قرن بیستویک هنوز هم زنانی در بند و محروم از آموزش و کسب دانش
چالشهای فراراه تحصیل دختران در افغانستان
حاکمیت طالبان و چالشهای فرا راه تحصیل دختران
با توجه به اینکه همه کشورهای اسلامی میکوشند میزان تحصیلات زنان را همسطح جوامع توسعهیافته کنند، متأسفانه در افغانستان این قشر مهم که نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و میتوانند از یک طرف به عنوان پایههای اصلی خانواده و از طرف دیگر به عنوان بخش قابل توجهی از نیروی انسانی جامعه نقش بسیار ارزنده و شگفتانگیزی را در فرایند توسعه و پیشرفت جامعه داشته باشند از کار و تحصیل محروم شدهاند.
زبیدالله نوری: با توجه به اینکه همه کشورهای اسلامی میکوشند میزان تحصیلات زنان را همسطح جوامع توسعهیافته کنند، متأسفانه در افغانستان این قشر مهم که نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و میتوانند از یک طرف به عنوان پایههای اصلی خانواده و از طرف دیگر به عنوان بخش قابل توجهی از نیروی انسانی جامعه نقش بسیار ارزنده و شگفتانگیزی را در فرایند توسعه و پیشرفت جامعه داشته باشند از کار و تحصیل محروم شدهاند.
در طول سه دهه از تاریخ افغانستان که فراز و فرودهای زیادی داشته است، همگام با سیاست کشور و تغییر حکومتها سرنوشت زنان نیز دستخوش تحولات ناخوشایند و غیرقابل تصور بوده است. در دوره اول حکومت طالبان در دهه 70 هجری خورشیدی سیاهترین دوره زندگی برای زنان درج تاریخ شده که این قشر مهم جامعه به ابتداییترین حقوق خود دسترسی نداشتهاند.
اما در دوره 20ساله جمهوریت که یک دوره گذار از سنت به سوی مدرنیته بود، زنان توانستند با تحمل سختیهای فراوان و مبارزه طاقتفرسا با درک جایگاه اجتماعی و سیاسی خود به پیشرفتهای چشمگیری دست یابند و در سمتهای مهم دولتی از وزارت تا ریاست، وکالت و معینیت ایفای وظیفه کنند.
البته با توجه به حضور جامعه جهانی و دهها نهاد مدافع حقوق زن و حقوق بشر این پیشرفتها بسنده نبود و چالشهای زیادی در عرصههای مختلف مخصوصا آموزش و پرورش دامنگیر ایشان بود که در این مطلب به گونه اختصار به برخی از آنها از اواسط سال 1370 تا اکنون میپردازیم.
1 – افراط و روایت نادرست از دین و شریعت
در مدت سه دهه گذشته تنها موضوعی که بیشترین قربانی را از زنان افغانستان گرفته مسئله عقیده و ایدئولوژی یک گروه افراطی به نام طالبان بوده که دو بار به سرنوشت ملت افغانستان حاکم شدهاند؛ بار اول که در سال ۱۳۷۵ قدرت را به دست گرفتند با اعمال سیاستهای زنستیزانه خشن غیرانسانی زنان و دختران را در چهاردیواری خانهها محصور کرده، با وضع محدودیتهای فراوان از ابتداییترین حقوق انسانی خود از قبیل آموزش و پرورش محروم کرده و حتی در محضر عام با شلاق مورد و شکنجه و لتوکوب قرار دادند.
اما پس از وقوع حوادث 11 سپتامبر توجه جهانی به سوی بنیادگرایی معطوف شده و نقطه عطفی برای شکست طالبان و شکلگیری دولت جدید در افغانستان شد، این دولت قسمی که در بالا اشاره کردم 20 سال دوام کرد و تلاش زیادی را انجام داد تا زمینه آموزش و پرورش برای زنان را فراهم کند.
