|

ماندانا تیشه‌یار در گفت وگو با «شرق» مطرح کرد

مبر گمان که در این خاک، تازه مهمانم

تاریخ، آیین و زبان مشترک ما ایرانیان و افغانستانی‌ها به ارتباطات میان‌فردی و فرهنگی در جامعه کمک می‌کند. امروزه نخبگان مهاجر افغانی سرمایه ایران هستند و لازم است دلواپس آینده «فارسی‌زبانان» باشیم. ماندانا تیشه‌یار، عضو هیئت علمی گروه مطالعات منطقه مؤسسه آموزش عالی اکو در دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس انجمن علمی مطالعات صلح ایران، به نگرانی‌های افکار عمومی نسبت به افزایش ملموس حضور مهاجران افغانستانی در ایران پاسخ می‌دهد.

مبر گمان که در  این خاک، تازه مهمانم

تاریخ، آیین و زبان مشترک ما ایرانیان و افغانستانی‌ها به ارتباطات میان‌فردی و فرهنگی در جامعه کمک می‌کند. امروزه نخبگان مهاجر افغانی سرمایه ایران هستند و لازم است دلواپس آینده «فارسی‌زبانان» باشیم. ماندانا تیشه‌یار، عضو هیئت علمی گروه مطالعات منطقه مؤسسه آموزش عالی اکو در دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس انجمن علمی مطالعات صلح ایران، به نگرانی‌های افکار عمومی نسبت به افزایش ملموس حضور مهاجران افغانستانی در ایران پاسخ می‌دهد.  

    افزایش شمار افغان‌ها در ایران باعث نگرانی‌هایی در افکار عمومی شده. چقدر این نگرانی را جدی و بجا می‌دانید؟

حضور مهاجران از کشور همسایه در ایران، تاریخی طولانی دارد و به دهه ۱۳۵۰ و حتی پیش‌از‌آن باز‌می‌گردد. برخی از ایشان چند نسل است که در ایران زندگی کرده‌اند و فرزندان‌شان تاکنون افغانستان را ندیده‌اند. با‌این‌همه قوانین و مقررات کشور ما و نیز رسانه‌هایی که شکل‌دهنده افکار عمومی هستند، نتوانسته‌اند تصویر درستی از ویژگی‌های مردمان کشور همسایه و آداب‌و‌رسوم و آیین‌ها و باورهای آنها به جامعه ایرانی آموزش دهند. در‌حالی‌که بسیاری از شهرهای تاریخی حوزه تمدن ایرانی و بسیاری از بزرگان علم و ادب و فرهنگ ما برخاسته از سرزمین‌هایی هستند که امروزه در کشور همسایه جای دارند و زبان فارسی همواره یکی از زبان‌های رسمی آن کشور بوده، برخی هنوز پس از این‌همه سال همزیستی، شگفت‌زده می‌پرسند که افغانستانی‌ها کجا فارسی یاد گرفته‌اند؟! در‌صورتی‌که اگر سطح آگاهی اجتماعی از پیوستگی‌های گسترده زبانی، فرهنگی، تاریخی و مذهبی میان مردم ایران و افغانستان افزایش یابد، بعید است که جایی برای نگرانی میان مردم جامعه ما باشد.

 برخی بر این باور هستند که مهاجران افغان که عموما جوانان بی‌مهارت یا کم‌مهارت هستند، در شغل‌های پست اجتماعی مشغول به کار می‌شوند و این مسئله باعث افزایش زباله‌گردها یا کارگران با مزد پایین شده است. این دیدگاه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در این زمینه نیاز است به چند نکته توجه شود. در موج تازه مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران که از تابستان ۱۴۰۰ و از هنگام روی کار آمدن طالبان در این کشور آغاز شده، تفاوت چشمگیری با نوبت‌های پیشین مهاجرت به چشم می‌خورد. در این نوبت، بیشتر مهاجران را طبقه متوسط شهرنشین افغانستانی که اغلب تحصیل‌کرده هستند، تشکیل می‌دهند. در واقع بیشتر مهاجران در این دوره، افرادی مانند استادان و دانشجویان، روزنامه‌نگاران، فعالان مدنی، پزشکان، مهندسان، کسبه و بازاریان، کارمندان، سیاست‌مداران، ارتشیان و دیگر گروه‌هایی هستند که در شرایط کنونی احساس ناامنی کرده‌اند یا مایل نیستند بار دیگر در سایه حکومت طالبانی به زندگی خود ادامه دهند و به همراه خانواده خود مجبور به مهاجرت شده‌اند؛ بنابراین به‌ندرت می‌توان در میان آنها جوانان کم‌مهارت روستایی را یافت که در سال‌های پیشین برای یافتن کار به ایران مهاجرت می‌کردند. بااین‌همه شرایط اقتصادی و قوانین و مقررات در ایران سبب شده است این گروه تازه از مهاجران نیز نتوانند در ایران سرمایه‌گذاری یا کار کنند یا حتی در مشاغل مناسب دانشگاهی و... در ایران مشغول شوند؛ ازاین‌رو گاه می‌توان دید که یک استاد دانشگاه مجبور به دست‌فروشی یا یک آموزگار مجبور به نگهبانی شده است. بسیاری از آنها نیز پس از مدتی که در ایران به سر می‌برند، از سر ناچاری از دیگر کشورهای جهان درخواست مهاجرت می‌کنند و اغلب نیز به خاطر مهارت‌هایی که دارند، به سرعت پذیرش می‌گیرند و به کشورهای توسعه‌یافته مهاجرت می‌کنند. این در حالی است که بسیاری از این خانواده‌ها ترجیح می‌دهند فرزندانشان در محیط فرهنگی ایران که شباهت‌های بسیاری با سرزمین مادری‌شان دارد؛ رشد کنند و زبان و فرهنگ فارسی را بیاموزند.

