گزارشی برای 17 مردادماه، یک روز ماندگار در روز شمار ایرانی به نام روز خبرنگار؛ با همه تلخی ها و شیرینیهایی که دارد
اندوه آفتاب «هفدهم»
«بخندید، قشنگ بخندید...» و شما اینقدر قشنگ خندیدید که عکستان در همهجا پخش شد. همان عکسی که در جشنواره انجمن صنفی برای روز خبرنگار گرفتید. همان عکس با لباسهای خوشرنگ بعد از گرفتن جایزه. حالا امروز درست یک سال بعد از آن روز خبرنگار، شما وارد یازدهمین ماه بازداشت موقت خود شدهاید. خانواده شما و خانواده خبر منتظر انشای رأی هستند و ما نگران، جز نوشتن از شما و چسباندن عکستان روی دیوارهای تحریریه یا تصویر روی موبایل کاری از ما برنمیآید.
شرق: «بخندید، قشنگ بخندید...» و شما اینقدر قشنگ خندیدید که عکستان در همهجا پخش شد. همان عکسی که در جشنواره انجمن صنفی برای روز خبرنگار گرفتید. همان عکس با لباسهای خوشرنگ بعد از گرفتن جایزه. حالا امروز درست یک سال بعد از آن روز خبرنگار، شما وارد یازدهمین ماه بازداشت موقت خود شدهاید. خانواده شما و خانواده خبر منتظر انشای رأی هستند و ما نگران، جز نوشتن از شما و چسباندن عکستان روی دیوارهای تحریریه یا تصویر روی موبایل کاری از ما برنمیآید. ما پشت در دادگاه مینشینیم و به هم دلداری میدهیم. به خانهتان میآییم و جای خالیتان به روحمان چنگ میزند. ما بازماندههای یک سفر دور و درازیم بچهها... ما در هر برههای کمشدنها را دیدهایم... تحریریههایی که هر بار از صدای خندیدن یک نفر خالی میشوند. از سالها پیش انگار این رسم بود که در پس هر رویدادی ما متهم باشیم؛ اما حالا در روز خبرنگار و در آستانه یکسالگی بازداشت موقت شما فهرست بچههای بازداشتی را میبینیم. میانهتان با زهرا و هدی توحیدی خوب است؟ با هم بحث میکنید؟ روزنامه میخوانید؟ دلتان برای تحریریه تنگ شده؟ میدانم که تنگ شده... نیلوفر جان و الهه جان؛ ما اینجا از پشت میزهای تحریریه برای روز خبرنگار به یادتان مینویسیم. روزتان مبارک. این صفحات هدیه ما به شماست. کاش سال دیگر در روز خبرنگار دوباره هردوی شما جلوی دوربین عکاس بایستید و بخندید. و ما فکر کنیم آنچه از سر گذراندیم، یک کابوس بود... روزتان مبارک.