|

گفت‌وگو با علی بهراد، نویسنده وکارگردان فیلم «تصور»؛

زندگی برخلاف دستپخت مادر، همیشه جذاب نیست

بی‌شک سینمای ایران از زمان همه‌گیری کرونا به بعد شرایط عجیب و متفاوتی را تجربه کرده است. سالن‌های سینمای ایران جز معدود فیلم‌هایی، جمعیت زیادی به خود ندیده است و در‌این‌میان فیلم‌هایی در بازه زمانی مشخص به اکران رسیدند که دیده نشدند. «تصور» یکی از همین فیلم‌هاست. یکی از هفت فیلم منتخب برای رقابت در هفته منتقدان بین‌الملل جشنواره فیلم کن ۲۰۲۲ که واکنش‌های مثبت مخاطبان خارجی را نسبت به اولین نمایش رسمی‌اش در خارج از ایران به همراه داشت.

زندگی برخلاف دستپخت مادر، همیشه جذاب نیست

 بی‌شک سینمای ایران از زمان همه‌گیری کرونا به بعد شرایط عجیب و متفاوتی را تجربه کرده است. سالن‌های سینمای ایران جز معدود فیلم‌هایی، جمعیت زیادی به خود ندیده است و در‌این‌میان فیلم‌هایی در بازه زمانی مشخص به اکران رسیدند که دیده نشدند. «تصور» یکی از همین فیلم‌هاست. یکی از هفت فیلم منتخب برای رقابت در هفته منتقدان بین‌الملل جشنواره فیلم کن ۲۰۲۲ که واکنش‌های مثبت مخاطبان خارجی را نسبت به اولین نمایش رسمی‌اش در خارج از ایران به همراه داشت. جهان فانتزی این فیلم به‌درستی شکل گرفته و مخاطبش تمام مدت با خیال شخصیت فیلم به قصه‌های او سفر می‌کند. «تصور» دست مخاطبش را به‌راحتی در خیال‌پردازی باز می‌گذارد تا با سفر درونی شخصیت‌هایش همراه شویم. این فیلم مدتی است به اکران آنلاین رسیده است. به همین بهانه در ادامه، گفت‌وگوی ما با علی بهراد، نویسنده و کارگردان این اثر را می‌خوانید.

 سال‌هاست که اکثر فیلم‌های سینمای ایران که اساسا در گونه اجتماعی روایت می‌شوند، طبق قالب‌های مشخصی به سراغ موضوعات می‌روند. همین تشابه در بسیاری از آثار، اغلب بین سینما و مخاطب فاصله ایجاد می‌کند. نگاه شما به روابط بین آدم‌ها در اولین ساخته بلند سینمایی جالب است. روابط بین آدم‌ها در ذهن شما چطور تعریف می‌شود؟

