|

عراق بعد از صدام

نیمه اول بهار 1382 خورشیدی صدام‌حسین، حکمران عراق -سرزمینی با قدمت هزاران‌ساله- در حالی سقوط کرد که در بیش از دو دهه حضور خود یکی از جنجالی‌ترین رؤسای کشورهای خاورمیانه به شمار می‌رفت.

عراق بعد از صدام

حسین روحانی‌صدر -  کارشناس سازمان اسناد

 

نیمه اول بهار 1382 خورشیدی صدام‌حسین، حکمران عراق -سرزمینی با قدمت هزاران‌ساله- در حالی سقوط کرد که در بیش از دو دهه حضور خود یکی از جنجالی‌ترین رؤسای کشورهای خاورمیانه به شمار می‌رفت. او که به بخشی از پهنه به‌جامانده امپراتوری عثمانی پیشین یا بر مهم‌ترین و اصلی‌ترین پایگاه خلافت اسلامی مسلط بود، نتوانست از این موقعیت برای برقراری صلحی پایدار استفاده کند و با همسایگانش متناوب جنگید و بالاخره به ضرب ماشین نظامی قدرت‌های بزرگ از پهنه جغرافیای سیاسی جهان خارج شد. با گذشت دو دهه از سقوط او، این سؤال مطرح است که آیا می‌توان عراقی باثبات را برای آینده خاورمیانه و همسایگانش تصور کرد. دکتر ماجد الغرباوی، یکی از دانشمندان عراقی‌الاصل نویسنده اثر «مدارا و ریشه‌های نامدارایی» در این خصوص نظرهایی دارد. به اعتقاد او شاید خشونت‌ورزی‌ها و درگیری‌های کشور عراق، همچون نمونه‌ای در یاد انسان‌های آینده باقی بماند. کشوری که از گذشته به گوناگونی‌های دینی، مذهبی و قومی شناخته شده است. اما اکنون یکپارچگی آن، هدف تجاوزهای خطرناکی قرار گرفته و همان شیوه‌های دلبستگی و پیوستگی را به شیوه‌های آتشینی دگرگون کرده که در گرداگرد آن خون‌های کودکان، زنان و پیرزنان بی‌گناه ریخته می‌شود. خرابی‌های فراوان شهرها و ویرانی زیبایی‌های زندگی، گواه گستردگی ناآرامی و ماندگاری آشوب در درون تمامی مردم است؛ چنان‌که اگر اندکی احساس آزادی کنند، ناآرامی‌های درون‌شان فوران خواهد کرد. خشونت‌های پراکنده و دهشت‌های آشکاری که امروز در سرزمین دجله و فرات رواج دارد، پیوندهای مردم عراق را از یکدیگر بریده و آنان را به گروه‌های روی‌گردان از یکدیگر تبدیل کرده است. او تأکید می‌کند که اگر رواداری برای جامعه‌های پیشرفته یک ضرورت به شمار می‌رود، برای کشورهایی مانند عراق که از افراد و گروه‌های دینی و سیاسی گوناگون تشکیل شده، یک درمان اساسی برای جبران خسارت‌های به‌جامانده از بحران‌ها و کشمکش‌ها و کشتارهاست. او این پرسش را مطرح می‌کند که آیا برای انسانی که به ناتوانی‌اش و زیادی لغزش‌هایش و آسیب‌رسانی‌اش به حقوق دیگران آگاهی دارد، رواداری شایسته‌تر نیست؟

