|

سندروم دکمه‌ قرمز بی‌آرتی

اگر فقط یک بار سوار مترو یا اتوبوس شده باشی، متوجه تعدادی اهرم و کلید می‌شوی که به رنگ‌های زرد و قرمز خودنمایی می‌کنند. این کلیدها به معنای واقعی کلمه در دسترس تو هستند؛ یعنی می‌توانی دستت را دراز کنی و آن را فشار بدهی.

سندروم دکمه‌ قرمز بی‌آرتی

 محمدفرید مصلح:اگر فقط یک بار سوار مترو یا اتوبوس شده باشی، متوجه تعدادی اهرم و کلید می‌شوی که به رنگ‌های زرد و قرمز خودنمایی می‌کنند. این کلیدها به معنای واقعی کلمه در دسترس تو هستند؛ یعنی می‌توانی دستت را دراز کنی و آن را فشار بدهی. بیشتر این اهرم‌ها و دکمه‌ها برای شرایط اضطراری یا همان «روز مبادا» است و نباید در حالت عادی از آن استفاده کرد. به‌ همین خاطر، زیر آنها یک جمله‌ تهدیدآمیز نوشته شده:‌ «استفاده‌ بی‌مورد پیگرد قانونی دارد» و معمولا دوباره این گزاره به زبان انگلیسی تکرار شده تا بفهمی که قضیه خیلی جدی است و به خودت جرئت ندهی که به آن دست بزنی! بدون آنکه بدانی «پیگرد قانونی‌»‌اش چیست، حوصله‌ دردسر نداری و بی‌خیالش می‌شوی.

اما بین این اهرم‌ها و کلیدها، یک دکمه هست که داستانی متفاوت دارد؛ دکمه‌ای که در اتوبوس‌ها و بی‌آرتی‌ها به‌ رنگ اغواگرانه سرخ درآمده و با یک قاب زردرنگ، تمام توجه تو را جلب می‌کند. در کنار این دکمه هیچ پیام تهدیدآمیزی نوشته نشده است؛ پس بالاخره می‌توانی کنش داشته باشی و تمام عقده‌های فروخورده‌ات را خالی کنی و آن دکمه را فشار بدهی. اما بعد از یکی‌، دو بار تلاش، متوجه می‌شوی که فشردنش هیچ پیامدی ندارد. آزرده‌خاطر می‌شوی از اینکه تسلیم وسوسه‌ای‌ شده‌ای که حتی ارزش امتحان‌کردن نداشت! قرار بود این دکمه، ابزاری باشد تا بتوانی به راننده خبر بدهی که ایستگاه بعدی پیاده می‌شوی. با وجود این دکمه، دیگر نیازی نبود در روزهای خلوت از ته اتوبوس هوار بزنی که «آقا! ایستگاه بعد نگه دار!». حالا این دکمه غیرفعال است، ولی همچنان با ظاهر فریبنده‌اش خودنمایی می‌کند. همه آن را می‌بینند، اما دیگر کاری به آن ندارند؛ نه تهدیدکننده است و نه خدمتی می‌کند. انگار قرار است فقط باشد و حضورش را بین مردم فریاد بزند. دکمه‌ قرمز بی‌آرتی برای من بیشتر از یک زائده فیزیکی اضافی است و آن را یک الگوی تکثیرشونده در اقلیم مدیریت شهری ایران در نظر می‌گیرم؛ چرا‌که در قالب پروژه، طرح‌ها یا کارزارهایی بازتولید و تکرار می‌شوند که ادعای تعامل با شهروندان دارند و کلیدواژه همیشگی‌‌شان «مشارکت مردمی» است، اما به‌جز شعار جذاب مردم‌وارانه، آورده‌ دیگری ندارند و ناکارآمد هستند. مشکل چنین طرح‌هایی این است که اساسا به کیفیت خروجی بی‌تفاوت هستند و بیشتر نگاهی کمّی‌گرا دارند. به‌ همین‌ خاطر جامعه را به یک توده پرجمعیت تعبیر می‌کنند و معمولا دستاوردهایی از جنس آمارهای خیره‌کننده دارند؛ مثل «حضور چندصدهزارنفری یا حتی میلیونی شهروندان در یک طرح یا کارزار» که خیلی زود به تیتر اول خبرگزاری‌ها تبدیل می‌شود. این دستاوردهای آماری کمّی در اَبَرشهر میلیونی تهران همیشه جواب می‌دهد و فارغ از نتیجه واقعی آن کارزار، خود یک موفقیت رسانه‌ای-سیاسی است.

اگر دلسوز تهرانیم، باید فارغ از علایق جناحی بپذیریم که مدیریت شهری تهران خیلی‌ وقت‌ها سیاسی عمل کرده و شهردارانش پای ثابت انتخابات‌های ریاست‌جمهوری بوده‌اند، برای کسب رأی‌های میلیونی مردم و شهروندان رقابت کرده‌اند و حتی یک بار در آن پیروز شده‌اند. از این‌رو، باید از شهرداران سیاست‌مدار این شهر بخواهیم تا در نمایش‌هایی مثل طرح‌ها و کارزارهای مردمی، واقعا گرهی از مشکلات پیچیده تهران بگشایند، بلکه دچار سندروم «دکمه قرمز بی‌آرتی» نشوند!