|

گفت‌وگو با یرواند آبراهامیان درباره کتاب «بحران نفت در ایران: از ناسیونالیسم تا کودتا»

پرهـیز از توسل به جعبه‌ابزار تاریخ

گذشته بر حال سنگینی می‌کند، اما زمان حال نباید قربانیِ گذشته شود

کتاب‌هایی که در این سال‌ها از یرواند آبراهامیان ترجمه و منتشر شده، بازخورد بسیاری داشته است. بازخوردهایی که اکثرا به جنبه‌های مثبت کار اشاره داشته و از این منظر به‌ندرت پیش آمده که کتاب‌های آبراهامیان با رویکردی انتقادی مورد نقد و تحلیل قرار بگیرد. باید اعتراف کرد جای این کار در آثار تاریخی ما که دست بر قضا امکان نقد و تحلیل آنها بر اساس معدود اسناد و منابع موجود وجود دارد، خالی است.

پرهـیز از توسل به جعبه‌ابزار تاریخ
احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

کتاب‌هایی که در این سال‌ها از یرواند آبراهامیان ترجمه و منتشر شده، بازخورد بسیاری داشته است. بازخوردهایی که اکثرا به جنبه‌های مثبت کار اشاره داشته و از این منظر به‌ندرت پیش آمده که کتاب‌های آبراهامیان با رویکردی انتقادی مورد نقد و تحلیل قرار بگیرد. باید اعتراف کرد جای این کار در آثار تاریخی ما که دست بر قضا امکان نقد و تحلیل آنها بر اساس معدود اسناد و منابع موجود وجود دارد، خالی است. در سال‌های گذشته، کتاب‌های تاریخی معتبری به کتاب‌فروشی‌ها راه یافته‌اند که در این زمینه به‌جز گفت‌وگو با صاحبان آثار اتفاق دیگری رخ نداده است، مگر پاسخ برخی صاحب‌نظران به سخنان مطرح‌شده در گفت‌وگوهای صاحبان اثر با روزنامه‌ها، که این نوع مواجهات را نمی‌توان رویکرد انتقادی از نوع جدی آن قلمداد کرد. کتاب «بحران نفت در ایران: از ناسیونالیسم تا کودتا» که قرار بود دو سال پیش به کتاب‌فروشی‌ها راه یابد، به‌تازگی منتشر شده است. این کتاب بر اساس انتشار یا افشای اسنادی از کودتای 28 مرداد 1333 که در سال 1396 از سوی آمریکا منتشر شده، به نگارش درآمده است. البته پیش از این کتاب، دکتر فخرالدین عظیمی، استاد «دانشگاه کنه‌تیکت» آمریکا و نویسنده کتاب «تأملی در نگرش سیاسی مصدق»، در فاصله‌ای کوتاه از انتشار این اسناد، مقاله مفصلی درباره این اسناد در مجله «نگاه نو» نوشته است. بررسی تطبیقی بین کتاب «بحران نفت در ایران» نوشته یرواند آبراهامیان و مقاله «پرسه‌ای در نگارخانه تاریخ» نوشته فخرالدین عظیمی برای علاقه‌مندان به تاریخ خالی از لطف و فایده نخواهد بود. فخرالدین عظیمی در مقدمه مقاله خود به سیر انتشار اسناد از سوی آمریکایی‌ها اشاره کرده و نوشته است: «در شصت سالگی کودتای 28 مرداد جستاری منتشر کردم که دربردارنده نکته‌های اصلی دریافت‌ها و دانسته‌هایم درباره آن رویداد تا آن هنگام بود. در آن نوشته از اسنادی که تا آن زمان دیده بودم - از جمله آنچه در سال 2000 منتشر شد- بهره بردم. دیگر چندان امیدوار نبودم که اسناد مهمی در این زمینه در دسترس قرار گیرد. سال‌ها سخن از این بود که بخش‌های زیادی از سندهای آمریکایی مربوط به کودتا، در سال 1962 نابود شده است. اما در سال 2014 اسناد بیشتری در دسترس قرار گرفت، و در خرداد امسال (1396/2017) نیز اسناد مهم‌ و کامل‌تری منتشر شد. این اسناد گامی در تکمیل جلد دهم اسناد وزارت امور خارجه آمریکا درباره امور ایران در سال‌های 1951 تا 1954 است که در سال 1989 منتشر شد و همان سال‌ها را در برمی‌گیرد. مجموعه هزار صفحه‌ای تازه گزیده‌ای از اسناد سری گوناگون دستگاه‌های سیاسی، دیپلماتیک و اطلاعاتی موجود مرتبط با آن سال‌ها است و اهمیت آن در این است که سندهای دست‌اول فراوانی از سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سی. ‌آی.‌ ای) در آن گنجانیده شده که جزئیات تازه‌ای درباره زمینه و چندوچون کودتا به دست می‌دهد. این اسناد دریافتِ کلی پژوهشگرانی را که در بایگانی‌ها، و سندهای پیشین آمریکا و بریتانیا، کاوش کرده‌اند، استوارتر می‌کند و جزئیات فراوانی را، به‌ویژه درباره نقش و تلاش‌های سیا، روشن می‌سازد. به ‌تصریح خود این اسناد، بسیاری از بخش‌های حساس این سندها و نام‌ها و جزئیات افراد و عملیات، همچنان پوشیده‌ مانده است. بارها، به‌ویژه در گزارش‌های اطلاعاتی و عملیاتی، اشاره شده است که این بخش‌ها، صفحه‌ها، سطرها، جمله‌ها یا نام‌ها از طبقه‌بندی خارج نشده است. این برای پژوهشگران تاریخِ آن روزگار دل‌آزار و دلسردکننده است ولی همین اندازه هم که منتشر شده، در کنار اسناد دیگری که به آن‌ها اشاره شد، روشنگر بسیاری از نکته‌ها است». یرواند آبراهامیان را بیش از همه با کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌شناسند، کتابی که پس از انتشارش مورد توجه تاریخ‌نگاران و علاقه‌مندان به تاریخ قرار گرفت و نویسنده‌اش را به چهره شناخته‌شده‌ای در میان ایرانیان بدل کرد. آبراهامیان، تاریخ‌نگاری روشمند است و به‌ندرت علائق سیاسی‌ او در آثارش دیده می‌شود. اگرچه روایت‌های او از تاریخ به لحاظ علمی قابل اعتنا و اعتبار است، اما از جذابیت‌های ویژه‌ای در روایت برخوردار است که خواننده ایرانی را به خواندن آثارش ترغیب می‌کند. آبراهامیان با اینکه یک شخصیت طراز اول دانشگاهی است، اما بارزترین ویژگی‌اش تواضع او است، تواضعی توأم با مهربانی، همان خصیصه‌ای که در فضای آثارش نیز به‌وضوح دیده می‌شود. به مناسبت ترجمه کتابِ «بحران نفت در ایران: از ناسیونالیسم تا کودتا» نوشته یرواند آبراهامیان با این پژوهشگر و تاریخ‌نگار مطرح، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که ترجمه آن را سامان صفرزائی به عهده داشته است.