از این روست که می‌توان گفت مسئله زباله‌گردی و مشاغل با مزد پایین، معضلی است که کمتر به گروه تازه‌واردان مهاجر مربوط می‌شود و بیشتر مسئله‌ای است که از سال‌های پیشین با آن روبه‌رو بوده‌ایم و شامل هر دو گروه ایرانی و افغانستانی آسیب‌پذیر می‌شود.

 خیلی از کارفرماهای ایرانی امروزه در آگهی‌های خود صرفا کارگر افغان می‌پذیرند؛ نبستن قرارداد، ندادن بیمه و پاداش‌های کارگران به بهانه نداشتن مدارک شناسایی چقدر به کارگران ایرانی آسیب زده و در حال ایجاد چه تغییری در بافت کارگری ایران است؟

استفاده از نیروی کار افغانستانی در ایران، به چند دلیل انجام می‌شود؛ نخست آنکه بسیاری از کارهای دشوار هستند که تنها کارگران افغانستانی توان انجام آنها را دارند و کارفرمایان به صورت سنتی آنها را استخدام می‌کنند. دوم آنکه، مشکلات قوانین کارگری در ایران سبب شده است کارگران زحمتکش افغانستانی گاه با وجود کوشش‌های فراوان نتوانند از مزایای انسانی برابر با دیگر کارگران، مانند بیمه و پاداش و... بهره‌مند شوند و مورد بهره‌کشی قرار می‌گیرند. سوم آنکه، اگر خاطرتان باشد، پس از خروج آمریکا از برجام و کاهش ارزش ریال در برابر ارزهای بین‌المللی، صدها هزار نفر از کارگران افغانستانی کار در ایران را به صرفه ندیدند و به کشور خود بازگشتند. این امر به بحران کمبود نیروی کار در ایران دامن زد و حتی هزینه‌های انجام برخی امور مانند ساخت‌وساز را به طور چشمگیری در ایران بالا برد؛ ازاین‌رو مسئولان کوشش کردند تا با اعطای برخی امتیازها، انگیزه لازم را در کارگران افغانستانی برای بازگشت و ادامه کار در ایران فراهم آورند و از تدوام بحران کمبود نیروی کار بکاهند؛ بنابراین برخلاف آنچه تبلیغ می‌شود، به نظر می‌رسد بافت کارگری ایران و شرایط آن، چندان متأثر از حضور کارگران افغانستانی نیست و متخصصان و نیز اتحادیه‌های صنفی کارگران ایرانی تاکنون در مطالعات علمی خود یا در بیانیه‌هایشان اعلام نکرده‌اند که ریشه مشکلات کارگری در ایران، حضور نیروی کار افغانستانی در این کشور است.

