ساعت سحرآمیز
چگونه میخی کج در نعل اسب، لشکری را به قهقرا میبرد
بهانه نوشتن این یادداشت، به این روزهای پرتلاطم بازمیگردد که مدرسهها یکخط در میان تعطیل است و مدام از کمبود گاز سخن میگویند. بیشک این جمله را بسیار شنیدهاید و خواندهاید که چگونه است که کشوری همچون ایران، با داشتن دومین ذخایر گازی جهان، در فصل زمستان به چنین مشکلاتی گرفتار میشود
شیرین بقایی: بهانه نوشتن این یادداشت، به این روزهای پرتلاطم بازمیگردد که مدرسهها یکخط در میان تعطیل است و مدام از کمبود گاز سخن میگویند. بیشک این جمله را بسیار شنیدهاید و خواندهاید که چگونه است که کشوری همچون ایران، با داشتن دومین ذخایر گازی جهان، در فصل زمستان به چنین مشکلاتی گرفتار میشود. برای پسرم که نوجوان است و دبیرستانی، و برخلاف نسل من، نسل جهان اینترنتی است، شگفتانگیز مینماید که چرا کشورمان با چنین معضلاتی روبهروست. از یک سو با همین سن نوجوانیاش میفهمد چیزهایی سر جایش نیست و از سوی دیگر نمیداند ریشههای این مشکل که ایران بهحد کافی گاز دارد؛ اما در زمستان دچار بحران تأمین گاز میشود، چیست. برحسب کارم که معلمی دانشگاه است، دریافتهام که دانشآموزان ایرانی و در مقیاسی فراختر، ایرانیها از سه چیز دور ماندهاند و این دورافتادگی سبب شده از تحلیل درست اوضاع ناتوان شوند. نخست اینکه شناختی از تاریخ ایران ندارند. نه از تاریخ ایران، نه از تاریخ ادبیات و نه از تاریخ تحولات سیاسی-اجتماعی. بنابراین نمیتوانند از دریچهای جدید به موضوع بنگرند که چه شد به چنین نقطهای رسیدیم. چیز دیگری که نمیدانند، تاریخ تحولات جهان در 300 سال گذشته است. نمیدانند که چه شد ایران جا ماند و غرب پیش رفت. این نکته را حتی مسئولانی که سخن از زمستان سخت میگفتند هم نمیدانستند. آنها اگر شناخت درستی از تحولات فناوری داشتند، میدانستند که اروپا با تکیه بر سیاست و فناوری، راهحلی برای زمستان سخت خواهد یافت؛ بنابراین بحران اروپا را در سایه سیاست خردمندانه و ظرفیتهای کشور به فرصت تبدیل میکردند. سومین چیزی که ایرانیها با آن ناآشنا هستند، تاریخ علم است. شاید باورش سخت باشد؛ اما در کلاسهای درس بارها پرسیدهام که ابوریحان بیرونی چه کتابهایی نوشته و تخصصش چه بوده، دانشجویان نمیدانستند. دیگر انتظار ندارم بدانند، سنت ترجمه در ایران چگونه بوده و نخستین کارخانه برق در ایران چه زمانی تأسیس شد. شگفت آنکه بچههای ما و حتی بسیاری از مردم تاریخچهای در حد نیمصفحه پروپیمان از صنعت نفت کشور را نمیدانند. بچهها از صنعت نفت فقط نام محمد مصدق را میدانند و بس. حتی نمیدانند داستان اکتشاف نفت در ایران چه داستان دامنهداری بوده و چگونه در حدود نیمقرن نفت ایران محل قیل و قال بوده است. این مقدمه را نوشتم تا بگویم، نداشتن نگرش درست از بحرانها چگونه میتواند به حلنشدن آن منجر شود. شب گذشته، برای پسرم بخشی از یک کتاب را خواندم و توضیح دادم که سالها پیش با نام پیوندها در ایران چاپ شده و نگاهی سیاسی، اجتماعی به تحولات علمی و فناوری دارد. این مقاله کوتاه هم در واقع گوشههایی از آن روایتگری است که برای تمام فرزندان ایران بیان میکنم. امید آن دارم نسلهای آینده ایران بیشتر بخوانند و بدانند تا بهتر بتوانند بحرانهای پیشروی ایران را حل کنند. دانایی امروز فرزندانمان که بر عهده ماست، توانایی آنها در سعادتمندکردن ایران است.
