|

دروغ یا واقعیت تاریخی کودتای 28 مرداد

کتر محمود کاشانی فرزند مرحوم آیت‌‌الله کاشانی در پاسخ به نوشته این‌جانب تحت عنوان «درباره چپ مصدقی»، مواردی را به رشته تحریر درآورده‌اند که بی‌مناسبت ندیدم برای روشن‌شدن اذهان خوانندگان گرامی درباره آنها توضیحاتی عرض کنم. البته به جز پاسخ به نظرات این‌جانب، ایشان همه کسانی را که نگاه منفی به سرنگونی دکتر مصدق دارند، مورد لطف خویش قرار داده‌اند و به‌عنوان نمونه پژوهشگرانی مانند آبراهامیان و گازیروفسکی را به دلیل ندانستن زبان فارسی، ناآگاه و فاقد صلاحیت برای اظهارنظر در این زمینه می‌دانند؛

امیر طیرانی: دکتر محمود کاشانی فرزند مرحوم آیت‌‌الله کاشانی در پاسخ به نوشته این‌جانب تحت عنوان «درباره چپ مصدقی»، مواردی را به رشته تحریر درآورده‌اند که بی‌مناسبت ندیدم برای روشن‌شدن اذهان خوانندگان گرامی درباره آنها توضیحاتی عرض کنم. البته به جز پاسخ به نظرات این‌جانب، ایشان همه کسانی را که نگاه منفی به سرنگونی دکتر مصدق دارند، مورد لطف خویش قرار داده‌اند و به‌عنوان نمونه پژوهشگرانی مانند آبراهامیان و گازیروفسکی را به دلیل ندانستن زبان فارسی، ناآگاه و فاقد صلاحیت برای اظهارنظر در این زمینه می‌دانند؛ اما درباره یادداشت من ایشان چند نکته را متذکر شده‌اند و از آن جمله به اراذل و اوباش خواندن تظاهرات‌کنندگان آن روز از سوی من معترض شده‌اند. در پاسخ به ایشان باید یادآور شوم: 

1- منظور از به‌کاربردن واژه اراذل و اوباش آن نیست که تک‌تک افراد حاضر در خیابان‌های آن روز حتی اگر در چپاول خانه مصدق یا دیگر مراکز مورد هجوم شرکت داشته و اموالی را هم به یغما برده باشند، جزء اراذل و اوباش خوانده شوند. بدیهی است که هیچ‌کس امکان این را ندارد که همه حاضران را یک به یک شناسایی و درباره هویت و شخصیت آنها داوری کند؛ بلکه منظور از به‌کاربردن این واژه، افرادی هستند که به گردآوری و تهییج مردم از طرق مختلف و از جمله پرداخت پول و... اقدام کرده‌اند. همان‌هایی که بعد از سرنگونی مصدق و به‌دلیل شرکت در وقایع آن روز از سوی رژیم تکریم شدند و مدال گرفتند؛ افرادی مانند شعبان جعفری، طیب حاج‌رضایی، حسین و نقی رمضان‌یخی، حسن محرر، بیوک صابر، مصطفی زاغی، اصغر سسکی، حسن سه‌کله، اکبر گیل‌گیلی، امیر موبور، احمد عشقی، محمود مسگر، ملکه اعتضادی، پری آژدان‌قزی و... که اگر محدودیت جا وجود نداشت، درباره سوابق تک‌تک آنها و انواع جرم و جنایاتی که مرتکب شده بودند و تعداد بازداشت‌ها و سال‌هایی را که در زندان گذرانده بودند، برای آگاهی خوانندگان می‌آوردیم. البته بعید می‌دانم آقای کاشانی برخی از آنها را به‌خوبی و حتی از نزدیک نشناسند. همه افراد فوق البته به جز آن دو معروف که شهرت‌شان بنا به دلیل دیگری بود، از جمله بزن‌بهادرهای و چاقوکشان بنام تهران بودند و در آن روز در صفوف حامیان شاه در شهر حضور مؤثر داشتند. به‌عنوان نمونه حسین رمضان‌یخی تا پیش از مرداد 1332 سابقه سه قتل و 10 سال زندان و سه سال تبعید در نقاط جنوبی کشور را در کارنامه داشت و قس علیهذا.