 برخی از افغان‌ها پس از مدتی با دختران ایرانی (غالبا در خانواده‌های آسیب‌دیده از نظر اقتصادی) ازدواج می‌کنند و تشکیل خانواده می‌دهند. نگاه شما به این مسئله چیست؟ چقدر این موضوع را برای جامعه ایران، فرهنگ ایران و در نهایت بافت جمعیتی در ایران تهدید می‌دانید؟

مهاجرت، واقعیت زندگی در سده بیست‌و‌یکم در سراسر جهان است. سالانه ده‌ها میلیون نفر از مردم جهان به علل گوناگون از سرزمینی به سرزمین دیگر می‌روند. برخی مهاجرت‌ها درون‌کشوری، برخی درون‌منطقه‌ای و برخی میان‌قاره‌ای است. امروزه اگر در شهرهای بزرگ کشورهای اروپایی قدم بزنید، از شمار بالای مهاجرانی که نژاد و مذهب و زبان آنها با جامعه میزبان متفاوت است، شگفت‌زده می‌شوید. در برخی مناطق شهر پاریس، شمار شهروندان سیاه‌پوست که از آفریقا آمده‌اند و سال‌ها در این شهر زندگی کرده و تابعیت گرفته و خود را فرانسوی می‌خوانند، بیشتر از پاریسی‌های سفیدپوست است. شهروندان سیاه‌پوست پاریس اغلب مسلمان هستند و زبان مادری‌شان عربی یا دیگر زبان‌های آفریقایی است. آیین‌ها و باورها و مناسکشان هم با پاریسی‌های قدیمی که اغلب مسیحی یا سکولار هستند و نژاد و زبان متفاوتی دارند، تفاوت‌های بنیادین دارد. همین شرایط را می‌توانید در آلمان با حضور ایرانی‌ها، سوری‌ها و افغانستانی‌ها ببینید. اما دولت‌های فرانسه و آلمان و دیگر دولت‌های اروپایی مدام در حال برنامه‌ریزی برای فراهم‌آوردن زمینه جامعه‌پذیری و همدلی بیشتر میان دو جامعه مهاجر و میزبان هستند.

در ایران شرایط کاملا فرق دارد. خوشبختانه ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها از یک تاریخ مشترک دیرینه که تمدنی کهن را در این بخش از جهان بنیان گذاشته بهره‌مند هستند. اغلب مردمان ما مسلمان هستند. جشن‌ها و آیین‌های ما از نوروز و یلدا تا رمضان و عید قربان یکسان است. و از همه مهم‌تر، ما به یک زبان سخن می‌گوییم. گاهی در کلاس‌های درس دانشگاه، دانشجویان افغانستانی را نمی‌توان از دانشجویان ایرانی تشخیص داد. زبان و نژاد و نام و نام خانوادگی و پوشش و رفتار و گفتارشان یکی است. اگر این مرز سیاسی را بریتانیا میان ما در حدود 150 سال پیش نکشیده بود، همه ما بر سر سفره یک فرهنگ مشترک نشسته بودیم و اهالی استان‌های یک کشور بزرگ‌تر بودیم و تنها لهجه‌ها و گویش‌هایمان کمی با یکدیگر تفاوت داشت. اینک هم ما اهالی دو سرزمین با یک وطن هستیم. چه اشکالی دارد که وصلت‌هایی میان جوانان ما صورت گیرد. شما از ازدواج دختران ایرانی با جوانان افغانستانی می‌گویید، من چندین مورد دانشجوی دختر از افغانستان داشته‌ام که با پسران ایرانی ازدواج کرده‌اند و زندگی خوبی کنار هم دارند.

این امر مداراجویی فرهنگی و مذهبی را در جوامع ما بالاتر می‌برد. این ارتباطات فرهنگی و پیوند میان اقوام گوناگون، رنگین‌کمان زیبایی از گوناگونی فرهنگی را در سرزمین‌های ما شکل می‌دهد.

 قناعت افغان‌ها که بیشتر به دلیل چندین سال درگیری چریکی در سرزمین ایشان است، باعث می‌شود به کارهای خرد و دستمزد کم تن بدهند. حضور افغان‌ها در ایران را چقدر مایه قبح‌زدایی کار کودک برای خانواده بی‌بضاعت ایرانی می‌دانید؟

جنگ‌های طولانی در سرزمین‌هایی که گاه برخی دوستان ایرانی و افغانستانی آنجا را ایران شرقی می‌نامند، بیش از ۴۵ سال قدمت دارد و تنها محدود به مرزها نشده و سراسر افغانستان را در بر گرفته بوده است. ناامنی و جنگ و اوضاع نابسامان اقتصادی سبب مهاجرت شمار زیادی از این مردم بی‌گناه به دیگر کشورها شد. درست مانند سال‌های جنگ طولانی ایران و عراق که هزاران تن از اهالی خوزستان مجبور شدند یار و دیار را ترک کرده و در دیگر شهرهای ایران ساکن شوند. مهاجرت نه‌تنها آسیب‌های روحی و روانی بر خانواده‌ها 

بر جای می‌گذارد، بلکه سبب بروز بحران‌های مالی نیز می‌شود. تصور کنید که شما خانه و مغازه دارید یا در اداره‌ای استخدام هستید و ناگهان یک روز جنگ می‌شود و شما مجبور می‌شوید همه زندگی‌تان را در چمدانی جای داده و جان خود و خانواده‌تان را نجات دهید. در این شرایط، چاره‌ای ندارید جز آنکه سخت کار کنید و قناعت بورزید تا زندگی‌تان دوباره سامانی بگیرد.