ماشه چکانده
در تاریکی فزایند شبی زمستانی در نهم نوامبر 1965م. درست پیش از ساعت پنج و شانزده دقیقه و یازده ثانیه، وسیله کاسهایشکل فلزی کوچکی درون جعبه مستطیلشکل سیاهی به آرامی شروع به دوران کرد. با گردش کاسه، میلهای که در مرکز کاسه قرار داشت و به بازوی کوچکی متصل بود نیز شروع به چرخش کرد و بازو را به آرامی به کلید فلزی مجاورش نزدیک کرد. تنها افراد انگشتشماری از محل دقیق این کاسه خبر داشتند و هیچیک هم نمیدانستند که ماشه این دستگاه چکانده شده است. درست 11 ثانیه پس از این لحظه، دو برآمدگی کوچک فلزی با یکدیگر تماس یافتند و اینگونه بود که دنبالهای از رویدادها آغاز شد؛ آنچنان که ظرف 12 دقیقه به هرجومرج تبدیل شد. طی این مدت زندگی در منطقهای به مساحت 200 هزار کیلومتر مربع از ثروتمندترین، صنعتیترین و البته پرجمعیتترین مناطق جهان غرب به توقف کامل کشیده شد. بیش از 30 میلیون نفر بین سه دقیقه تا 13 ساعت گرفتار این حوادث شدند. برخی به سبب این حادثه جان باختند و زندگی هیچیک از آنان هرگز به همان صورتی که در گذشته بود، درنیامد. کاسه متحرکی که موجب چنین ویرانی بیسابقهای در تاریخ زندگی شهری در آمریکای شمالی شد، داخل رله حفاظتی نیروگاه برق آدامبِک در آبشار نیاگارا نصب شده بود. رله در صورت افزایش شدید مصرف برق شمال واکنش نشان میداد. درجه رله دو سال پیش تنظیم شده بود و با وجود افزایش توان مصرفی در این مدت دوباره تنظیم نشده بود. از این رو هنگامی که توان مصرفی یکی از خطوط انتقال نیرو از نیروگاه آدامبک به تورنتوی کانادا برای مدت کوتاهی از مرز 375 مگاوات فزونی یافت، آهنرباهای داخل جعبه مستطیلشکل به واکنش درآمدند و موجب چرخش کاسه شدند. با برقراری تماس بازوی میله، علامتی برای خروج این خط نیرو از مدار که بار زیادی بر آن تحمیل شده بود، ارسال شد. بیدرنگ بار این خط روی چهار خط دیگر انتقال برق در شمال منتقل شد و اضافهبار شدیدی روی آنها اعمال کرد. بر اثر این بار اضافه، آن چهار خط هم از مدار خارج شدند و جریان برق به شمال قطع شد. کمتر از سه ثانیه از عملکرد رله، کل نیروی مصرفی در شمال بهطور خودکار تغییر جهت داد و به خطوطی که به سمت جنوب و شرق، یعنی ایالت نیویورک و شهر نیویورک، میرفتند، منتقل شد و افزایش جریان شدیدی بسیار بیش از توان این خطوط بر آنها وارد کرد. این واقعه چنان که بعدها در گزارش ریاستجمهوری مطرح شد، در زمانی از روز روی داد که در این ناحیه بسیار با جمعیت بالا و تراکم جمعیتی زیاد، بیشینه نیاز به نیروی برق وجود داشت؛ بنابراین زمینه ویرانی فراوانی را پدید آورد.
