|

عدم چرخش و گردش تخصص‌ها، آفت بزرگ صنف موسیقی

هر هفته در این ستون یک هنرمند و پژوهشگر موسیقی به یک پرسش پاسخ می‌دهد. این هفته سؤال ما از علیرضا پورامید، پژوهشگر موسیقی این بود: «وضعیت فعلی موسیقی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟»

عدم چرخش و گردش تخصص‌ها، آفت بزرگ صنف موسیقی

هر هفته در این ستون یک هنرمند و پژوهشگر موسیقی به یک پرسش پاسخ می‌دهد. این هفته سؤال ما از علیرضا پورامید، پژوهشگر موسیقی این بود: «وضعیت فعلی موسیقی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟» و اما پاسخ:

من به دلیل مشغله اصلی‌ام با تدریس و تا حدودی تحقیق و مطالعه چندان از جزئیات و ریز مطالبی که در سطح جامعه، بین هنرمندان و جشنواره‌ها یا رابطه دوستانمان با وزارت ارشاد یا جاهای دیگری که می‌گذرد، خبری ندارم.

اما از خود بچه‌های موسیقی و اعضای موسیقی باخبرم و خیلی پرکار هستند. به عنوان مثال آقای جلیل عندلیبی،‌ استاد جواد بطحایی، حمید متبسم و مسعود جاهد خیلی دارند کار می‌کنند. بچه‌های آهنگ‌سازی که می‌شناسم و دوروبرمان هستند. خواننده که دیگر الی‌ماشاءالله از خانم فریبا داوودی، ملیحه مرادی و دیگر دوستانی که با آنها مربوط هستیم و بچه‌های دیگر یا خواننده که فرقی نمی‌کند؛ چه کسانی که مشهور هستند و چه کسانی که نیمه‌اشتهاری دارند، کماکان دارند کاری اجرا می‌کنند و روی شعری دارند آهنگ می‌گذارند یا شعر آهنگی را عوض می‌کنند. خیلی شنیدید که از اول مهرماه تا الان شاید بالغ بر یک سال موسیقیایی کار تولید شده و در حوزه‌های مختلف از رپ و پاپ و حوزه‌های دیگر بگیرید تا موسیقی سنتی که حالا ما بیشتر با آن درگیر هستیم و در فضای آن تنفس می‌کنیم.

 در نتیجه جزئیات و اینکه چه باید کرد و نکرد را در آخر عرایضم خواهم گفت، ولی اینکه درباره موسیقی صحبت کنیم خیلی حرف هست. اگر ریشه‌ای موضوع را بررسی کنیم درباره مثلا موسیقی اما موسیقی چه؟ درباره خانه موسیقی سخن بگوییم. درباره مرکز موسیقی وزارت ارشاد حرف را به میان بیاوریم. واحد موسیقی صداوسیما را تحت بررسی قرار دهیم یا بخش آکادمیک موسیقی را مورد حلاجی قرار دهیم یا تدریس موسیقی در دانشگاه را یا آموزشگاه‌های موسیقی را آسیب‌شناسی کنیم که در طول نزدیک به بیش از 20سالی که فعال هستند، چقدر چهره نخبه بیرون دادند و همچنین مکاتب یعنی کلاس‌های خصوصی استادان ثابت که یک‌جایی قرار دارند و هنرجویان می‌روند خدمت آنها. اینها باز می‌تواند مورد بررسی قرار بگیرد و برایند اینها را مورد مطالعه قرار دهیم. در کجا ضعف بوده و در کجا نقاط قوتی بوده. یا احیانا برخی از اینها باری به هر جهت هستند و نکته مهم‌تر اینکه شاید صنف موسیقی که در یک موجودیتی یا سازمانی که در یک تعریف خانه موسیقی جلوه می‌کند. صنف موسیقی از خانه خودش راضی است؟ که حتما خبر دارید کماکان راضی نیستند و خیلی‌ها را سراغ داریم که عضویتی دیگر ندارند و اصلا کاری با خانه موسیقی ندارند! و به یک چرخه تکراری هم رسیده. مثل بسیاری از ارکان دیگر. 

انگار که هر کسی که در هر سمتی است مادم‌العمر است؛‌ هم در خانه شاعران ‌این را می‌بینیم و هم در خانه موسیقی. حالا خانه سینما و خانه تئاتر را من خیلی اطلاع ندارم. اما در اینجا چون دوستان خود ما هستند و استادان ما در اینجا حضور دارند. 