اما متأسفانه همین طالبان با تفکر افراطی و گروههای تروریستی همدست ایشان بودند که با انجام جنایات هولناک و بیرحمانه از قبیل مسمومکردن دختران دانشآموز در کابل و چندین ولایت دیگر، انفجار و حریق ساختن مکاتب و مراکز آموزشی، انجام حملات خونین انفجاری و انتحاری به مراکز علمی، فرهنگی و آموزشی از قبیل حمله تروریستی به تاریخ 24 مرداد 1397 به مرکز آموزشی موعود در کابل که سبب کشته و زخمیشدن بیش از 150 نفر شد همچنان به تاریخ سوم آبان 1399 حمله به مرکز آموزشی کوثر دانش در کابل که بیشتر از 100 کشته و زخمی بر جای گذاشت، متعاقبا 13 آبان 1399 به دانشگاه کابل که در حدود 100 نفر از دانشجویان و سرمایه حمله تروریستی به تاریخهای افغانستان را با هزاران امید و آرزو پرپر و مجروح کرد. به دنبال آن بمبگذاری بیرحمانه و جنایتکارانه در مقابل مکتب سیدالشهدا در کابل به تاریخ 18 اردیبهشت 1400 که بیشتر از 250 نفر کشته و زخمی برجای گذاشت و هزاران خانواده را در سوگ عزیزانشان نشاند. همچنان انجام دهها حمله و جنایت تروریستی دیگر که جان صدها نفر از مردم بیدفاع افغانستان را گرفت سبب شد هزاران زن و دختر از آموزش و پرورش بازبمانند.
این جنایت و کشتار بیرحمانه و هدف قراردادن مراکز آموزشی ادامه داشت تا اینکه جمهوریت سقوط کرد و متأسفانه همراه با سقوط آن تمام آرزوها و امیدهای یک ملت نابود شد و به مثابه یک کابوس صد سال تاریخ به عقب برگشت. به روز 24 مرداد سال 1400 یعنی سیاهترین روز تاریخ افغانستان گروه متحجر طالبان با تفکر قرون وسطایی در یک معامله پنهانی و ننگین کسانی که خود را حامی حقوق بشر و حقوق زنان میدانستند به سرنوشت ملت ما حاکم شدند.
در همان آغاز حاکمیت خود در کنار صدها جنایت ضد انسانی و بشری با روایت نادرست از دین و شریعت دشمنی خود را با آگاهی و بیداری علنی کرده ضمن سایر محدودیتهای غیرانسانی و اخلاقی بالای زنان دروازه مکاتب به روی دختران بالاتر از صنف ششم را بستند و به تعقیب آن دروازه دانشگاهها را نیز به روی مظلومترین قشر جامعه افغانستان مسدود کردند. با این عمل شنیع هزاران دختر تشنه بیداری و آگاهی را از طبیعیترین حقوق انسانی و اساسی خود محروم کرده و آسیبهای جدی و غیرقابلجبران را به پیکر زخمی ایشان وارد کردند.
در عین حال با انجام حمله تروریستی بیرحمانه اخیر به تاریخ هشتم مهر 1401 بالای دانشآموزان مرکز آموزشی کاج در کابل که با بیاعتنایی به فرمان طالبان دروس آمادگی کانکور را فرامیگرفتند نشان دادند که این گروه جنایتکار و تروریستان همفکر ایشان از هیچ جنایتی در مقابل دانش و روشنایی دریغ نمیورزند.
اکنون که از حاکمیت غیرمشروع ایشان نزدیک به 18 ماه میگذرد با وجود فشارهای ملی و بینالمللی دروازه مکاتب و دانشگاه با توجه به آغاز سال تعلیمی به روی دختران بسته باقی مانده است.
نخبگان، روشنفکران، فعالان مدنی و حقوق بشری که برخلاف اعمال سیاستهای غیرانسانی، زنستیزانه و قبیلوی طالبان صدا بلند میکنند از جانب این گروه سرکوب شده، زندانی و حتی به جرم تمرد از امر خلیفه و مخالفت با نظام بنا بر اظهارات وزیر تحصیلات عالی ایشان یاغی و واجبالقتل پنداشته میشوند.
به گونه مثال مطیع هلال ویسا مسئول انجمن راه قلم و یکی از فعالان آموزش دختران به دلیل فعالیتهایش در عرصه دادخواهی آموزش دختران دو هفته قبل از سوی این گروه بهگونه وحشیانه و غیرقانونی گرفتار شده که تا اکنون از سرنوشتش با وجود واکنشهای ملی و بینالمللی اطلاعی در دست نیست.
