|

مناظره 1+3

بیماری با کلافگی، مراجعه بی‌نتیجه و متعدد خود به «متخصص»! زالودرمانی و نحوه محاسبه مبالغ پرداختی برای هر زالو و هر جلسه زالو درمانی را برایم توصیف کرد. آن را توییت کردم و با تعرفه پزشک عمومی مقایسه کردم که 10 برابر بود.

بیماری با کلافگی، مراجعه بی‌نتیجه و متعدد خود به «متخصص»! زالودرمانی و نحوه محاسبه مبالغ پرداختی برای هر زالو و هر جلسه زالو درمانی را برایم توصیف کرد. آن را توییت کردم و با تعرفه پزشک عمومی مقایسه کردم که 10 برابر بود. البته نگفتم که این تعرفه پزشک عمومی برخلاف زالو خیلی رایح نیست چون این شغل به عنوان اساسی‌ترین رشته پزشکی از سال‌ها پیش به دلیل همین تعرفه‌ها منسوخ شد و بقایای شاغلان این رشته، آنها که کار پزشکی را ترک نکردند و مهاجرت هم نکردند، به کار زیبایی و اعتیاد و اخیرا همین زالو و بادکش رو آورده‌اند. بخش مهمی از مشکلات سیستم سلامت به نبود سیستم ارجاع که نقش اساسی آن را پزشکان عمومی بر عهده دارند برمی‌گردد. گویا به واسطه همین توییت بود که به مناظره‌ای یک‌نفره با سه نفر مقامات سنتی فراخوانده شدم تا شاید به مدد تعدد استادان و نهاد‌ها و قوانین و مقالات چاپ‌شده و به رخ‌کشیدن همه اینها و با استفاده از سه‌چهارم وقت حقانیتی برای جناب زالو حداقل در منظر عوام فراهم آید. لاجرم یک‌چهارم وقت (به‌خصوص اگر قرار باشد نظر و احساس اکثریت جامعه پزشکی را منعکس کند) یادداشتی را برای جبران شنیده‌های بی‌پاسخ یا به تعجیل پاسخ داده‌شده ضروری می‌کند. تأکید من ابتدا بر دست‌سازبودن چیزی بود که به نام طب سنتی معروف شده است. در همه جای دنیا طب فولکلور در میان مردم وجود دارد و بسیاری غیرپزشکان به آن اشتغال دارند. اما شاید تنها در کشور ماست که این همه دفتر و دانشکده و اداره برای آن ساخته شده است. بی‌تردید این مؤسسات در ترویج آنچه طب سنتی یا ایرانی و... نام دارد بیشترین تأثیر را داشته‌اند.

