|

‌جرم‌شناسی فرهنگی امر فراموش‌شده در ایران

جرم‌شناسی فرهنگی در اواسط دهه 90 با متون تعریفی‌ای که از سوی جوک یانگ، کیت هیوارد و جف فرل نوشته شده بودند، ظهور کرد. جرم‌شناسی فرهنگی، به‌ویژه مطالعات خرده‌فرهنگ‌ها، مهارت‌ها را بررسی می‌کند.

‌جرم‌شناسی فرهنگی  امر فراموش‌شده در ایران

جرم‌شناسی فرهنگی در اواسط دهه 90 با متون تعریفی‌ای که از سوی جوک یانگ، کیت هیوارد و جف فرل نوشته شده بودند، ظهور کرد. جرم‌شناسی فرهنگی، به‌ویژه مطالعات خرده‌فرهنگ‌ها، مهارت‌ها را بررسی می‌کند. یکی از انتقادهای اصلی جرم‌شناسی فرهنگی که از بدو پیدایش آن ادامه دارد، این است که این دیدگاه توجه تحلیلی کافی به سیاست جنسیت ندارد. نظریه‌پردازان فمینیست مدت‌هاست جنسیت را نوعی سلطه/فرعیت تشخیص داده‌اند که به خاطر قدرت خود، بر اعمال کنترل بر بدن زنان (و مردم) متکی است. چنین کنترل‌هایی می‌تواند بخشی از فرهنگ و میانجی‌های آن باشد؛ اما توجه بیشتر به جنسیت در جرم‌شناسی فرهنگی نشان‌دهنده توجه دقیق به لذت‌های جنسی و همچنین خطرات است؛ یعنی بررسی اینکه چگونه تجارب روزمره تمایل و جذابیت اغلب افراد را از جنس‌های مختلف به سمت جرم و جنایت برمی‌انگیزد یا از آن دور می‌کند. موضوع بعدی برگرفته از نظریه فمینیستی شامل اهمیت تحلیل‌های متقاطع است. در اینجا، ما بررسی می‌کنیم که چگونه عوامل متعدد از‌جمله جنسیت، نژاد و طبقه می‌توانند به لحاظ نظری جرم‌شناسی «فرهنگی فمینیستی» را گسترش دهند.‌‌مسئله اصلی برای ما، ایران و جرم‌شناسی فرهنگی زنان ایران است؛ مسئله‌ای که در کشور ما به آن توجهی نشده و نمی‌توان جز تحقیق و پژوهش‌های پراکنده، چیزی درباره آن پیدا کرد.‌جرم‌شناسی فرهنگی راه‌های زیادی را بررسی می‌کند که در آن پویایی‌های فرهنگی با شیوه‌های کنترل جرم و جنایت در جامعه معاصر در هم تنیده می‌شوند. به عبارت دیگر، جرم‌شناسی فرهنگی بر محوریت معنا و بازنمایی در ساخت جرم به‌عنوان رویداد لحظه‌ای، تلاش خرده‌فرهنگی و موضوع اجتماعی تأکید می‌کند. رویکرد این شاخه از جرم‌شناسی به جنسیت و نژاد، متفاوت از رویکردهای دیگر رشته‌های جرم‌شناسی است؛ یعنی نگاهی انتقادی و متمایز به تعریف جرم، تعریف قربانی و جرم‌شناسی ارتدکس غالب و... دارد. جرم‌شناسی فرهنگی به موضوعاتی می‌پردازد که توسط جرم‌شناسی مرسوم و غالب نادیده گرفته شده‌اند. خلأ پژوهشی در زمینه مطالعات فرهنگی زنان و همچنین عدم علاقه و تمایل کافی برای پرداختن به موضوعات مربوط به نژاد و جنسیت در جرم‌شناسی کلاسیک، جرم‌شناسی فرهنگی را به یک موضوع مهم تبدیل کرده است. هدف مقاله حاضر، تحلیل روش و تأثیر این رویکرد در تحقق یا عدم تحقق آرمان‌های جرم‌شناسی در ارتباط با دو موضوع اصلی در علوم جدید بشری است؛ یعنی نژاد و جنسیت با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی. در این راستا به نظر می‌رسد جرم‌شناسی فرهنگی به‌عنوان علمی کارآمد و مؤثر عمل کرده است؛ بنابراین جامعه حقوقی، جامعه‌شناسان و سیاست‌گذاران باید آن را با دقت بیشتری بررسی کنند.

به اعتقاد فمینیست‌های تجربه‌گرا، جای زنان در تحقیقات جرم‌شناسی خالی است و اصولا دانش جرم‌شناسی یک دانش مرد‌محور است. در نتیجه در بررسی بزهکاری و همچنین فرایند رسیدگی کیفری، تنها به مردان توجه می‌شود. فمینیست‌های تجربی با توسل به تحقیقاتی که بر روی زنان بزه‌دیده انجام دادند، بر آن شدند تا زنان را از تحقیقات کلیشه‌ای خارج کرده و به جرم‌شناسی جنبه بی‌طرفانه ببخشند. آنها در این جهت مطالعات خود را به مقولات آماری همچون نرخ بزهکاری و بزه‌دیدگی زنان، تأثیر نژاد، طبقه و سن زنان در فرایند کیفری و بالاخره نوع کیفر زنان به‌ویژه کیفر حبس منحصر کردند. چنان‌که به‌عنوان مثال در تحلیل فمینیست‌ها از کم‌بودن نرخ بزهکاری زنان، نقش آنها در خانه و دوران حاملگی و به تبع آن تربیت فرزند از علل اساسی محسوب می‌شود. به نظر «فرانسیس هیدنسون»، زنان به‌عنوان مادر یا همسر، کمتر به‌عنوان ناقض هنجارهای اجتماعی مطرح می‌شوند؛ زیرا تعهد نقش‌های مادری و همسری آنها را سخت به خانواده و جامعه پایبند می‌کند.