قابل یادآوری است مانند آقای ویسا دهها فعال مدنی و فرهنگی به جرم تشویق مردم به آگاهی و فراگیری علم و دانش بهگونه بیرحمانه دستگیر و اکنون در زندانهای طالبان تحت شکنجه قرار دارند و با گذشت ماهها هنوز خانوادههای ایشان از سرنوشتشان اطلاع در دست ندارند.
یادآور شدیم عملکرد طالبان نیز ناشی از افراطگرایی و روایت نادرست از دین است که چالشهای دیگری فراراه تحصیل دختران در گذشته و حال وجود داشته که کوتاه به آنها میپردازیم.
2 - باورهای غلط و نادرست اجتماعی: افغانستان کشوری است که بیشتر مردم آن با افکار بسته و سنتهای قدیم در دهات و روستاها با اندک سواد زندگی میکنند و عدهای از ایشان رفتن دختران به بیرون از خانه و مکتب را تابو و ننگ میپندارند.
در ضمن تعدادی از قبیلهها و اقوام در مناطق مختلف بهویژه غانستان متأسفانه هنوز هم در قرن 21 افکار طالبانی و بدوی داشته و زنان را خانهنشین تصور کردهاند.
3 - فرهنگ قبیلهای و غیرت افغان: یکی دیگر از چالشهای درخورتوجه و مهم فراراه تحصیل دختران فرهنگ قبیلهای و غیرت افغان در جامعه افغانستان است که زنان بنا به رسم و باور غلط قبیلهای بخشی از قوم پشتون افغانستان که طالبان نیز متعلق به آناند، بهعنوان کالا، ابزار، برای مرد، در خدمت مرد، موجود ضعیف، ناتوان و جنس دوم شمرده میشوند که قادر به آموزش و انجام کار بیرون از خانه نیستند و در ضمن بنا بر داشتن غیرت افغان که برخاسته از فرهنگ روستایی و قومی است، زن در آن حق انتخاب و آزادی را ندارد و بدون اجازه مرد (پدرکالن، پدر، برادر، کاکا و شوهر) نمیتواند تصمیم بگیرد و هنگامی که به سن بالاتر از 13 سال میرسد، نباید او مرد نامحرم و مرد نامحرم او را ببیند و حتی نمیتواند تا قبل از رفتن به خانه شوهر نامزد خود را بهتنهایی ملاقات کند.
4 - ناآگاهی: با توجه به سطح پایین باسوادی در افغانستان و دسترسینداشتن خانوادهها به مطبوعات و شبکههای اجتماعی و اینترنت در روستاها زنان و دختران از حقوق خود آگاهی کامل نداشته، تن به پذیرش فرهنگ نادرست گذشته و روایتهای غیرواقعی و شفاهی از زبان بزرگان و مالهای افراطی با تفکر طالبانی داده، همواره محکومیت و محرومیت را پذیرفته و خود را مستحق تحصیل و کار در جامعه نپنداشته و متصور بودهاند که دارای چنین حقی نیستند.
5 - مشکلات اقتصادی: یکی دیگر از چالشهای عمده فراراه تحصیل دختران مشکلات اقتصادی خانوادههاست که نمیتوان از کنار آن به سادگی عبور کرد، به دلیل اینکه تعداد زیادی از مردم افغانستان در شرایط بد اقتصادی به سر میبرند و با درآمد بسیار اندک زیر خط فقر زندگی میکنند، نمیتوانند از یک سو هزینههای تحصیل فرزندان خود را بپردازند و از سوی دیگر پیشه اصلیشان کشاورزی و دامداری بوده که فرزندانشان نیز مکلف به کارکردن به خاطر به حرکت درآوردن چرخه زندگی رقتبار خود هستند که متأسفانه موجودیت هزاران دختر و پسر در جادههای کابل و شهرهای دیگر و مشغولیت ایشان به کارهای شاقه و گدایی خود بیانگر این مدعاست.
