|

«دروازه‌ خورشید» الیاس خوری، منتخب ششمین دوره‌ جایزه‌ ابوالحسن نجفی

خرده‌ریزه‌های حکایت‌ها و روایت‌ها

رمان «دروازه خورشید» نوشته‌ الیاس خوری، روایتِ دو آواره فلسطینی است که به دو نسل تعلق دارند و به‌نوعی تاریخ مردمان فلسطین را روایت می‌کند. این رمان که با ترجمه نرگس قندیل‌زاده در نشر نی منتشر شده است، به‌عنوان منتخب ششمین دوره‌ جایزه‌ ابوالحسن نجفی که جایزه‌ای معتبر در حوزه ترجمه فارسی است، معرفی شد.

خرده‌ریزه‌های حکایت‌ها و روایت‌ها

شرق: رمان «دروازه خورشید» نوشته‌ الیاس خوری، روایتِ دو آواره فلسطینی است که به دو نسل تعلق دارند و به‌نوعی تاریخ مردمان فلسطین را روایت می‌کند. این رمان که با ترجمه نرگس قندیل‌زاده در نشر نی منتشر شده است، به‌عنوان منتخب ششمین دوره‌ جایزه‌ ابوالحسن نجفی که جایزه‌ای معتبر در حوزه ترجمه فارسی است، معرفی شد. «دروازه خورشید» به‌ تعبیر حسین معصومی‌همدانی، از داوران این دوره جایزه، ترکیب موفقی است از رمان غربی و شیوه‌ قصه‌گویی شرقی. او معتقد است الگوی شرقی «دروازه خورشید»، «هزارویک ‌شب» است؛ اما داستان در کاخ سلطنتی نمی‌گذرد، «شهریار یونس‌نامی است که در اردوگاهی در بیروت در بیمارستانی به حال اغما بر تخت افتاده و شهرزاد قصه‌گو شخصی است به نام دکتر خلیل. اگر شهرزاد قصه‌گو برای به تعویق انداختن مرگ خود قصه می‌گوید، دکتر خلیل برای به تعویق انداختن مرگ دیگری قصه می‌گوید، دیگری‌ای که نمادی است از فلسطین». معصومی‌همدانی در مراسم اهدای جوایز این دوره از جایزه که روز سه‌شنبه ۲۵ بهمن در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد، درباره رمان الیاس خوری می‌گوید: «خلاصه‌ داستان از رمانی تاریخی و حتی سیاسی خبر می‌دهد و آنچه بر پشت جلد کتاب از دکتر خلیل نقل شده، این گمان را تقویت می‌کند: «سمیح مدام از رؤیای خود می‌گفت؛ نوشتن کتابی که نه اول داشته باشد و نه آخر. می‌گفت حماسه. می‌گفت «حماسه‌ مردم فلسطین» و از این می‌گفت که کتاب را از جزئیات اخراج بزرگ ۱۹۴۸ شروع خواهد کرد. گفت: «ما تاریخمان را نمی‌شناسیم. باید داستان‌های هر روستا را جمع کنیم تا روستاها در حافظه‌مان زنده بمانند»؛ اما آیا این کتاب همان چیزی است که سمیح می‌خواسته است؟ از یک جهت آری و از جهت دیگر نه. «دروازه خورشید» همان‌طور که سمیح می‌خواست اول و آخر ندارد و داستان‌های روستاهای بسیاری در آن حکایت می‌شود که اکنون بسیاری از آنها جایشان را به شهرک‌ها و روستاهای یهودی‌نشین داده‌اند؛ اما این اثر در آن معنایی که ما امروزه از واژه‌ «حماسه» می‌فهمیم، حماسه نیست». سپس او به دو کلان‌روایت اشاره می‌کند: در مقابل تصور مدافعان صهیونیسم مبنی بر اینکه پیش از اشغال کشور یا ملتی با نام فلسطین وجود نداشته است و این مردم هر زمان تحت سلطه دیگرانی (از رومیان تا فاتحان عرب و انگلیسی‌ها) بوده‌اند و یکی اسرائیل و بازماندگان هولوکاست را مقابل مبارزان فلسطینی می‌بیند