‌‌هم کار کنند، جامعه سالم است. همین موارد را باید برای آموزش هم در نظر گرفت. در جامعه‌ای که افراد در آن از صبح تا شب با تلفن همراه و شبکه‌های اجتماعی سرگرم می‌شوند، دیگر نباید توقع اهمیت‌دادن به آموزش را داشت. حضور بیش از حد افراد در دنیای مجازی، یعنی رها‌شدن در دنیای بدون چارچوب که مشخص نیست از آنچه چیزی بیرون می‌آید. این همان بحران گروه مرجع است که ناهنجاری را رواج می‌دهد که از دل چنین جامعه‌ای، اصلا اهمیت به آموزش بیرون نمی‌آید.

به‌جای اینکه روند آموزشی صحیح در مدرسه و مراکز فرا‌مدرسه‌ای‌ پیگیری شود، شرایط به‌گونه‌ای شده است که فعالیت‌های گروهی که خلاقیت و نوآوری را به همراه دارد، به حاشیه می‌رود. مثالش هم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که به دلیل بودجه اندکش به سراغ تعطیلی کتابخانه آن رفتند. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، جایی است که پایه‌های اندیشه‌ورزی بسیاری از بزرگان در آن قوت گرفته است. این نوع برخوردها، مشابه روی شاخه نشستن و شاخه را از بن بریدن است!

این ناهنجاری ممکن است در عدم پیش‌بینی‌پذیری افراد جامعه نمود پیدا کند. در چنین شرایطی، همه‌چیز قالب‌شکنانه عرض‌اندام می‌کند و سیستم سیاسی به‌واسطه این شرایط تهدید می‌شود.

در این سیر نزولی روند تولید و سیر صعودی نرخ بی‌کاری، دو عامل مادی و غیر‌مادی اثرگذار هستند. بعد مادی، مربوط پول است؛ وقتی ارزش پول کاهش پیدا کند، با گران‌شدن دلار و طلا و قدرت خرید مردم کم می‌شود و عرضه و تولید نیز فروکش می‌کند. در چنین شرایطی، اول قشر آسیب‌پذیر درگیر بی‌کاری می‌شود و باز‌هم فشار به این قشر از جامعه می‌آید. در بعد غیر‌مادی هم می‌توان شرایط را به گونه‌ای ارزیابی کرد که در فضای مجازی، بسیاری از کسب‌و‌کارها که در این بستر شکل گرفته بودند، هر‌روز با سیاست‌های یک مدیر جدید مدیریت می‌شوند و خروجی آن، فرار کسب‌و‌کارها از چنین بستری می‌شود.

در چنین فضایی با چنین کارهایی، کم‌اعتمادی و دلسردی به وجود می‌آید و اعضای جامعه احساس می‌کنند در نظر دولت اصلا به حساب نمی‌آیند. این وضعیت اجتماعی و اقتصادی در کشور، از قبل پیش‌بینی می‌شد و همه کارشناسان درباره آن نیز هشدار داده بودند.

فراموش نکنیم اقتصاد، معلول سیستم سیاسی است؛ بنابراین نمی‌توان اقتصاد بیمار را مقصر اصلی این ماجرا دانست. اقتصاد یک ابزار در دست سیاست است. حال اینکه چقدر مسئولان، هنر استفاده از آن را داشته باشند به دست خودشان است. در اینجا اقتصاد رابط و واصل است. سیستم سیاسی باید با تخصص همراه باشد تا از این شرایط، خارج شویم.

*عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران  و انجمن جامعه‌شناسی بریتانیا

** منبع : رکنا