6 - ناامنی و جنگ: بدبختانه وضعیت بد امنیتی افغانستان چه در گذشته و حال یکی از چالشهای عمده و درخورتوجه فراراه آموزش دختران بوده است، همواره جنگ و حضور مخالفان مسلح دولت در مناطق ناامن افغانستان سبب شده است که خانوادهها احساس امنیت نکنند و دختران از رفتن به مکتب باز بمانند، قسمی که در بالا اشاره کردیم، حملات انتحاری و انفجاری بالای مراکز آموزشی، اسیدپاشی به روی دختران و مسمومیت صدها دانشآموز در مکاتب دخترانه و همچنان بهآتشکشیدن مکاتب از سوی مخالفان دولت و طالبان مواردی بودند که خانوادهها دچار ترس و اضطراب شده، به دختران خود اجازه رفتن به مکاتب را نمیدادند.
7 - کمبود مراکز آموزشی دخترانه: متأسفانه در افغانستان از گذشته تا اکنون مکاتب کافی دخترانه وجود نداشته، همواره دختران مجبور بودهاند که در مکانهای بدون سقف با امکانات بسیار اندک با نبود مواد درسی کافی درس بخوانند یا فاصلههای زیادی را تا رسیدن به یک مکتب دخترانه پیادهروی کنند که بدونشک از یک سو پیمودن فاصلههای زیاد برای دختران مقدور نیست و از سوی دیگر از لحاظ امنیتی میتواند سلامت و مصونیت آنان را با مشکل مواجه کند؛ ازاینرو تعدادی از خانوادهها مجبور میشدند اجازه رفتن به مکتب را به دختران خود ندهند.
از جانبی هم کمبود مکاتب دخترانه سبب میشد تا پسران و دختران با هم در یک کلاس درس بخوانند که این امر نیز بنا به باور نادرست سنتی خانوادهها و فرهنگ حاکم جامعه برای تعدادی از خانوادهها قابل پذیرش نبوده، سبب میشد دختران از رفتن به مکتب باز بمانند یا با رسیدن به سن بالاتر از 12 سال به گونه جبری اخراج شوند.
8 - کمبود مکان مناسب معیشتی: در کنار چالشهای دانشآموزی یکی از چالشهای عمدهای که فراراه دانشجویان و قشر متمدن و شهرنشین جامعه وجود داشته و دارد، نبود خوابگاه در دانشگاههای افغانستان است که مانع تحصیل دختران در مقاطع بلند تحصیلی میشود.
زمانی که دختران بعد از سپریکردن کنکور به دانشگاههای ولایات معرفی میشوند، به نسبت دوری راه و نبود خوابگاه نمیتوانند به تحصیل خود ادامه دهند.
9 - تبعیض جنسیتی: در کنار موارد فوق تبعیض جنسیتی، عدم پذیرش و استخدام زنان در ادارات دولتی، مورد آزار و اذیت جنسی قرارگرفتن ایشان از موارد درخورتوجه دیگری است که سبب دلسردی دختران شده، آنان را از تحصیل و کارکردن در اجتماع باز داشته است.
خلاصه مطلب اینکه آموزش و کسب دانش از حقوق طبیعی و اساسی بشریت بوده که توسعه و پیشرفت یک جامعه منوط به تحقق و فراگیری آن است، زنان بهعنوان نیمی از جمعیت یک جامعه میتوانند در پویایی و توانمندسازی فرهنگ آن بهمثابه نخستین مربی و ستون اصلی نهاد مهمی به نام خانواده که اولین کانون و کانال ارتباطی نسل نو با جامعه است، نقش بسیار مهم و ارزندهای را ایفا کنند.
اما با تأسف فراوان در کشور عزیز ما افغانستان زنان با توجه به اهمیت آن از آموزش و کسب دانش به دلایل مختلف باز ماندهاند یا مشکلات زیادی ازجمله حاکمیت یک گروه تروریستی زنستیز و فاقد مشروعیت ملی و بینالمللی با روایت نادرست و افراطی از دین و شریعت با تفکر قبیلهای و قرونوسطایی، کمسوادی خانوادهها، فرهنگ روستایی و بدوی، فقر اقتصادی، مشکلات خانوادگی، باورها و عرف و عنعنات ناپسند حاکم در جامعه، کمبود مراکز آموزشی، جنگ و ناامنی و نبود سهولتهای لازم آموزشی چالشهای عمدهای بودهاند که فراراه تحصیلات آنان در افغانستان قرار گرفتهاند.