2- یکی دیگر از ایراداتی که دکتر کاشانی مطرح کرده، آن است که چرا در آن یادداشت آمده که حزب توده منتقد دکتر مصدق بوده است و افراد حزب توده علیه مصدق فعالیت می‌کردند. برای قضاوت درباره آگاهی و داوری درباره موضع حزب توده در برابر مصدق و نهضت ملی رجوع به نشریات، اعلامیه‌ها و مواضع آن حزب که در دوران نهضت ملی مانند نشریات مردم و نامه مردم، به سوی آینده، شجاعت، نبرد خلق، شهباز، چلنگر و... سهل‌ترین و مطمئن‌ترین راه است. به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنم.

«از هم‌اکنون می‌توانیم مطمئن باشیم که تجدیدنظر در قرارداد نفت به هر حال به سود ملت ایران نخواهد بود و جز تثبیت موضع انگلیس‌ها در کشور ما کاری انجام نخواهد داد» (نامه مردم، 1329.3.27).

روزنامه «به‌ سوی آینده» در سوم مهرماه 1329 نمایندگان مجلس شورا را به سه گروه تقسیم کرد؛ گروه سوم، دسته عوام‌فریبان بودند که در رأس آنها دکتر مصدق قرار داشت.

همان روزنامه درباره واژه ملی نوشت: «ملی نقاب سیاهی است که چهره‌های داغدار و ننگین را می‌پوشاند. ملی سرپوشی است که قبایح و رذایل را می‌پوشاند... ملی با بیگانه دشمن است؛ ولی از استعمار دستور می‌گیرد... عقل ملی ناقص، فکرش کوتاه، منطقش ضعیف، زبانش الکن، اشکش گشوده... نیرنگش بی‌پایان است. این است خصایص ملی» (به سوی آینده، 21 مهر 1329). و در مقاله‌ای دیگر جبهه ملی را چنین معرفی کرد: «امپریالیسم در ایران به ایجاد یک بند و بست مبتذل و کثیف مرکب از عوامل خود پرداخت و آن را جبهه ملی نام گذارد» (به سوی آینده، 8 آذر 29).

به جز این مواضع، حزب توده در طول دوران حکومت دکتر مصدق از طریق راه‌اندازی اعتصابات در محیط‌های مختلف کارگری و فرهنگی یا از طریق تبلیغات و جنگ رسانه‌ای از طریق مطبوعات پرشمار خود تا توانست دولت مصدق را تحت فشار گذاشت. راهپیمایی‌ها و تجمعات متعدد حزب در این دوران عامل مهمی در بی‌ثبات‌کردن فضای سیاسی‌-اجتماعی کشور بود. راهپیمایی‌ها و تجمع‌های 23 تیر، 7 و 8 آبان، 14 آذر 1330 و 8 فروردین 1331 از‌ جمله شاخص‌ترین و مهم‌ترین تظاهرات‌ها در طول آن دو سال بود. چهار روز بعد از واقعه 23 تیر 1330 روزنامه رستاخیز خلق نوشت: «دکتر مصدق با کشتار 23 تیر می‌خواست نوکری و اطاعت خود را نسبت به امپریالیسم آمریکا اثبات کند و نشان دهد که او داوطلبانه حاضر است ملت را کشتار کند تا مورد پشتیبانی ترومن قرار گیرد» (رستاخیز خلق، 30/4/30).

تحریم خرید اوراق قرضه ملی یکی دیگر از اقدامات ضد مصدق و نهضت ملی حزب توده بود. محمدعلی افراشته درباره فروش اوراق قرضه ملی شعری سرود که بخشی از آن این است:

قرضه را بهر ملت آوردی/ راستی هم چه معجزی کردی

بنده خاص ینگه‌دنیایی/ خصم سرسخت ملت مایی

چرا هرجا که یک جاسوس باشد/ به خان پیشوا مأنوس باشد

رئیس دولت این کشور ماست/ و یا، آفتابه‌دار ینگه‌دنیاست

برو‌ ای پیشوا اطوار کم کن/ بساط خود در آمریکا علم کن

تو پیشوا نیستی جانم بلایی/ تو میکروب سلی، مالاریایی... .

اما مهم‌ترین و سرنوشت موضع حزب توده با دکتر مصدق و نهضت ملی هم، سکوت و انفعال اعضای حزب توده در قبال اتفاقات روز 28 مرداد بود که بعدها خود آن حزب نیز این انفعال را در پلنوم ششم خود در مسکو نقد کرد.

