|

گذشتگان، غریبه‌هایی در گذشته

یکی از سؤال‌های تکراری و مرسوم که استادان تاریخ و باستان‌شناسی و انسان‌شناسی در شروع کلاس‌ها از دانشجویان می‌پرسند این است که دانستن درباره گذشته به چه دردی می‌خورد و یکی از جواب‌هایی که معمولا می‌شنویم این است که یکی از فواید تاریخ در این است که با یادگرفتن درباره اشتباهات گذشته می‌توانیم از اشتباهات آینده اجتناب کنیم (عبرت از تاریخ). اما یک چیز که معمولا در کلاس‌ها فراموش می‌شود این سؤال است که رابطه «ما» با گذشته و تاریخ چیست و چطور است. اگر این رابطه برای دانشجویان روشن نشود - که معمولا نمی‌شود - خیلی از دانشجویان به جای فهم تاریخ دچار سوءفهم از آن می‌شوند.

گذشتگان، غریبه‌هایی در گذشته

کریم علیزاده*:‌ یکی از سؤال‌های تکراری و مرسوم که استادان تاریخ و باستان‌شناسی و انسان‌شناسی در شروع کلاس‌ها از دانشجویان می‌پرسند این است که دانستن درباره گذشته به چه دردی می‌خورد و یکی از جواب‌هایی که معمولا می‌شنویم این است که یکی از فواید تاریخ در این است که با یادگرفتن درباره اشتباهات گذشته می‌توانیم از اشتباهات آینده اجتناب کنیم (عبرت از تاریخ). اما یک چیز که معمولا در کلاس‌ها فراموش می‌شود این سؤال است که رابطه «ما» با گذشته و تاریخ چیست و چطور است. اگر این رابطه برای دانشجویان روشن نشود - که معمولا نمی‌شود - خیلی از دانشجویان به جای فهم تاریخ دچار سوءفهم از آن می‌شوند.

به‌طور مثال، مهم است که دانشجوی عراقی درباره فرهنگ سومر بخواند و بیاموزد، ولی به همان اندازه هم مهم است که به وی یادآوری شود که وقتی درباره سومری‌ها یاد می‌گیرد آنها را به راحتی با عراقی‌های امروزی جمع نبندد، وقتی درباره سومری‌ها، اکدی‌ها، آشوری‌ها و بابلی‌ها فکر می‌کند یا حرف می‌زند به راحتی نگوید «ما» چنین و چنان بودیم و چنین و چنان تمدنی داشتیم (یعنی هستیم). همه عراقی‌ها امروز با تکیه بر مفهوم سیاسی ملت شاید بتوانند درباره خودشان از ضمیر «ما» استفاده کنند، ولی توسعه‌دادن این مفهوم برای مشمول‌کردن گذشتگانی که در آن سرزمین زندگی کرده بودند، غلط است و نمی‌توان برایش از ضمیر «ما» استفاده کرد. ما حتی وقتی درباره اجدادمان فکر می‌کنیم که یک یا دو نسل قبل زندگی می‌کردند، معمولا «آنها» را با خودمان جمع نمی‌بندیم چه رسد به مردمانی که سده‌ها و هزاران سال قبل از ما زندگی کردند و وجود یک رابطه مستقیم بین ما و آنها چندان روشن نیست و حتی اغلب مورد مناقشه است (چه از نظر زیستی/ ژنتیکی و چه از نظر فرهنگی).

یکی ممکن است بگوید یا سؤال کند که خب ضرر این سوءفهم درباره تاریخ و گذشته چیست؟ در نگاه اول و در زندگی روزمره و بین عموم مردم شاید ضرر بزرگی به چشم نخورد (در حالی که در این سطح و مقیاس هم ایرادات و حتی خطرات زیادی می‌توان برشمرد). اما خطرات این سوءفهم درباره تاریخ وقتی بیشتر و بهتر به چشم می‌خورد که وارد عرصه سیاست می‌شود و زمانی که سیاست‌مداری یا یکی از رهبران و حاکمان دچار چنین درک نادرستی از گذشته می‌شود. به‌طور مثال عراق را در نظر بگیرید که سه جنگ را در 40 سال تجربه کرد. جنگ هشت‌ساله با ایران، بعد جنگ اول خلیج فارس و سال‌های بعد از آن تا 2003 که به اشغال آمریکا و متحدانش درآمد، اوضاع اسفناکی تجربه کرد. از بین همه دلایلی که می‌توان برشمرد که چرا عراق به چنین روزی افتاد (متخصصان علوم سیاسی به وفور درباره این دلایل نوشته و گفته‌اند) این را هم می‌توان اضافه کرد که صدام حسین درک درستی از رابطه عراقی‌های امروزی با گذشتگانی که در آنجا زندگی کرده بودند، نداشت. در زمان جنگ اول خلیج فارس صدام خودش را میراث‌دار شاهان آشوری و بابلی معرفی می‌کرد یا حتی خودش را شاه امروزین آشوری می‌دانست (در دیوارنگاری‌های بغداد یا تمبرها، اسکناس‌ و....). در زمان جنگ هشت‌ساله با ایران هم می‌شنیدیم که خودش را سردار امروزی قادسیه می‌دانست. شکی نیست که چنین تصورات غلطی (چه واقعا به آنها اعتقاد داشت چه نداشت) در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و نظامی‌اش که عراق و زندگی میلیون‌ها عراقی را به فلاکت انداخت، بی‌تأثیر نبوده است. مثال‌هایی شبیه صدام حسین و عراق کم نیستند. آخرین شاه ایران هم مبتلا به همین توهم شده بود. به ناگهان و پس از بالاتررفتن قیمت نفت در بازارهای جهانی و سرازیرشدن پول‌های هنگفت به جیب دولت (شاه)، به تدریج تصمیمات شاه ایران در صحنه بین‌المللی وزن بیشتری پیدا کرد و شاه شروع کرد به مقایسه خودش با کورش هخامنشی و مقایسه سلسله پهلوی با سلسله هخامنشی. اگر به صحبت‌ها و مصاحبه‌های شاه گوش کنید، خواهید دید که هر وقت به «آنها» اشاره می‌کرد اشاره به «ما» داشت. کبر و غرور یکی از دلایل عمده در تصمیمات اشتباه وی در سال‌های قبل و مشرف به انقلاب اسلامی بود. شکی نمی‌توان کرد که منشأ بخشی از کبر و غرور شاه در فهم غلط وی درباره رابطه‌اش با کورش هخامنشی بود. همچنین، دیگر نمی‌توان شک کرد که وقتی پوتین تصمیم گرفت به اوکراین حمله کند، علاوه بر دلایل چندی که مطرح شده یکی هم اشتباه تاریخی اوست. اشاره به نقشه‌های سده هفدهم و هجدهم، مقایسه خودش با پتر کبیر و مسائل دیگر، همه و همه حاکی از این است که پوتین هم فکر می‌کند میراث‌دار پتر کبیر است، روس‌ها هم همان روس‌ها هستند که امپراتوری‌شان از سواحل اقیانوس آرام تا قبل اروپا توسعه پیدا کرد.

اینها مثال‌های خیلی روشن است که نشان می‌دهد چقدر مهم است که تاریخ بدانیم. اما این مثال‌ها حکایت از چیز مهم‌تری هم دارد، درک صحیح از رابطه‌مان با تاریخ و گذشتگان. دائم باید یادآوری و تأکید کرد که «ما» «همان‌ها» نیستیم.

*دکترای انسان‌شناسی- باستان‌شناسی از دانشگاه هاروارد، استادیار دانشگاه تِنِسی در ناکسویل/ آمریکا