    

‌ به نظر شما چرا وقایع ملی‌شدن صنعت نفت، دولت دکتر محمد مصدق و ماجرای کودتای 28 مرداد با اینکه بسیار درباره آن گفته و نوشته شده است، هنوز در تاریخ سیاسی ما جذابیت دارد؟

بنابر دو دلیل دولت مصدق، به‌ویژه ماجرای کودتا، کماکان توجه بسیاری به خود جلب می‌کند. اول اینکه کودتا اثر عمیقی بر تاریخ ایران و همچنین تاریخ روابط ایران و ایالات‌متحده داشته است. دلیل دوم آنکه روایت‌های رسمی از کودتا، هم در ایالات‌متحده و هم در ایران، مدعی بودند که اصلاً کودتایی در کار نبوده و آنچه رخ‌ داده «قیام مردم شاه‌دوست» علیه مصدق بوده است. این‌ دست «تاریخ‌نگاری‌های» رسمی چنان از واقعیت به دور بودند که تاریخ‌نگاران چاره‌ای نداشتند جز آنکه به‌واسطه تجزیه ‌و تحلیل صادقانه‌تری با وقایع رویارو شوند - خاصه زمانی که منابع موثقی در دسترس قرار می‌گیرد. هرچه نباشد، کارکرد اصلی تاریخ‌نگاران یافتن حقیقت درباره گذشته و به چالش کشیدن روایت نادرست است، به‌ویژه زمانی که بر این روایت‌ها مهر رسمی نقش بسته است.