برای پاسخ به این پرسش باید به گذشته برگردم. از کودکی هر انسان یا هر جنبنده‌ای من را به فکر‌کردن ترغیب می‌کرد. از کودکی دیدن زوج‌ها برایم جالب بود. وقتی آنها را می‌دیدم، با خودم فکر می‌کردم چقدر مناسب هم هستند؟ چقدر با عشق به هم رسیده‌اند؟ ذهنم درگیر آنها می‌شد. اینکه آدم‌ها چقدر به هم ربط دارند یا چقدر به هم بی‌ربط هستند. مثل بچه‌ها که همیشه فکر می‌کنند مادرشان بهترین دستپخت دنیا را دارد؛ چرا‌که فقط همان غذا را چشیده‌اند. من هم فکر می‌کردم زوج‌های اطرافم همیشه ایدئال و جالب هستند. تا اینکه به‌مرور متوجه شکل تغییرات در روابط شدم. خیلی وقت‌ها آدم‌ها در رابطه مرد یا زن دست بالا را دارند. این موضوع همیشه دغدغه من بوده و همچنان به آن فکر می‌کنم. اساسا این پدیده یعنی وصل‌شدن یک انسان به انسانی دیگر برایم جالب است. روابط آدم‌ها برای من اولین سوژه فکرکردن است. بسیار احساساتی هستم و جلوه بیرونی احساسی‌بودن این است که تصمیم بگیری به جنس مخالف نزدیک شوی و حرف بزنی. شکل بیان این احساسات به‌مرور در کتاب‌هایی که خواندم و فیلم‌هایی که دیدم، خودش را پیدا کرد. شاید دراین‌میان کتاب کمتر تأثیر داشت؛ چراکه به‌مرور شکل مطالعه من تغییر کرد؛ اما در فیلم‌دیدن معمولا در کودکی و نوجوانی دیدن کمدی رمانتیک‌ها برایم جالب بود. شکلی از روابط که هم واقعی است و هم نیست. انگار الگویی است که در دنیای واقعی وجود ندارد؛ درعین‌حال از دنیای واقعی هم وام می‌گیرد. همه این دریافت‌ها از دنیای پیرامون در ذهن من تأثیرش را گذاشت. مهندسی مکانیک خواندم که کاملا بی‌ارتباط با سینما بود؛ اما هم‌زمان سینما را از کلاس‌های آقای کیارستمی، فرهادی و مکری یاد گرفتم. تأثیری که از استادانم گرفتم، باعث شد تا فرم خودم را شکل بدهم و زبان شخصی داشته باشم. خاطرم هست شهرام مکری همیشه سر کلاس تأکید می‌کرد: «رسالت کسی که می‌خواد فیلم‌ساز بشه اینه که مدل خودش رو پیدا کنه». از شهرام مکری ممنونم بابت این جمله‌ای که مدام سر کلاس تکرار می‌کرد. اینکه بگردید مدل خودتان را پیدا کنید، مهم‌ترین نکته در فیلم‌سازی است. هیچ وقت راه‌حل‌هایی را که استاد عباس کیارستمی برای فیلم‌سازی ارائه می‌داد و تأکید می‌کرد هر فردی اثر مخصوص به خودش را در زندگی دارد و آن را باید تبدیل به فیلم و درام و قصه کنیم، فراموش نمی‌کنم.

 پس سینما را به واسطه کلاس‌های فیلم‌سازی یاد گرفتید.

من در همان دوران نوجوانی عشق فیلم بودم. کمدی رمانتیک‌ها برایم جالب بود؛ اما حقیقت و واقعیت جالب‌تر بود. دنبال اتفاق تازه‌تری می‌گشتم. دیدن فیلم «پیش از طلوع» برایم جالب بود. انگار مسخ‌ شده و چیز عجیبی کشف کرده بودم. برای چیزی که در ذهنم می‌چرخید، الگویی پیدا کرده بودم. شروع کردم همه آنها را به هم چسباندم و از تجربیات شخصی و زندگی کودکی و کلاس‌هایی که رفتم و فیلم‌هایی که دیدم، وام گرفتم. از سال 91 هر سال تقریبا یک فیلم کوتاه ساختم و همه آنها شبیه به «تصور» بود. درام قصه‌های من از دل چسباندن کلمات به هم جلو می‌رفت. نمونه‌هایی که اغلب در سینمای اجتماعی می‌بینیم، این است که موضوعی پنهان است و همان موضوع تبدیل به یک مشاجره می‌شود. آدم‌ها سر هم داد می‌زنند، دوربین دور آنها می‌چرخد و... اما این مدل فیلم‌سازی الگوی من نبود. دلم می‌خواست اگر عصبانیت و ناراحتی در قصه وجود دارد، در کلمه خلاصه شود. اگر غافلگیری هست، هم صرفا در کلام باشد. تجربیات من در طول سال‌ها به ساخت «تصور» رسید.

  یکی از نکات تأمل‌برانگیز «تصور» نگاه به تنهایی آدم‌هاست. زندگی‌کردن در خیال و تنهایی که ترجمه تصویری درستی از آن صورت گرفته است.