به نظر او کشور عراق به سبب دو ویژگی، نمونه‌ای در دسترس برای تمام فصل‌های کتابش است؛ نخست آنکه عراق در حال گذار از حکومت استبدادی، سیاه و خودکامه به حکومتی دموکراتیک و آزاد است و می‌خواهد حقوق انسان و شهروندانش و آزادی اندیشه و عقیده و فکر را پاس بدارد و در پی آن است که نمونه‌ای انسانی برای همه ملت‌ها و کشورهای منطقه عربی باشد و این نیازمند چارچوبی ارزشمند و اخلاقی‌ نوین است که ملتش را از بلا و گرفتاری برهاند و آنان را به مرتبتی پیشرفته و فراگیر وارد کند. دوم، آنکه عراق، دربردارنده دین و مذهب و قوم‌های گوناگونی همچون مسیحی، صائبی، شیعی، سنی، عربی، کردی و ترکمانی است. افزون بر این، عراق پر از اختلاف‌های فرهنگی، فکری، اعتقادی و دیدگاه‌های سیاسی است و مانند برخی کشورها دارای یک دین و قوم و مذهب نیست. سپس او نتیجه‌گیری می‌کند که عراق امروز نیازمند چارچوبی است که در آن همه مذاهب، ادیان و گروه‌های اجتماعی یکپارچه شوند و شکی نیست که هرگاه هر گروه و قومی بر ویژگی‌های خود پافشاری کند، رسیدن به یک چارچوب وحدت‌بخشی که همه گروه‌ها، اقوام و دیدگاه‌ها را در خود جای دهد، ممکن نخواهد شد. بنابراین مردم نیازمند آن هستند که در چنین اولویت‌هایی، بازنگری و راهکارهای پایان‌دهنده اختلاف‌های دینی و قومی را بررسی کنند تا به صورتی برابر خواسته‌های خود را برآورند.

غرباوی جامعه‌ قبیله‌ای را به بمب‌های هسته‌ای آماده انفجار با ویرانی گسترده، تشبیه می‌کند. طبق بررسی‌های او نقش روحانیون، کدخدایان و اربابان در بنیان‌گذاری ارزش‌های اجتماعی در عراق را نباید فراموش کرد. عراق، کشوری که در آن قوم‌‌های مختلف، دین‌های گوناگون و مذهب‌های بسیاری را در میان خودشان تقسیم کرده‌اند، می‌خواهد وطنی باشد که همه آن ناهمگونی‌های قومی، دینی و مذهبی را در خود جای دهد و در سایه وضعیتی نوین به تک‌تک‌ افرادش، آزادی و گردش مسئولیت‌ها، پس از پشت‌ سر گذاشتن دوران تاریک استبداد و ستم، کمک خواهد کرد و اما اکنون، مردم عراق همچنان در سایه پیامدهای دوران گذشته با انبوهی از خشونت‌ها و نامرادی‌ها زندگی می‌کنند؛ زیرا قدرت‌های آزمند و گروه‌های مختلف سیاسی برای نابودی بنیان‌های اجتماعی و فرهنگی عراق بر یکدیگر چنگ انداخته‌اند و به مردم اجازه نمی‌دهند صلح و الفتی را که دوست می‌دارند، به دست آورند.

او نمونه آشکار چنین وضعی را کشور عراق می‌داند که روزگاری در زیر ستم‌ حکومت‌های ستمگر و سرکوبگر یا سازمان‌های بین‌المللی بوده است. اما اگر نظام حاکم، نظامی قانونی و انتخاب‌شده مردم باشد، بازتابی از خواست کسانی خواهد بود که به آن رأی داده‌اند؛ چه با شیوه همه‌پرسی مستقیم چه با شیوه پارلمانی در چنین حکومت‌هایی، قانون مسیر جامعه و حکومت را جهت می‌دهد‌، شایستگی‌ها و آزادی‌ها را سازماندهی، امنیت را برقرار و مالیات را تعیین، افراد را حمایت و از شهروندان، با وجود اختلاف‌های دینی‌شان پشتیبانی می‌کند‌.

دکتر محمدجعفر محلاتی، استاد گروه الهیات صلح دانشگاه اوربرلین ایالت اوهایوی آمریکا، در مقدمه‌ای بر این اثر نظریات غرباوی را چنین توصیف کرده است: غرباوی را می‌توان با خشونت‌پژوه معاصر، بیونگ‌چول‌هان، در گفت‌و‌گو دید. امتناع اکراه در عقاید است که رودرروی اندیشه‌های تکفیری می‌ایستد. همچنین، می‌توان او را در گفت‌و‌گو با فلاسفه سیاسی مسلمان، مثلا فارابی، ماوردی و نصیرالدین طوسی قرار داد. سؤال از غرباوی این است که آیا مهر، دوستی، تولی و مدارا در جهان‌بینی اسلامی مستلزم درک‌ و مصداق خصومت ‌و‌ دشمنی است؟