‌ در بیشتر آثار تاریخی که تاکنون منتشر شده است، بریتانیا بیشتر از آمریکا متهم به کودتا است و تاریخ‌نگاران به آمریکا نقش خیرخواه فریب‌خورده داده‌اند. اما در کتاب «بحران نفت در ایران» روی دیگر چهره آمریکا آشکار می‌شود. این نوع برداشت در سیاست داخلی ما چه اثراتی داشته است؟

در طول بحران نفتی مابین سال‌های 1951-1953 در ایران این انگاره غلط وجود داشت که بریتانیا و ایالات‌متحده رقبای سرسختی هستند و تهدید اصلی علیه کشور از جانب بریتانیا است. اگرچه اسناد، چه اسناد بریتانیا و چه اسناد ایالات‌متحده، نشان می‌دهد با وجود آنکه دیپلمات‌های بریتانیا گهگاه در باب قدرت در حال گسترشِ ایالات‌متحده در جهان ابراز نارضایتی می‌کردند، اما به‌قدر کافی واقع‌گرا بودند تا به این واقعیت پی ببرند که نفوذ خودشان بر بنیان اتحاد قدرتمند با ایالات‌متحده استوار است و آنها اینک شریک کوچک‌تر به‌حساب می‌آیند. این واقعیت در جریان جنگ جهانی دوم آشکار شده بود و در اواخر دهه 1940، زمانی که امپراتوری روبه‌زوالِ بریتانیا ناچار دروازه‌های خود را به روی تجارت به آمریکا گشود، آشکارتر هم شد. احتمالاً مصدق این دیدگاه را در سر داشت که منافع آمریکا با منافع بریتانیا متفاوت است. اما احتمالاً این هم تحلیل درستی است که او در دو ماه پایانی دولتش به این نتیجه رسیده بود که نمی‌تواند به اختلافات بریتانیا و ایالات‌متحده تکیه کند و به دنبال یک سیاست خارجی بی‌طرف‌تر بود.

‌ در این کتاب به نظر می‌رسد که پررنگ‌‌ساختنِ نقش حزب توده برای انجام کودتا از سوی سیا برنامه‌ریزی‌شده است؛ انگار نوعی توده‌هراسی برای رؤسای جمهور آمریکا و توجیه اجتناب‌ناپذیر بودن کودتا. همین طرز تفکر را برخی تاریخ‌نگاران داخلی خواسته یا ناخواسته ادامه دادند. به نظر شما این نگاه در مورد حزب توده چقدر می‌تواند درست باشد؟

کل ماجرای حزب توده در کودتا همان چیزی است که انگلیسی‌ها به آن «شاه‌ماهی قرمز» می‌گویند (منظور ردگم‌کنی و پی نخود سیاه فرستادن است) - انحراف آسان از مسئله اصلی. مسئله اصلی بحران این بود که چه کسی کنترل صنعت نفت ایران را در دست می‌گیرد، اما سیاستمداران غربی و همچنین تاریخ‌نگاران جریان اصلی، تمایلی ندارند اذعان کنند که عوامل اقتصادی نقش مهمی در سیاست خارجی کشورهایشان داشته است. دیپلمات‌های آمریکایی اعلام می‌کنند سایر کشورها ممکن است به دنبال منافع اقتصادی باشند، اما منکر آن هستند که خودشان دنبال چنین منافعی هستند. اگر برادران دالس می‌خواستند مادربزرگ خود را زیر اتوبوس بیندازند هم استدلالشان این بود که این کار برای نجات ملت (آمریکا) از «خطر سرخ» ضرورت دارد. از این‌رو مقامات واشنگتن و لندن مدعی بودند که می‌خواهند ایران را از کمونیسم نجات دهند، هرچند که گزارش‌های خودشان از تهران، ازجمله گزارش‌های سی‌‌آی‌‌اِی، حاکی از آن است که هیچ تهدید جدی از جانب حزب توده در کار نبوده است. سیاستمداران در ایران نیز با خیال راحت از توده به‌عنوان «شاه‌ماهی قرمز» استفاده می‌کردند. آنها می‌خواستند مصدق را در دیگر موضوعات تضعیف کنند -‌سکولاریسم، حقوق زنان، اصلاحات انتخاباتی، انتصاب وزیران- اما به‌جای آن دولت را به خاطر تحمل حزب توده مقصر جلوه می‌دادند. حقیقت این است که فارغ از اینکه دولت چه سیاستی در قبال توده اتخاذ می‌کرد، کودتا عملیاتی می‌شد.