3- ایشان در نقد خود نوشته است که مصدق با مخالفان خود برنامه‌ای ترتیب داده بودند تا نخست‌وزیری را به زاهدی واگذار کند و از قدرت کنار برود و به این‌ منظور مجلس را منحل کرد. در صورت قبول این نظر باید سؤال کرد پس چرا دربار و حامیان داخلی و خارجی آن و دیگر مخالفان مصدق که او را خائن به کشور و نهضت ملی می‌دانستند، با پیشنهاد او موافقت نکردند تا همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود. تا هم مصدق به خواسته‌اش برسد و هم شاه و دربار و آمریکا و انگلیس از دست مصدق و نهضت ملی و... نجات پیدا کنند. یا آنکه ماجرای نامه 27 مرداد که در آن آیت‌الله کاشانی به دکتر مصدق درباره خطر کودتا هشدار داده بود، چه بود. آیا آن نیز برنامه‌ریزی دکتر مصدق بود؟

اگر واقعا مصدق با منحل‌کردن مجلس قصد کنار‌رفتن از نخست‌وزیری را داشت، چرا آیت‌الله کاشانی با تأیید رفراندم به این کار کمک نکرد که مصدق زودتر از کار کنار برود و سپهبد زاهدی بر سر کار بیاید. دکتر کاشانی با استناد به سخنرانی خود در آکسفورد و نوشته‌های متعدد دیگر خود می‌نویسند: «با ارائه مقاله خود و اسناد فراوان نشان دادم که در مرداد 1332 هیچ کودتایی علیه مصدق انجام نشده و چگونگی واگذاری قدرت از سوی مصدق به زاهدی را آشکار کردم».

سؤال اینجاست که اگر مصدق قصد واگذاری قدرت را داشت، آیا نمی‌توانست از شاه و زاهدی و حامیان آمریکایی و انگلیسی‌شان برای خود و یارانش تضمین بگیرد که بعد از واگذاری قدرت، آنها را بازداشت و زندانی و سپس تبعید نکنند؟ و دکتر فاطمی را اعدام نکنند؟ آیا یک دکترای حقوق و سیاست‌مدار باسابقه این‌قدر از شرایط و سیاست داخلی و خارجی بی‌اطلاع بود که بدون هیچ شرط و تضمینی قدرت را به رقیب خود واگذار کند و به دنبال کار خود برود تا مخالفان و رقبایش با او و اطرافیان‌شان آن‌چنان برخورد کنند؟ این چه معامله دو سر باختی بود که مصدق به آن تن داد که هم قدرت را واگذار کرد و هم محاکمه و زندانی شد. در اسناد و خاطرات منتشرشده از سوی آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها به جز شرح ماجرای وقایع دوران مصدق، به طراحی و اجرای عملیاتی تحت عنوان «تی‌پی‌آژاکس» اشاره می‌شود. به‌عنوان مثال در مجموعه اسنادی که در سال 2017 تحت عنوان «اسناد روابط خارجی آمریکا-ایران 1951-1954» منتشر شد، از صفحه 462 تا پایان کتاب دو فصل با عنوان طراحی و اجرای عملیات TPAJAX و عواقب عملیات مزبور، اسنادی آورده شده است.

آیا منظور از طراحی عملیات و عواقب آن، برنامه‌ریزی مصدق برای سرنگونی خودش بوده است؟

آیا اعلان رادیو بی‌بی‌سی در ساعت 12 شب 28 مرداد که آن را رمز کودتا می‌دانند، با این عبارت که: «الان درست ساعت 12 شب به وقت تهران است» با هماهنگی مصدق بوده است؟

در ۱۸ آگوست ۱۹۵۳، اسمیت، کفیل وزارت امور خارجه آمریکا، در یادداشتی برای رئیس‌جمهوری نوشت: «اقدام به‌عمل‌آمده به مناسبت سه روز تأخیر و تردید و دودلی ژنرال‌های ایرانی دست‌اندرکار با شکست و ناکامی روبه‌رو شد و طی آن زمان مصدق ظاهرا از همه آنچه در شرف انجام‌یافتن بود، آگاه شد. در واقع یک ضدکودتا صورت گرفت. (تلگراف ١٦٥٣ - ۸ - ۷۸۸۰۰/۸ به نقل از اسناد سخن می‌گویند ج ۲ سند شماره ٣٤٦ ص ١١٨٢).

یا این سند که از هماهنگی آمریکایی‌ها با شاه سخن می‌گوید: «شاه اظهار کرد که به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند درک کند که چگونه نقشه ناکام ماند... مأموران مورد اعتماد کاخ کاملا به موفقیت آن اطمینان داشتند، اینک او نیازمند اطلاعات و رهنمود برای اقدام بعدی خویش است...» (تاریخ ۱۷ آگوست ۱۹۵۳ [۲۷ مرداد ۱۳۳۲] شماره تلگراف ۱۷۵۳ - ۷۸۸۰۰/۸ به نقل از اسناد سخن می‌گویند ص ۱۱۸۲ - ۱۱۸۱).