اما آنچه سبب بروز پدیده آزاردهنده کودکان کار در جامعه ما شده، بیش از آنکه ناشی از حضور افغان‌های مهاجر باشد، ناشی از سیاست‌های اقتصادی نادرست، مدیریت ناکارآمد و فساد اقتصادی در سامانه‌های مالی کشور است. از همین روست که حتی در مناطقی که مهاجران افغانستانی کمتر حضور دارند، باز هم شاهد پدیده کودکان کار هستیم و خانواده‌های تهیدست ایرانی مجبور هستند تن به کارکردن کودکانشان بدهند. اگر اصلاحات بنیادین اقتصادی در کشور انجام شود، این معضل به صورت طبیعی کاهش خواهد یافت.

  کودکان زباله‌گرد مهاجر  به معنای واقعی کودک نیستند و به دلیل درگیرشدن با اجتماع از سنین پایین، آسیب‌های فراوان دیده و مشکلات رشد بسیاری دارند. چگونه می‌توانیم آسیب متقابل بین این کودکان و جامعه را کاهش دهیم؟

همان‌طورکه می‌دانیم، جست‌وجو در میان زباله‌ها و گردآوری زباله‌های خشک به‌ویژه زباله‌های پلاستیکی، به صورت سامان‌یافته و از سوی شرکت‌هایی که شغلشان بازیافت این کالاهاست و با شهرداری‌ها قرارداد دارند و سودهای بسیاری از این رهگذر کسب می‌کنند و البته به بهبود شرایط محیط زیست نیز یاری می‌رسانند، انجام می‌شود. در واقع هریک از کودکان و نوجوانانی که در خیابان‌ها در حال جست‌وجو در سطل‌های زباله می‌بینیم، در استخدام این شرکت‌ها هستند. یکی از راه‌های کاهش آسیب‌پذیری کودکان و نوجوانان زباله‌گرد آن است که شهرداری‌ها این شرکت‌های بازیافت را ملزم به فراهم‌کردن وسایل بهداشت، کاهش ساعات کار، فراهم‌آوردن زمینه آموزش و تحصیل این کودکان، کنترل بهداشت و سلامت آنها و دادن وعده‌های غذایی مناسب به آنها بکنند و بر این امر نظارت جدی داشته باشند. این امور در بسیاری دیگر از کشورهای جهان به همین صورت سامان یافته‌اند.

 کودکان یا نوجوانان کارگر مهاجر همیشه در این سن نیستند و همیشه زباله‌گردی چاره مناسبی برای زندگی آنها نیست، خیلی‌ها گمان می‌برند که این ازدیاد قشر فرودست شاید اقتصاد ایران را از پا درآورد؛ در نتیجه رفتارهای نامناسبی با مهاجران دارند. نظر شما دراین‌باره چیست؟

بی‌تردید این کودکان و نوجوانان مهاجر زورشان نمی‌رسد اقتصاد ایران را از پا درآورند. اما این اقتصاد بیمار می‌تواند بسیاری از خانواده‌های طبقه متوسط ایران را به زیر خط فقر بکشاند. بحران اقتصادی کشور ما از زباله‌گردی کودکان مهاجر نشئت نگرفته است. سرزمینی که بزرگ‌ترین منابع انرژی جهان را در دل خود دارد، دچار انواع سختی‌های اقتصادی و زیست‌محیطی شده؛ چراکه سال‌هاست از مدیریت نادرست منابع رنج می‌برد. وقتی از منابع سخن می‌گوییم، منظور هم منابع طبیعی و هم منابع انسانی است. قشری از کودکان ایرانی و افغانستانی در رنج هستند چراکه برنامه‌های درستی برای توسعه منابع انسانی و ساختن آینده‌ای بهتر برای آنها تدوین نکرده‌ایم. جوانان ایرانی و افغانستانی همگی در حال مهاجرت از این کشور هستند، چراکه نتوانسته‌ایم آینده تحصیلی و شغلی مناسبی برای آنها طراحی کنیم. بحران مهاجرت را باید فراتر از مهاجرت نخبگان ایرانی دید. در واقع ما با بحران مهاجرت فارسی‌زبانان به سرزمین‌های بیگانه روبه‌رو هستیم. این بدان معناست که بسیاری از فرزندان فارسی‌زبانان در آینده شاید دیگر نتوانند دیوان حافظ و 

مثنوی معنوی و شاهنامه را بخوانند. اگر نتوانیم به جامعه فارسی‌زبانان به‌صورت یکپارچه بیندیشیم و برای آینده سرزمین‌ها و فرهنگ مشترکمان برنامه‌ریزی کنیم، با دست خود تیشه بر ریشه خودمان زده‌ایم.