در عین حال، جرائمی مثل روسپی‌گری، طفل‌کشی و سرقت‌های مخفیانه از جرائم شایع میان زنان است. از خصایص بارز این قبیل جرائم، عدم استفاده از خشونت و متوسل‌نشدن به باندهای بزهکاری است. نتیجه تحقیقات فمینیست‌های تجربی درباره بزه‌دیدگی و جرائم علیه زنان نشان می‌دهد تجاوز به عنف و اذیت و آزار خانوادگی جزء شایع‌ترین جرائم علیه زنان است.

خصوصیات بزهکاری زنان

بزهکاری زنان چهار ویژگی دارد که عبارت‌اند از:

1- کم‌بودن حضور زنان در فعالیت‌های مجرمانه؛ بنا بر آمار جنایی فرانسه، تنها یک‌هشتم یا یک‌دهم مجموع جرائم مربوط به زنان می‌شود. در بیان علت این امر، توضیحات زیست‌شناختی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی مطرح شده است. اما عده‌ای از جرم‌شناسان در کنار علل مذکور، یک دلیل جرم‌شناختی را مطرح کرده‌اند و آن، رقم سیاه بزهکاری زنان است. به این صورت که زنان یا مرتکب جرائم آپارتمانی و غیرعلنی می‌شوند یا اگر هم مرتکب جرائم خیابانی و علنی بشوند، بر اساس پیش‌داوری‌های مراجع قضائی و پلیس نسبت به زن بزهکار، پرونده آنها مورد اغماض قرار می‌گیرد. اینجا باید از تبعیض مثبت که به نفع زنان تمام می‌شود، سخن بگوییم.

2- ویژگی دوم بزهکاری زنان در ماهیت جرائم ارتکابی آنهاست؛ زنان در برخی جرائم حضور بیشتری دارند. اولین دسته از جرائم مذکور، جرائمی هستند که بزه‌دیده آنها طفل یا نوزاد است و توانایی دفاع از خود را ندارد، مثل بچه‌کشی (infanticide). این جرم، جرمی زنانه است. جرم کودک‌آزاری نیز از‌جمله همین جرائم است. قانون حمایت از کودکان و نوجوانان (مصوب آذر‌ماه 81) در 9 ماده در مقام حمایت از اطفال در برابر آزار (به‌ویژه از طرف والدین) تصویب شده است. دسته دوم جرائم جنسی هستند. در این دسته از جرائم، یک جرم باید در رأس قرار گیرد و آن‌هم روسپی‌گری است. ‌علاوه بر این، تجاوز به عنف (forcible rape) که در رویکرد سنتی علیه زنان است، امروزه از سوی زنان و علیه مردان و نوجوانان نیز انجام می‌گیرد.

3- دسته سوم جرائم مالی هستند یا جرائم علیه اموال که زنان بیشتر در جرائم احراق، کلاهبرداری، خرید و فروش و اختفای اموال مسروقه و سرقت از فروشگاه‌ها (shoplifting) حضور دارند. در مورد جرم اخیر (سرقت از فروشگاه‌ها) باید گفت چون زنان به لحاظ شغل خانه‌داری بیشتر در فروشگاه‌ها حاضرند، این جرم را بیشتر مرتکب می‌شوند.

4- ویژگی دیگر بزهکاری زنان، نحوه حضور و شرکت (participation) زنان در بزهکاری است. بالطبع زنان به لحاظ مسائل فیزیکی در جرائم خاصی حضور دارند؛ یعنی جرائمی که نیروی فیزیکی چندانی نیاز ندارد. در برخی جرائم زنان نقش وسیله ارتکاب جرم را بازی می‌کنند. مثلا در قاچاق مواد مخدر و کالا از زنان به‌عنوان رابط و باربر استفاده می‌شود و این امر به سه علت است: 1- ذهیت ترحم‌آمیز مردان که نوعا زن را موجودی ضعیف تلقی‌ ‌می‌کنند. 2- ویژگی‌هایی که در بدن زن وجود دارد که این ویژگی‌ها به زن امکان مخفی‌کاری را می‌دهد. 3- بعضا دیده شده که زنان از پوشش خودشان برای حمل مواد استفاده می‌کنند؛ گرچه امروزه با وجود مأموران و پلیس زنان این امر مشکل‌تر شده است.

5- ویژگی پنجم پایین‌بودن نرخ تکرار جرم در زنان است. زنانی که محکوم به حبس می‌شوند، بعد از آزادی کمتر دوباره مرتکب جرم سابق می‌شوند. پس مجازات در روان زن جنبه ارعابی قوی‌تری دارد و می‌توان گفت زنان به‌طور کلی مجرمان اتفاقی هستند نه به عادت.