شعری از شبنم ایشی گوزل **
دستم را بگیر پدر *
برگردان فارسی: فرهاد سخا دستم را بگیر پدر، مثل روزهای خوب دستم را بگیر و رهایش مکن
برگردان فارسی: فرهاد سخا
دستم را بگیر پدر،
مثل روزهای خوب دستم را بگیر و رهایش مکن
...
مرگ است که انسان را خشمگین میکند یا نومیدی؟
نه! تو را توان بلندکردن این بلوکهای سیمانی نیست،
اما باید که قدرت بازستاندن حقمان را داشته باشی
ما، همه در اوج درماندگی این دست را میگیریم
و تا این بار از زمین برداشته نشود آن را رها نخواهیم کرد.
...
به آنها نگاه نکن پدر
همه میبینند دردمندیات را و رنجات را،
و به اندوه از پای درآمدنات را
از درد سنگ شدهای پدر.
سردت نیست؛
چراکه درماندگی آتش شعلهوری است؛
آتشی که تو را سوزاند و خاکستر کرد.
و آن نیمتنه گرمی را که بر تو پوشاندند تا سردت نشود، خوب نگه دار
تا روزهای خوب دستم را محکم بگیر پدر.
باور نمیکنی که مردهام.
باور نکن!
بگذار زنده بمانم،
تا آن روز که کسی از غفلت نمیرد،
و بگذار رؤیاهامان زنده بمانند،
فرقی نمیکند چه فصلی از سال باشد ــ دست در دست هم به خانه بازمیگردیم پدر
به جایی که مرگ و درماندگی در انتظار نباشد.
* این شعر به مناسبت خاموشی لیلا حانچر سروده شده که در 15سالگی در زلزله شهر ماراش ترکیه در زیر آوار ماند و پدرش مسعود حانچر به امید رسیدن گروه نجات ناامیدانه دست دخترش را گرفت و او را تا دم مرگ تنها نگذاشت.
**. Şebnem İşigüzel، رماننویس ترک . متولد ۱۹۷۵. از او تاکنون رمان «خوبی» با برگردان فرهاد سخا در سال ۱۳۹۹ به فارسی منتشر شده است.