در این تلگراف سفیر آمریکا از دو موضوع مهم پرده برمی‌دارد: نخست پیشنهاد دولت آمریکا به شاه مبنی بر هدایت کودتای نظامی علیه مصدق و اینکه شاه ترجیح می‌دهد که از روش‌های قانونی برای سرنگونی مصدق سود جوید. دوم آنکه پس از شکست اقدام اول در ۲۵ مرداد ۳۲ درخواست اطلاعات و رهنمود برای اقدام بعدی می‌کند.

یکی دیگر از اسنادی که در سال ۲۰۰۰ میلادی منتشر شد، گزارش دونالد ویلبر جاسوس CIA و ازجمله دست‌اندرکاران عملیات TPAJAX بود. این گزارش سری در مارس ١٩٥٤میلادی تهیه شده و ویلبر در آن جزئیات عملیات سرنگونی مصدق را شرح داده است. این مکتوب شامل یک گزارش عملیات و چهار پیوست است. در مقدمه آن گزارش تحت عنوان «طرح مقدماتی لندن برای عملیات تی‌پی‌آژاکس» از جمله چنین آمده است: «سیاست هر دو دولت ایالات متحده و بریتانیا ایجاب می‌کند تا مانند راهکاری برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی ایران و سرانجام فروافتادن آن در مدار شوروی فرد دیگری را جایگزین مصدق کنند. تنها از راه یک جایگزینی برنامه‌ریزی‌شده است که می‌توان یکپارچگی و استقلال این کشور را تضمین کرد. سرلشکر زاهدی هم‌اکنون تنها فردی است که قدرت راهبری یک دولت جدید را دارد و برای سرکوبی نفوذ کمونیست‌های شوروی و انجام اصلاحات بنیادین شایان اعتماد است. برنامه زیر، سه مرحله پی‌درپی را در بر می‌گیرد. دو مرحله نخست مقدم بر عملیات نظامی است، این دو شامل دوره پشتیبانی مقدماتی کنونی و اقدامات گسترده تبلیغاتی است ... این مراحل، برای منافع متقابل ایالات متحده و بریتانیا ارزشی واقعی خواهند داشت و حتی اگر اقدام نظامی نهایی در آن انجام نگیرد، جایگاه مصدق را آسیب‌پذیر و متزلزل خواهند کرد. هزینه برآوردشده کلی مورد نیاز برای اجرای این برنامه، رقمی معادل 285 هزار دلار خواهد بود که ایالات متحده 147هزارو 500 و بریتانیا 137هزارو 500 دلار آن را فراهم می‌کنند».

به جز اسناد منتشرشده از سوی آمریکایی‌ها، خاطرات افراد مؤثر در کودتا مانند کرمیت روزولت «سی.ام. وود هاوس» و همچنین اثر تحقیقی «نیجل وست» که در آن به نقش «جرج کندی یانگ» قائم‌مقام MI6 در سال ۱۳۳۲ و اینتلیجنت سرویس در مسائل داخلی ایران و نیز کودتای ۲۸ مرداد اشاره کرده است، می‌تواند در روشن‌کردن مسئله یاری‌رسان باشد.

علاوه بر مجریان کودتا، «مادلین آلبرایت»، وزیر خارجه وقت آمریکا، در سخنرانی مورخ ۱۷ مارس ۲۰۰۰ میلادی خود ضمن استفاده از کلمه «Coup» صراحتا از دخالت آمریکا در سرنگون‌کردن حکومت مردمی محمد مصدق یاد کرده و آن را عاملی در راستای نوع نگاه و نگرش ایرانیان به آمریکا و غرب عنوان کرده است.

آقای کاشانی، به جز همه آنچه گفته شد، مرحوم پدر شما نیز بعد از برکناری در گفت‌وگو با خبرنگار کیهان گفتند: «شاه چهار ماه قبل می‌خواست مصدق را برکنار کند؛ ولی من وساطت کردم تا اینکه وارد این نبرد شدیم و پیروز گردیدیم» (کیهان، 1332/6/23).

از گفته‌های پدر شما چنین برداشت می‌شود که این نه مصدق، بلکه دیگرانی مانند شاه بودند که برای برکناری مصدق کوشش می‌کردند و سرانجام نیز در آن مبارزه و نبرد پیروز شدند.