‌ به نظر شما آیا محمد مصدق برداشت درستی از سیاست‌های جهانی و روابط کشورها با یکدیگر داشت؟

مصدق حتی پیش از ابداع اصطلاحاتی همچون جهان سوم، جنبش عدم متعهدها، و کشورهای تازه استقلال‌یافته، در قامت یکی از نخستین رهبران ملی ظاهر شد که حامی چنین سیاست‌هایی بود. او اصطلاح «تعادل منفی» را به کار می‌برد -‌ به معنای عدم رجحان سیاسی، اقتصادی و نظامی به یک‌ طرف. اگر دولت او جان سالم به درمی‌برد او یک چنین سیاست خارجی در پیش می‌گرفت.

‌ دولت بریتانیا باور داشت با پذیرش ملی‌شدن نفت، منافع بریتانیا در خاورمیانه و دیگر کشورها به خطر خواهد افتاد. انقلاب ایران نیز ثابت کرد که ایران به‌نوعی وجدان بیدار خاورمیانه است. شما تا چه حد به این تعبیر باور دارید؟

در یک تحلیلِ نهایی کارزارِ ایران برای ملی‌سازی صنعت نفت یک شکست بود. درواقع صنعت نفت در جریان موافقت‌نامه کنسرسیوم 1954 غیرملی (خصوصی‌سازی مجدد) شد و تا زمان پایان این امتیاز در سال 1978 که برحسب ‌تصادف هم‌زمان با انقلاب شد، ادامه پیدا کرد. شاه در اوپک طوری خودنمایی می‌کرد که گویی او اداره‌کننده صنعت نفت است، اما درواقع شرکت ملی نفت ایران فقط یک شرکت روی کاغذ بود و کنترل واقعی صنایع نفت ایران در اختیار شرکت‌های غربی بود. دولت‌های غربی تا دهه‌ها پس از کودتا از الگوی ایران برای ارعاب کشورهایی استفاده می‌کردند که وسوسه ملی‌شدن نفت در سر داشتند. مجموعه ملی‌سازی‌هایی که در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 به وقوع پیوست، دخل چندانی به مسائل ایران در سال‌های 1951 تا 1953 نداشت، بلکه بسیار مرتبط با سیاست‌های داخلی در کشورهای عربی، جنگ اعراب و اسرائیل و درنتیجه تحریم نفت و بازار بین‌المللی نفت بود. تا سال 1973 تقریباً تمام کشورهای خاورمیانه -‌ ازقضا به‌جز استثنای قابل‌توجه ایران- دارای صنعت نفت ملی بودند. همچنین باید به خاطر داشته باشیم زمانی که در سال 1979 انقلاب در ایران به پیروزی رسید، این انتظار عمومی، هم بیم و هم امید، وجود داشت که انقلاب ایران همچون شعله آتش در تمان جهان، جهان اسلام جای خود، پخش خواهد شد. انتظار می‌رفت که همچون انقلاب 1917 به یک انقلاب بین‌المللی بدل شود. هرچند انقلاب 1979 جرقه انقلاب‌های کمی را زد. سال‌ها بعد زمانی که قیام عرب‌ها آغاز شد انعکاس خفیفی از انقلاب ایران داشتند. دلایل را باید در درون هر کشور جست چراکه هر یک تاریخ خود را دارند.