تغییر اندکی که می‌شود، آقای دکتر سریر رفتند در خانه سینما و فعالیتشان را ادامه دادند و باید یک نفر جای ایشان می‌آمد. یا در خانه شاعران محمدرضا محمدی‌نیکو سفری به اروپا داشت و مهاجرت کرد و نفر دیگری جای ایشان آمد که ایشان هم از دوستان ماست. بسیار موجه هستند و اینها بچه‌هایی نیستند که ما با ایشان مسئله شخصی داشته باشیم. اما این عدم چرخش و گردش تخصص‌ها و استعدادها، آفت بزرگ وضعیت موسیقی در بخش صنفی ماست. البته بخش صنفی آن را عرض می‌کنم. بخش دولتی و سیاست‌گذاری‌اش اصلا نه جایی برای دفاع دارد و نه جایی برای سخن و صحبت. گفت «مگو که نغمه‌سرایان عشق خاموشند/ که نغمه نازک و اصحاب پنبه در گوشند».

نغمه‌سرایان عشق،‌ سرایش را انجام می‌دهند، اما رفقا پنبه در گوش‌اند و اصلا امید بهبودی از آنها نمی‌رود.‌ چه کسانی که موافق موسیقی در حاکمیت یا سیاست‌گذاری هستند و چه کسانی که مخالف موسیقی عمل می‌کنند، هر دو آن را به عنوان سرگرمی می‌بینند. 

آن یکی موافق است تا سرگرم شود. آن دیگری مخالف است چون سرگرمی کاری لغو است و کار لغو را هم به لحاظ فقهی نباید انجام داد. برای همین هم هست که هنگام انتخابات و سالگرد پیروزی انقلاب یا روزهای خاص با موسیقی‌دانان کار دارند یا برای سرود جمهوری اسلامی استاد حسن ریاحی و تا حدودی چند آهنگ‌ساز دعوت به کار شدند ولی بعدش دیگر هیچ!

خیلی مسائل دیگری هست که جای سخن آن اینجا نیست! ولی با همه این مطالبی که عرض کردم موسیقی فارغ از آن عنصری که به آن هماهنگی و هارمونی می‌گویند و نظم و مناسبات ریاضی یا ارتباط جملات و میزان‌های موسیقی و دو پایه اصلی‌اش که ملودی و ریتم است و شکل‌های درونی و بیرونی و مختصاتی موسیقی هستند، دو پایه حیاتی هویتی دارد که هر کدام از آنها نباشد آن موسیقی را به لحاظ شکل و ظاهر یا حتی شنیدنی یعنی مقوله فیزیکی که به گوش می‌رسد، نمی‌شود موسیقی نامید ولی آن موسیقی هنری که مورد نظر ماست، دو پایه حیاتی هویتی را حتما باید داشته باشد و تقریبا همه هنرها همین‌طور است. حالا چون بحث ما درباره موسیقی است در اینجا به آن می‌پردازیم؛‌ یکی صداقت است و دیگری عاطفه. هر اثری که فاقد این دو باشد، ماندنی و دست‌کم زمزمه‌کردنی  نخواهد بود. 

هر اثری اگر عنصر صداقت و زلالی و عاطفگی و دلبستگی یعنی مقوله دلی یا بین‌الاذهان آن میان اهل فلسفه را نداشته باشد، یعنی اگر کار دلی نباشد،‌ هیچ‌وقت نخواهد ماند.

 ممکن است موسیقی باشد و در موزه‌ها نگهداری شود. اما اگر کار زمزمه‌کردنی باشد، اگر اقبال عمومی شود هیچ وقت اتفاق نمی‌افتد. انبوه سمفونی‌ها، آهنگ‌ها،‌ ملودی‌ها،‌ نغمات که سفارشی ساخته شده‌اند همه نشان می‌دهد میراث ناماندنی است و استمراری ندارد.

اما در مورد راهکار اول اینکه در وضعیت فعلی یا باید سخن گفت و به دردها اشاره کرد که بحث سیاسی می‌شود و بنده هم چند ماه است که کلاسم تعطیل است. چون سر کلاس باید طبق خواسته هنرجویان به مطالب سیاسی و روز و زندان‌ها بپردازیم که آن وقت هنر و فرهنگ قربانی سیاست می‌شود. اما اگر نخواهیم نپردازیم بی‌اعتنایی می‌شود! به همین دلیل کلاس تعطیل شده. این محذورات بنده را همچون سیم‌خارداری محصور کرده است.

 اما در پایان یک راهکار خواهم داد و آن هم این است: به قول سنکا، فیلسوف متفکر رواقی که گفته: «ای هنرمند فقط بیافرین و سخن نگو!» من هم چنین می‌گویم.