پیامدها
نخستین پیامدها، ازکارافتادن تقریبا کامل شبکه برق در سراسر شمال و شمال شرق کانادا و آمریکا بود. نیروی برق برای گرمایش، روشنایی، برای مخابرات و بنزین و برای بهکارانداختن دستگاههای الکترونیکی، مانند خون جاری در رگهای جامعه صنعتی است. از آنجا که بشر خواهان هوای تمیز و طبیعت بکر است، نیروگاهها اصولا دور از شهرها ساخته میشوند و صنایع ریز و درشت از طریق خطوط انتقالی با نیروگاهها ارتباط میگیرند. ماهیت پیچیده جامعه صنعتی امروز که میتوان ایران و شهرهای بسیاری از آن را در این مجموعه قرار داد، در زمانهای گوناگون و در نواحی مختلف به برق با شدتهای متفاوت نیاز دارند. از این رو خطوط انتقال برق شبکه بزرگی را تشکیل میدهند که نیروگاههای متعدد آن را تغذیه میکنند. بسته به نیاز هر منطقه خاص، هر نیروگاه برق مازاد به شبکه میدهد یا از آن میگیرد. وجود این شبکه به این معناست که خرابی در یک ناحیه میتواند به معنای خرابی در تمام نواحی قلمداد شود. مولدها که در خطوط انتقال برق تولید میکنند، میتوانند با سرعتهای گوناگونی کار کنند. همین سرعتها هستند که بسامد جریان را تعیین میکنند. بسامدهای جریان برقی که از نیروگاههای مختلف به شبکه وارد میشود، باید یکسان باشند تا شبکه دچار اختلال نشود. بنابراین مولدها باید با سرعت طراحیشده کار کنند تا بسامد موردنیاز را تولید کنند. درنتیجه آنچه «نظم پایدار» نامیده میشود، حفظ میگردد. با بروز ایرادهایی مانند بار اضافه بسیار زیاد همچون نهم نوامبر که در ابتدا دربارهاش سخن گفتیم، این نظم پایدار، ناپایدار میشود. برای حفاظت از نیروگاهها در برابر اضافهبار، دستگاههای حفاظتی به طور خودکار وارد عمل میشوند و نیروگاهها را از مدار یا شبکه خارج میکنند. این بدان معنی است که تولید نیروگاه بسیار بیشتر یا بسیار کمتر از نیاز محلی بوده است. تغییر ناگهانی سرعت مولدها برای تنظیم میزان برق تولیدی با شرایط جدید میتواند خسارتهایی جدی به بار آورد، ازاینرو مولدها باید کاملا از مدار خارج شوند. این همان رویدادی بود که طی 12 دقیقه پس از عملکرد رله نیروگاه آدامبک در بیشتر مناطق شمال شرق آمریکا روی داد. در شهر نیویورک تقریبا تمام چراغها، بعد از چندبار چشمکزدن خاموش شدند. برق خدمات شهری قطع شد. حدود 800 هزار نفر در قطارهای زیرزمینی گرفتار شدند. در این میان تنها نیمی از 150 بیمارستانی که در خاموشی کامل بهسر میبردند، دستگاه برق اضطراری داشتند. 250 پرواز به مقصد فرودگاه جاناف کندی، به فرودگاههای دیگر راهنمایی شدند. یکی از هواپیماهای مسافربری در حال نشستن روی باند پرواز در فرودگاه بود که ناگهان چراغهای باند خاموش شدند و ارتباط خلبان با برج مراقبت قطع شد. در همین حین در آسمانخراشها، آسانسورها یا به فارسی بگوییم، آسانبر یا بالابرها از کار ایستادند و تصور کنید چه فشار روانیای به کسانی که داخل آسانسور بودند، وارد شده بود. یادمان باشد که آن زمان آسانسورها مانند امروز به انواع ابزارهای هوشمند مواقع بحرانی مجهز نبودند و حتی جعبه کلید آنها آنالوگ بود. مخازن آب خالی شدند و خاموشی چراغهای راهنمایی در خیابانهای شهرها راهبندانهای بزرگی را رقم زد که برای ساعتها گره کور آن باز نشد. تمام چراغهای خیابانهای شهری با چیزی در حدود هشت میلیون نفر خاموش شد.
دو روی سکه
داستان بالا را روایت کردم تا بگویم ساختار زندگی فناورانه چه پیامدهایی هم میتواند داشته باشد. زندگی امروز بشر به شدت به فناوری گره خورده و به آن بسته است. امروزه زندگی بدون اتومبیل ممکن نیست و اگر در سوخترسانی به جایگاهها خللی وارد شود، تصور کنید تا چه حد شهر آشفته خواهد شد. قطع برق در نوامبر 1965 نمونهای کوچک بود از اینکه چگونه اختلالی کوچک، یک خرابی اندک میتواند نمونه تمامعیاری از یک آشفتگی شهری را رقم بزند. داستان گاز هم در ایران از این اصل پیروی میکند. ناکارآمدی در بخشی فنی، میتواند منجر به گرفتارشدن هممیهنان خوبمان در سرمای جانسوز این زمستان سخت باشد. اما نکته مهم این است که این بحرانها را نه با کارهای شعارزده که باید با کارهای شعورمحور حل کنیم. خرابی و بحران بخشی از زندگی مدرن انسان است و چگونه رویکردی در برابر آن داشتن هنر انسان خردمند. فناوری پیچیده میتواند دو روی یک سکه باشد. یک رو رفاه و آسایش و روی دیگر بحران گسترشیابنده. این افراد و سازمانها و نهادها هستند که باید بدانند با آن چگونه برخورد کنند.