|

از داعش چیزی یاد نمی‌گیریم

جنگ جهانی دوم بنیان‌های فکری در غرب را دگرگون کرد. فکری که از قرن قبل باقی مانده بود، یک بار کاملا باز و دوباره بسته شد. اندیشه‌هایی که جنایت‌های جنگی، کشتار‌های بی‌رحمانه و بی‌ارزش‌شدن جان و تمدن بشر را دیده بودند، شروع به تخریب و بازسازی ریشه‌های فکری خود کردند. روشنفکران به بازنگری در تفکرات خود روی آوردند و سیاست‌مداران طرح‌های جدید برای اداره کشور‌ها ارائه دادند.

از داعش چیزی یاد نمی‌گیریم

محمد سرابی: جنگ جهانی دوم بنیان‌های فکری در غرب را دگرگون کرد. فکری که از قرن قبل باقی مانده بود، یک بار کاملا باز و دوباره بسته شد. اندیشه‌هایی که جنایت‌های جنگی، کشتار‌های بی‌رحمانه و بی‌ارزش‌شدن جان و تمدن بشر را دیده بودند، شروع به تخریب و بازسازی ریشه‌های فکری خود کردند. روشنفکران به بازنگری در تفکرات خود روی آوردند و سیاست‌مداران طرح‌های جدید برای اداره کشور‌ها ارائه دادند.

چند سال قبل خاورمیانه هم در یک مقیاس کوچک‌تر شاهد چنین جنگی بود؛ اما آیا «داعش» بر اندیشه و سیاست خاورمیانه تأثیر گذاشته است؟ آیا یک اندیشمند یا سیاست‌مدار در همان منطقه، نتیجه‌ کاربردی از دوران دولت جعلی اسلامی عراق و شام گرفته است؟ یا اینکه اهالی فکر و عمل، با وجود از سر گذراندن این تجربه دردناک به همان شیوه قبلی به راه خود ادامه می‌دهند؟ آیا تنها نتیجه به‌دست‌آمده بعد از سقوط داعش، تقویت جنگ‌‌های داخلی، قبیله‌گرایی و اختلاف‌های فرقه‌ای است؟

جنگ جهانی دوم در شش سال اروپا را ویران کرد و به دیگر کشور‌های جهان هم خسارت‌های زیادی زد؛ ولی هنوز جنگ به پایان نرسیده بود که بزرگ‌ترین حلقه‌‌ها و شخصیت‌های نظریه‌ساز شروع به عبرت‌گرفتن از آن کردند. البته مشهورترین آنها حلقه فرانکفورت هستند که با دیدن برخورد فاشیسم و کمونیسم به بازنگری در مبانی مارکسیسم پرداختند؛ اما جنگ در بیشتر رشته‌هایی که با انسان ارتباط داشت، آثار ماندگاری به جا گذاشت. رفع استعمار که منجر به استقلال‌یافتن جمع بزرگی از مستعمره‌ها در دو دهه پس از جنگ شد، اصلاحات ارتباط کارگر و کارفرما و معیار‌های رفاه که باعث ارتقای سطح زندگی انسانی در شهر‌ها شد، همکاری کشور‌ها برای بازسازی یکدیگر، ایجاد بازارهای جهانی، تأسیس سازمان‌های بین‌المللی و حتی در هنر و فلسفه تا جایی که تعریف دوباره معنای شر، زیرساخت‌های فلسفه و اخلاق را جابه‌جا کرد. بدیهی است که بهشت زمینی ساخته نشد؛ اما مشاهده خانواده‌هایی که زیر بمباران شهرهای درسدن و لندن کشته می‌شدند، سرباز‌هایی که در نبرد‌‌های خاکی شوروی و آبی اقیانوس آرام از تیر و ترکش ناگهانی جان می‌دادند و البته کشتار‌های دسته‌جمعی در آشویتس و کاتین و نانجینگ باعث شد که دنیای غرب، قبل و بعد از جنگ جهانی تغییر کند. با همین روش‌ها بود که جنگ جهانی سوم تاکنون یعنی نزدیک به 80 سال به تأخیر افتاده است. اگر طول مدت سلطه داعش را با تصرف شهر موصل اندازه‌ بگیریم، می‌بینیم که دولت خلیفه برای حداقل سه سال کل خاورمیانه را به خاک و خون کشیده بود. آیا حالا که داعش تا حد نابودی ضعیف شده است، نباید از روشنفکر‌ها و سیاست‌مدار‌ان انتظار داشت که از آن عبرت بگیرند؟ داعش که به شکل عجیبی وحشی و عقب‌مانده بود، اعمالی مانند نسل‌کشی و برده‌داری را در مقیاس وسیع اجرا کرد که در هیچ حالت دیگری امکان آزمایش نداشت. 

اتفاقا داعش طرفداران بسیار زیادی داشت که با آن همکاری می‌کردند و جنگجویانی را از سرتاسر جهان جذب کرده بود که به شوق کشتن و کشته‌شدن به سوی بیعت با خلیفه می‌شتافتند. حکومت‌‌های خارج از خاورمیانه هم در شروع و پایان جنگ به‌وضوح نقش داشتند و منافع خود را دنبال می‌کردند. این اتفاقات چقدر در مبانی فکری و سیاسی خاورمیانه تأثیر گذاشت؟ 10 سال بعد از جنگ جهانی دوم تفسیر از تاریخ، پیشرفت، ملیت، خشونت، ایدئولوژی، اراده، ثروت، دیپلماسی، توسعه، دولت، عقل، آموزش و حتی هنر و صنعت زیر‌و‌رو شده. اکنون پنج سال از سقوط موصل گذشته است. کسانی که در خاورمیانه نظریه می‌سازند، سخنرانی می‌کنند، انتخابات برگزار می‌کنند، در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنند، کتاب ترجمه می‌کنند، قبیله‌ها را هدایت می‌کنند، پول و اسلحه جابه‌جا می‌کنند یا هر کار دیگری که با جامعه و سیاست ارتباط دارد، قصد ندارند از دوران داعش چیزی بیاموزند؟