و دیگری اشغالگران صهیونیست را رویاروی خلق قهرمان فلسطین. «الیاس خوری فلسطینی است؛ اما در این کتاب نمی‌خواهد با کلان‌روایت اول دربیفتد و جانب کلان‌‌روایت دوم را بگیرد؛ چراکه او رمان‌نویس است، نه تاریخ‌نویس. گذشته از این، این دو کلان‌روایت پرده بر روی حقیقت بنیادی‌تری می‌کشند که سرگذشت همین مردمی است که چه ملت بوده‌اند و چه نبوده‌اند، هیچ‌کس شک ندارد که در این سرزمین، چه کشور بوده است یا نه، زندگی می‌کرده‌اند و حالا آواره شده‌اند. به‌همین‌دلیل فلسطین هیچ‌گاه در این کتاب به‌ صورت یک کل واحد ظاهر نمی‌شود. فقط گاهی به آنچه پیش از سال ۱۹۴۸ بر این سرزمین گذشته، اشاره‌ای می‌شود و انگار تاریخ واقعی یا داستان واقعی از اشغال آغاز می‌شود». از این‌رو است که معصومی‌همدانی این اثر خوری را سرگذشت فلسطین می‌خواند؛ اما فلسطینی که مردمان آن پس از اشغال آن را کشف کردند و مجموعه‌ای است از روستاهایی که مردم روزگاری در آن سپری کرده‌اند و حالا هر روز از آرزوی بازگشت به آن دورتر می‌شوند. «کتاب مردم فلسطین است و چیزی از کلان‌روایت اول و دوم در خود ندارد. اینجا نه سخنی از حقوق تاریخی این مردم بر سرزمین‌شان هست، نه خبری از مبارزات قهرمانانه آنها. مردم این داستان مردمی معمولی هستند که زندگی می‌کنند، عشق می‌ورزند، فرزند می‌آورند و گذشته از اینها، دروغ می‌گویند و نیرنگ می‌زنند؛ هرچند گاهی کارهایی قهرمانانه نیز می‌کنند. در واقع، این داستان مردم فلسطین است، مردمی درهم و دستچین‌نشده». الیاس خوری به‌ نظر او از جهانی بربادرفته‌ حرف می‌زند، از دنیایی که یکسره از روی نقشه‌ جغرافیایی محو شده و دیگر کسی آن را به یاد نمی‌آورد. «دکتر خلیل می‌خواهد چیزی را به یاد خواننده بیاورد که بسیاری آن را مسکوت گذاشته‌اند. آنچه او در دست دارد، به تعبیر خودش «خرده‌ریزه‌های همه‌ حکایت‌ها و روایت‌ها» است که خاطرات دیگری را تداعی می‌کنند که خودشان موقت‌اند و بازمانده یادی از دهه‌ها پیش است. گاهی یک ماجرا از زبان دو، سه ‌نفر به صورت‌های گوناگون روایت می‌شود. به‌ جز این، در هر بازگفتن از زبان یکی از راویان دگرگون می‌شود. این آدم‌ها دروغ نمی‌گویند، چیزی را روایت می‌کنند که به یاد می‌آورند و این متفاوت است. فجایعی که دکتر خلیل دیده یا از دیگران شنیده است، گاهی او را وسوسه می‌کند که تسلیم یکی از دو کلان‌روایت رایج شود؛ اما او در برابر این وسوسه مقاومت می‌کند؛ هرچند شاید این به معنای درهم‌ریختن سامان ذهنی او باشد. او با انبوهی داده‌ طرف است که در چارچوبی از پیش تعیین‌شده نگنجیده است. او گاهی چیزی می‌گوید و بلافاصله سخن خود را تصحیح یا نفی می‌کند. انگار نیرویی می‌خواهد حرف‌هایی ناراست را بر زبان او جاری کند، تحلیل‌هایی کلیشه‌ای را که لااقل خاطر آدمی را آسوده می‌کند؛ اما راه او بر تحریف بسته است و همین مقدمه‌ای می‌شود  بر فروپاشی روانی او».

دروازه خورشید، الیاس خوری، ترجمه نرگس قندیل‌زاده، نشر نی