 نگاه تحلیلی خود را به مسئله مهاجرت افغان‌ها و سخت‌نگرفتن حکومت روی مرزها بیان کنید.

ایران و افغانستان مرزی طولانی (بیش از ۹۴۰ کیلومتر) دارند که با فراز‌و‌نشیب‌های جغرافیایی گوناگونی همراه بوده است.

 با این همه، در دهه‌های گذشته همواره ایران توانسته است حاکمیت خود را بر اداره مرزها اعمال کند. در تابستان ۱۴۰۰ که شمار زیادی از روشنفکران و اندیشه‌ورزان افغانستانی مجبور به مهاجرت شده بودند، در میان شماری از دانشگاهیان ایرانی این ایده مطرح بود که با توجه به مهاجرت شمار بالایی از نخبگان ایرانی به دیگر کشورها در سال‌های اخیر و بحران جدی فرزندآوری در ایران،‌ یکی از برنامه‌های دولت می‌تواند اعطای اقامت بلندمدت به نخبگان و اندیشمندان افغانستانی برای زندگی، کار و تحصیل در ایران باشد. در واقع، در‌حالی‌که ما سال‌هاست از فرار مغزها رنج برده‌ایم، اینک فرصتی فراهم آمده بود تا سیاست جذب مغزها را دنبال کنیم؛ هرچند در عمل کندی کار دستگاه و عدم شناخت کافی از ظرفیت‌ها و توانمندی‌های جامعه دانشگاهی مهاجر از افغانستان، سبب شد ده‌ها هزار نفر از ایشان از ایران نیز کوچ کنند و به سرزمین‌های دیگر بروند.

 در آخر آنچه را دوست دارید گفته شود، بفرمایید.

بر این گمان هستم که مهم‌ترین مشکل در روابط جوامع مدنی ایران و افغانستان با یکدیگر، شناخت اندک مردم ما از شباهت‌های فرهنگی میان ما و کشور همسایه است. نجیب بارور، شاعر نامدار افغانستانی، در یکی از سروده‌های زیبایش به خوبی پیوندهای تاریخی میان مردمان ایران و افغانستان را یادآور می‌شود. بخشی از این سروده را در زیر تقدیم خوانندگان این گفت‌وگو می‌کنم:

مبین حقیر مرا، دیو در سرای من است

مخوان مهاجرم، این آسمان هوای من است

در این بنای تمدن، نشان دست من است

در این کرانه جان، یادگار هست من است

به طبق سنت بیگانه، نام من مبرید

به نام غیر، در این خانه نام من مبرید

من از عمیق‌ترین نقطه خراسانم

ستون محکم تاریخ کوله‌بار من است

جناب حضرت زرتشت هم‌دیار من است

دیار حضرت رودابه، ‌کابلستانم

شناسنامه تهمینه، از سمنگانم

تو شاهنامه شو و اندر آب یادم کن

تو پنجهیر و در بامیان خطابم کن

اگر ترانه‌ای از زندگیست در گوشت

مباد بوعلی و مولوی فراموشت

اگر تو بلخ شنیدی و یا مزار، منم

اگر هرات شنیدی و قندهار، منم

هنوز بوی ابومسلم است در تن من

شکست پشت خراسان، شود شکستن من

اگر خرابه و پامال گشته‌ام امروز

ز سرنوشت بد‌اقبال گشته‌ام امروز

غرور صخره البرز و ناشکستنی‌ام

نوار جنگ و رشادت به سینه بستنی‌ام

صدای خسته تاریخ در تفنگ من‌ست

مگو که سوخته‌ست، او خانه قشنگ من‌ست

به شانه‌شانه هندوکش است سنگر من

نشسته‌ام که بیایی تو هم برادر من

نشسته در خط تیر و تفنگ بودم من

اگر تو امن نشستی، به جنگ بودم من

دوباره پاسخشان را تفنگ می‌باید

به کفرشان همه فتوای جنگ می‌باید

به پشت شانه پامیر، بیستون بادا

به خون غیرت رگ‌های ما، جنون بادا

تو اهل جانی و تجدید می‌شوی وطنم

دوباره خانه خورشید می‌شوی وطنم

 

 

کودکان زباله‌گرد مهاجر