چند نکته درباره یک حکم جنجالی
انتشار حکم یک بازیگر زن و قید دریافت خدمات روانپزشکی به دلیل داشتن «شخصیت ضد اجتماعی» در روزهای گذشته حرفها و واکنشهای زیادی را به همراه داشته است. برای پرداختن به این موضوع ابتدا لازم میدانم توضیح کوتاهی درباره فلسفه تشخیصهای روانپزشکی داشته باشم.
انتشار حکم یک بازیگر زن و قید دریافت خدمات روانپزشکی به دلیل داشتن «شخصیت ضد اجتماعی» در روزهای گذشته حرفها و واکنشهای زیادی را به همراه داشته است. برای پرداختن به این موضوع ابتدا لازم میدانم توضیح کوتاهی درباره فلسفه تشخیصهای روانپزشکی داشته باشم.
تشخیصهای روانپزشکی چه تشخیصهایی هستند و برای چه منظور استفاده میشوند و چه هدفی دارند؟ علم روانپزشکی برای اینکه زبان مشترکی بین متخصصان ایجاد کند و روی انواع اختلالات روانپزشکی تحقیق کند همیشه تلاش کرده تا تشخیصهایی را تعریف کند که ملاک و معیار بحثها قرار بگیرند. هدف این کار در وهله اول خدمت به سلامت مردم است. هدف از تشخیصگذاری فرایندی است که ما در آن بیمار را بفهمیم و درک کنیم. بر اساس همین درک و فهم است که میتوانیم به بیمار راهکارهایی ارائه دهیم تا بر اساس ارزشهای خودش ارتقا پیدا کند. برای همین هدف تشخیصگذاری روانپزشکی در درجه اول خدمت به فرد و جامعه است. برای همین در ابتدا باید حواسمان باشد که از این تشخیصگذاریها در مقاصد سیاسی استفاده نشود و دیگر اینکه به عنوان برچسب آنها را به افراد نسبت ندهیم. دیگر اینکه انجام این تشخیصها و پیچیدن نسخههای درمانی برای آنها نباید با هدف تنبیه یا تحت فشار قراردادن برای تغییر سبک زندگی باشد. اگر چنین اتفاقاتی رخ دهد در واقع سوءاستفاده از روانپزشکی رخ داده است. بنابراین همه روانپزشکان و روانشناسان از این علم جز برای درمان بیمارانشان و در راستای ارزشهای بیمارانشان استفاده نمیکنند. نکته دیگر اینکه زمانی که از روانپزشکی در این مقاصد استفاده میشود در واقع موجبات کاهش اعتماد مردم به سیستم سلامت روان را پدید آوردهایم. وقتی مراجعه به متخصصان سلامت روان با یک انگ یا زشتی همراه باشد طبیعتا نگاه عمومی هم به این بخش از خدمات سلامتی با چالشهایی مواجه میشود و ممکن است بسیاری را از مراجعه به متخصصان باز دارد. این مسئله میتواند آسیب جدی به وضعیت سلامت روان جامعه هم وارد کند. ضمن اینکه باید توجه داشت صرف اینکه فردی سبک زندگی متفاوتی را در پی گرفته باشد به این معنی نیست که آن فرد را بتوان یک بیمار روانپزشکی تلقی کرد.
نکته دیگر اشاره به عبارت «شخصیت ضد اجتماعی» در حکم خانم صمدی است. اگر فردی خلاف قانونی عمل کرد این رفتار نمیتواند تشخیص اختلال شخصیت برای این فرد بدهد. در واقع تشخیص اختلال شخصیت برای افرادی در این شرایط هم آسیبهایی را برای فرد در پی داد و هم اینکه به علم روانپزشکی آسیب وارد میکند. همچنین میتواند به جامعه آسیبهایی وارد کند و موجب بیاعتمادی شود. واقعیت امر این است که بسیاری از افرادی که امروز از عبارت «شخصیت ضد اجتماعی» برای برچسبزدن به دیگران استفاده میکنند در واقع صلاحیت چنین کاری را ندارند. اگر کسی گمان میکند که فردی در نزدیکیاش یا در جامعه و جایی که او میشناسد اختلال «شخصیت ضد اجتماعی» دارد بدون برچسبزدن باید او را به روانپزشک معرفی کند تا این تشخیص رخ دهد. ضمن اینکه زدن چنین برچسبی به افراد به دلیل سبک پوشش در هیچجای دنیا وجود ندارد.
اصول ارجاع افرادی که در پروندههای کیفری حضور دارند به دریافت خدمات سلامت روان هم مراتبی دارد که باید مورد توجه قرار بگیرد.
ظرفیت متهم برای دفاع از خودش است. اگر قاضی تشخیص دهد که متهم در شرایطی است که نمیتواند از خودش دفاع کند، برای حمایت از حقوق متهم وی را به روانپزشک قانونی ارجاع میدهد. روانپزشک قانونی این نکته را بررسی میکند که آیا این فرد در شرایطی هست که از خودش دفاع کند یا خیر و آیا میتواند اتفاقات دادگاه را بفهمد یا نه؟ در اینجا سیستم حقوقی برای اینکه حق متهم ضایع نشود او را به دریافت خدمات سلامت روان ارجاع میدهد.
مورد بعدی ارجاع متهم به روانپزشک زمانی است که فرد افکار خودکشی دارد یا رفتارهای آسیبرسان جدی نسبت به خودش دارد. در چنین شرایطی هم مقام قضائی برای اینکه جلوی این آسیبرسانی را بگیرد فرد را به سیستم روانپزشکی ارجاع میدهد؛ بنابراین ارجاع اجباری برای دریافت خدمات روانپزشکی باید همین دو کاربرد را داشته باشد. اگر دستگاه قضائی خارج از این دو مورد فردی را به دریافت خدمات روانپزشکی اجبار کند هم حقوق شهروندی شخص را تضییع میکنیم و هم همانطورکه پیشتر به آن اشاره کردم انگزنی به بیماران روانپزشکی را بیشتر میکنیم و نگاه عمومی به این خدمات را در وضعیت نامناسبی قرار میدهیم.