‌ تاریخ‌نگاران همواره تأکید می‌کنند که تعطیلی مجلس هفدهم اشتباه مصدق بوده است، اما در کتاب «بحران نفت در ایران» خواننده درمی‌یابد تعطیلی مجلس اجتناب‌ناپذیر بوده است؟ آیا این برداشت درست است؟

استراتژی دولت ترومن که از طریق هندرسون، سفیر آمریکا در تهران، اجرا می‌شد کنارگذاشتنِ مصدق از طریق مجلس بود، چراکه در آن زمان شاه با کودتا مخالف بود و اصرار داشت که جایگزینی مصدق می‌بایست با ابزار سیاسی انجام شود. زمانی که با وقوع جریانات سی تیر و شکست قوام این استراتژی ناکام ماند، استراتژی ایالات‌متحده و بریتانیا به این سمت رفت که مجلس را مانعی بر سر راه دولت قرار دهد تا آن را از نفس بیندازد و هم‌زمان برای کودتا برنامه‌ریزی شود. نمی‌دانم افراد وقتی از انحلال مجلس حرف می‌زنند منظورشان از «اشتباه» چیست. منظورشان این است اگر مجلس تعطیل نمی‌شد کودتا رخ نمی‌داد؟ طرح کودتا پیش از تعطیلی مجلس تهیه ‌شده بود. آیا منظورشان این است که مصدق هنجار دموکراتیک را زیر پا می‌گذاشت؟ اما آخر اکثر قانون اساسی‌ها به دولت‌ها اجازه رفراندوم و انحلال زودهنگام مجلس را تا زمان انتخابات جدید می‌دهد. البته، آنهایی که بیش از همه به مفهوم رفراندوم اعتراض می‌کردند، در سال‌های بعدی هر موقع امکانش بود به رفراندوم متوسل می‌شدند.

‌ اثرات سیاسی و اجتماعیِ پساکودتای 28 مرداد و آسیب‌هایی را که به ذهن و زبان ایرانیان زده است، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

هر کشوری دارای تعدادی «رویداد تعیین‌کننده» بوده است که به فرهنگ، ادراک و تاریخ آتی آن کشور سروشکل می‌بخشد. برای ایران، رویداد سال 1953، همچون رویداد سال 1905 و 1979، رویدادی برجسته از این نوع بود. رویداد سال 1953، نه‌تنها حکومت مردمی را سرنگون کرد بلکه همچنین مشروعیت شاه و حتی مشروعیت مشروطه را از بین برد و بحران مشروعیت عمیقی به بار آورد که این بحران مشروعیت در ایران سال‌ها بعد توسط شخصیت «کاریزماتیکِ» امام پر شد. به بیان دیگر، رویداد 1953 راه را برای رویداد 1979 هموار کرد. علاوه بر این، کودتا سبک و سیاقی پارانویید (توهم توطئه) را که در قرن قبل از آن رایج بود، تقویت کرد. این سبک پارانویید بازیگران اصلی سیاست در صحنه ایران را صرفاً عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی می‌دید که توسط قدرت‌های خارجی به حرکت درمی‌آیند و کنترل می‌شوند. مشکل این سبک این است که تمام موقعیت‌ها را منطبق بر چنین ادراکی تشخیص می‌دهد، حال‌آنکه هر ماجرایی و هر دوره تاریخی باید به‌صورت جداگانه و مجزا مورد مطالعه قرار گیرد. سیاست واقع‌گرایانه می‌بایست مبتنی بر واقعیت موجود باشد و نه ادراکاتی که برگرفته از گذشته است. هنوز عده‌ای این تصور نادرست را دارند که از آنجا که ایالات‌متحده و بریتانیا قادر به انجام کودتای 1953 بودند، می‌توانستند در سال 1980-1979 و چه‌بسا همین امروز و در آینده هم‌ چنین کنند. گذشته بر زمان حال سنگینی می‌کند، اما زمان حال باید مراقب باشد قربانیِ گذشته نشود. زمان حال باید از سیاستمدارانی که به جعبه‌ابزار تاریخ متوسل می‌شوند بر حذر باشد.