اما «لیش‌تراپی» هم ممکن است نامی نامأنوس احیانا فرنگی برای زالودرمانی باشد اما کلمه، اعتباری برای این روش درمانی پدید نمی‌آورد. اگرچه ممکن است هرکس در هر مورد ازجمله زالو مطالعه‌ای انجام دهد و در یکی از هزاران مجله پزشکی دنیا به چاپ برساند و انبوهی از مقالات فراهم آورد (آن هم در کشوری که تبلیغ تولید مقاله در و دیوار را پر کرده است) اما تا زمانی که این درمان به عنوان درمان یک بیماری مشخص جایگاهی پیدا نکرده و غیرایرانیان هم آن را نپذیرفته‌اند یک درمان oflabel محسوب شده و استفاده از آن خارج از یک پروتکل تحقیقاتی با تمام ضوابط اخلاقی و با پرداخت «حق‌العلاج» توسط بیمار یک کار غیراخلاقی است که باید توسط سازمان نظام پزشکی مورد پرسش قرار بگیرد. تأسیس مزارع زالو و بیزینس گسترده زالو بماند! اشاره کردم به اینکه پزشکان ازجمله پزشکان عمومی و متخصصان داخلی حق اجتهاد در مورد روش‌های درمانی به‌خصوص روش‌های غیراستاندارد را ندارند. اشتغال ایشان به کاری که در کاریکولوم آموزشی‌شان نبوده اگر عوام‌فریبی نباشد به آن کار اعتبار هم نمی‌دهد. سال‌ها اشتغال پزشک به کارهای غیراستاندارد از توانایی‌های او در دانش طب می‌کاهد و دیگر قادر به ارجاع بیماران هم نخواهد بود. بنابراین اشتغال طبیب دانشگاه‌دیده به کار سنتی چنانچه ادعا می‌شود از خطرات طب سنتی نمی‌کاهد اما قطعا از توانایی‌های طبیب خواهد کاست. اشتغال افراد به کاری که در مورد آن آموزش تخصصی ندیده‌اند اگر غیراخلاقی نباشد یک ارزش اخلاقی هم نیست. شرم حضور مانع از آن شد که آرزوی خود را برای اشتغال سه عضو دیگر مناظره به کاری متعارف در سیستم سلامت کشور و تلاش برای احقاق حقوق مابازای آن کار (به جای پرداختن به کارهای دیگر) ابراز کنم. اگرچه سن‌و‌سال ایشان و بنده که ایشان را در جایگاه سنی شاگردان من قرار می‌دهد این اجازه را به من می‌داد. تردید ندارم هر سه بزرگوار به فرض حیات در یک کشور اروپایی در بطن سیستم سلامت کشور قرار می‌گرفتند.

دیگر آنکه به رسمیت نشناختن طب سنتی از طرف حقیر و اکثریت جامعه پزشکی با ده‌ها سال‌ها فعالیت درمانی و آکادمیک را تقصیر خودشان دانستند که در زمان تحصیل به بنده آموزش نداده‌اند! با این گفته یک بار دیگر بر آنچه به تأکید در مناظره گفتم مهر تأیید زدند؛ چگونه می‌شود به تحقیقات فردی که از پیش به مثبت‌بودن نتایج تحقیقاتش ایمان دارد و حتی می‌خواهد آن نتایج را آموزش بدهد و در آموزش‌ندادن آنها خود را مقصر می‌داند اعتماد کرد؟ چگونه می‌توان با چنین فردی وارد یک پروژه تحقیقاتی شد؟ منافع مالی و مقاماتی ایشان به کنار. در آن یک‌چهارم وقت اشاره‌ای گذرا به تئوری دانش موازی کردم. مقصود آن بود که همان‌طور که هر قبیله‌ای روی زمین نمی‌تواند دانش مخصوص خودش را داشته باشد در هیچ یک از علوم هم علوم اختصاصی مثل ژنتیک مارکسیستی، جامعه‌شناسی مارکسیستی، اقتصاد و پزشکی سنتی و نظایر اینها نداریم. در همین کشور خودمان کسی جرئت نمی‌کند از فیزیک یا الکترونیک سنتی صحبتی به میان آورد. 40 سال کار طبابت و 30 سال تدریس و پراکتیس مغز و اعصاب بی‌تردید نظریات و روایات خاصی از بیماری‌ها را در مغز حقیر جا داده است که اگر به شیوه حضرات سنتی با آنها برخورد کنم، باید به تقدیس آنها بپردازم اما وقتی گایدلاین‌های نوین می‌آیند و مثلا در تأثیر وارفارین در دایسکشن کاروتید خدشه وارد می‌کنند یا بسیاری تغییرات در شیوه‌های درمانی را توصیه می‌کنند من خود را موظف به تغییر رویه خود و متابعت از عقل جمعی می‌بینم چراکه به من آموخته‌اند «تجربیات شخصی گاه راهی است به سوی جهنم». در پایان آرزو کردم همه به راه دانش بازگردند چون بایزید معجزه را در سر بازار و در پیکار روزانه بجویند نه در پروازکردن و زیر آب رفتن. بازگشت به دانش بی‌تردید مهم‌ترین عامل بر ضد مهاجرت جوانان خواهد بود نه در طب که در تمام شئون.