از دوستی سال‌های قبل حرف درستی شنیدم که تا امروز در خاطرم مانده است. اینکه هر کار هنرمندانه‌ای از دل یک خلوت هنرمندانه ببیرن می‌آید. به نظرم همه آثار هنری درست و قابل اعتنا از خلوت آدم‌ها شکل گرفته است. شاید یکی از دلایلی که سینمای ایران آن‌قدر چنگی به دل نمی‌زند و باید سال‌ها بگذرد تا فیلمی نظرت را جلب کند، به نظرم این است که آدم‌هایش آن‌قدر خلوت مفیدی ندارند. باید از جمع مفید به یک خلوت مفید پناه ببرید. وقتی به خلوت می‌رسی، باید چیزهایی با خودت داشته باشی. این صحبت کمک بزرگی برایم بود. من سعی می‌کنم مدام از خودم مراقبت کنم. خیلی چیزها را نمی‌بینم و آدم‌هایی هستند که از آنها فاصله می‌گیرم، برای اینکه از خودم مراقبت کنم. این فیلم از دل رخوت بیرون آمده است. فیلم می‌گوید زندگی پروسه رخوت‌انگیزی است و رابطه هم بخشی از زندگی است و بهترین رابطه‌ها هم جایی به رخوت می‌رسد. درعین‌حال چاره‌ای وجود ندارد. کار و معاشرت‌کردن با دوستان و تفریح و... روش‌هایی است که برای زندگی انتخاب می‌کنیم. فرمول‌هایی است که به آن رسیدیم و بهترین روش برای آرامش و خوشبختی است. اینکه زندگی را بگذرانیم. نوع دوم انتخاب هم این است که رابطه را در خیال ادامه بدهید؛ چون کیفیت هر رابطه‌ای در دنیای واقعی با کیفیت رابطه در خیال برابری نمی‌کند.

  انتخاب جالبی هم برای بازیگری که در خیال زندگی می‌کند، داشتید.

مهرداد صدیقیان مدتی بازی نمی‌کرد؛ اما او بلد است که بازی نکند. مقصودم این است که اغلب هرکسی که مقابل دوربین می‌رود، به‌عنوان کارگردان باید دائم چیزهایی را از بازی بازیگر حذف کنی؛ ولی مهرداد یک خصوصیت جالب دارد و آن این است که بازی‌اش به چشم نمی‌آید. این دقیقا چیزی بود که می‌خواستم. مدلی که دیالوگ می‌گوید، انگار که گاهی دیالوگ را می‌خورد، ممکن است یک ایراد باشد؛ ولی برای فیلم من که شخصیت آدمی خجالتی و درون‌گرا را تصویر کردم، عالی بود؛ چون یک معضل درون‌گرایی این است که همه چیز به تمرین است که کیفیت پیدا می‌کند. حتی حرف‌زدن با تمرین روز‌به‌روز بهتر می‌شود. مدل رفتاری مهرداد صدیقیان کاملا با فیلم هماهنگ بود. انگار که این آدم تمرین حرف‌زدن نداشته و اجرای مهرداد این را می‌گوید که انگار این آدم جامعه‌گریز است.

 بیشتر فیلم در شب روایت می‌شود و طبیعی است که به دلیل رؤیا‌پردازی و خیال‌پردازی شخصیت اصلی فیلم، چنین موقعیتی توجیه‌پذیر است و یکی از برگ‌های برنده فیلم، فیلم‌برداری درست آن است.

بله، علیرضا برازنده برای فیلم اولی‌ها یک نعمت است. او تنها فیلم‌برداری بود که تحت هر شرایطی کار می‌کرد؛ یعنی پلان‌هایی داشتیم که در برف و باران واقعی فیلم‌برداری شده و با توجه به اینکه هر فیلم‌بردار برای خودش قوانینی دارد، کمتر فیلم‌برداری با شرایطی که ما داشتیم، کار می‌کرد. انرژی و توان او برای من باور‌نکردنی بود. وقتی فیلم اول کار می‌کنی، با سختی و مشقت آن را به تولید می‌رسانی. آن‌هم در دوران کرونا و اینکه کمتر کسی حاضر بود برای ساخت فیلم اول سرمایه‌گذاری کند و فقط 30 جلسه زمان داشتیم و نباید از این تعداد جلسات بیشتر می‌شد. علیرضا فارغ از کیفیتی که در نور‌پردازی و کار با دوربین داشت، شرایط کار اول را کاملا درک می‌کند و همراهی می‌کند تا در مدت مقرر فیلم به اتمام برسد.

 این روزها از زبان اهالی سینما تصویر روشن و حرف‌های امیدوارکننده‌ای از آینده این حرفه نمی‌شنویم. مشکلات زیادی در سال‌های اخیر روی سینمای ایران سایه انداخته است. نگاه شما به‌عنوان کارگردان نسل جوان نسبت به آینده سینمای ایران چیست؟

از روز اولی که قدم به این حرفه گذاشتم، فکر می‌کردم باید مدل خودم را داشته باشم. اوج آمال و آرزوهایم این بود که وقتی اسم من می‌آید، تصویری در ذهن آدم‌ها از یک مدل فیلم‌سازی که مختص من است، شکل بگیرد. در تمام این سال‌ها هر کاری کردم، سعی کردم مدل خودم را حفظ کنم و در ادامه هم همین رویه را ادامه می‌دهم. سعی می‌کنم کامل‌تر و پخته‌تر عمل کنم. به نظرم درباره سینمای ایران باید راهکاری درباره عرضه و تقاضای مالی پیدا شود تا اینکه سینما از خودش ارتزاق کند. اتفاقی که در این سال‌ها به واسطه مدیریت غلطی که از طرف مسئولان سیاست‌گذار به اسم تهیه‌کننده‌های اشتباه ایجاد شد، عملا جز معدود فیلم‌هایی، دیگر آثار تولید‌شده سینمای ایران در اکران هزینه ساخت را هم برنمی‌گردانند. با توجه به اینکه در یک سال گذشته فستیوال‌های خارجی دیگر فیلم ایرانی برنمی‌دارند، فیلم‌های ایرانی دیگر نمی‌توانند حتی سهمی از فروش را در خارج از مرزهای ایران تجربه کنند. در این شرایط باید فکر کنیم چطور به راه‌حل سالم، تمیز و شفاف برای ارتزاق سینمای ایران از بازار آزاد برسیم. طبیعی است که باید چرخه تولید و اکران حیات طبیعی خودش را داشته باشد تا فیلم‌ساز و تهیه‌کننده به ساخت فیلم‌های بعدی امیدوار باشند. این موضوع مهمی است؛ چرا که چهار، پنج سال پیش باز هم فیلم‌هایی در گیشه به سود می‌رسیدند. فکر می‌کنم الان کمتر فیلمی در گیشه به سود می‌رسد. فیلم «تصور» تا به امروز به واسطه فروش خارج از کشور هزینه‌های تولیدش را برگرداند. تا وقتی راه‌حلی برای اینکه چطور فیلم‌ها روی پای خودشان بایستند و به وسیله فروش بلیت و وی‌اودی پول دربیاورند نرسیم، نمی‌توانیم از این بحران عبور کنیم. تا راهکاری برای آن پیدا نشود، نمی‌توان آینده روشنی را متصور بود. در کنار بخش خصوصی ارگان‌هایی در ساخت فیلم دخیل هستند که شاید نگاهی به گیشه ندارند. حتی ممکن است ارگان دولتی نباشد و یک شخص باشد که اهمیت چندانی به گیشه نمی‌دهد؛ اما فکر می‌کنم نیاز است تا پیش از هر چیز چرخه تولید و اکران را به حالت طبیعی برگردانیم.