عاطفه نیازمند کمک شماست
عاطفه زن بیسرپناهی که هرگز خانواده نداشته و در روزهای کودکی در خیابان رها شده، حالا در آستانه 19سالگی و خروج از مرکز خیریه باید به فکر سقفی برای آینده خود باشد. او بدون آنکه بخواهد به دوران زندگی بزرگسالی و استقلال وارد شده است. عاطفه به کمک خیرین در یک خیاطی زنانه مشغول به کار شده است. حقوق فعلی او پنجمیلیون تومان است
شرق: عاطفه زن بیسرپناهی که هرگز خانواده نداشته و در روزهای کودکی در خیابان رها شده، حالا در آستانه 19سالگی و خروج از مرکز خیریه باید به فکر سقفی برای آینده خود باشد. او بدون آنکه بخواهد به دوران زندگی بزرگسالی و استقلال وارد شده است. عاطفه به کمک خیرین در یک خیاطی زنانه مشغول به کار شده است. حقوق فعلی او پنجمیلیون تومان است. عاطفه میگوید اینکه وارد خانهای خالی بشود که کسی دیگر منتظرش نیست، برایش بسیار دشوار است اما او که هرگز طعم خانوادهداشتن را نچشیده، تقدیر خود را پذیرفته که تنهاست و فعلا باید به زندگی مستقل و تنهایی خو کند. او میگوید: فکر رهنکردن خانه را که از سرم بیرون کردهام؛ چون حداقل ۲۰۰ میلیون تومان میخواهد و من هم بیش از ۹۰ میلیون ندارم. اما اگر بتوانم پول را به ۱۳۰ میلیون برسانم، خانه کوچکی در یک محله جنوبی اما امن تهران میتوانم اجاره کنم که اجارهبهای ماهانه آن دو میلیون تومان است. مسئول خیاطی هم که در آن مشغول به کار هستم، به من قول داده بعد از سه ماه حقوقم به هفت میلیون تومان برسد تا بتوانم زندگی آبرومندانهای برای خودم دستوپا کنم. اما حالا از همه چیز میترسم. از آدمها در خیابان میترسم. هنوز خیلی آماده صحبتکردن نیستم و اعتمادبهنفس ندارم. انگار وارد جهانی شدهام که پر از غریبه است؛ آدمهایی که نمیشناسم و اگر بدانند پدر و مادر ندارم، قضاوتم میکنند. عاطفه وحشتزده به نظر میرسد. ناخنهایش را میجود، گاهی از جایش بلند میشود و کمی راه میرود. آنقدر ناخنهایش را جویده که رد زخم را میشود در نوک انگشتانش دید. میگوید: احساس میکنم آمادگی این همه هیجان را ندارم. اینکه دنبال خانه باشم، اینکه مستقل شوم، اینکه مدیریت مالی کنم، اینکه این حقیقت مثل پتک به سرم بخورد که تنهایم و این تنهایی آزاردهنده و دشوار را نمیتوانم هضم کنم. انگار پیر شدهام و همهاش خوابم میآید. تمام جانم خستگی دارد. هربار که از بنگاه به خانه موقت خیرم میرسم، خوابم میگیرد. میروم زیر پتو و قایم میشوم... مدام صلوات میفرستم که غیب شوم... انگار وحشتزدهام که کسی پیدایم کند... گاهی فکر میکنم کاش میشد پتو را با خودم میبردم و زیرش همه جا پنهان میشدم... کسی که صدایم میکند، چند متر میپرم... نمیتوانید بفهمید... تا جای من نباشید فهمیدن آنچه در قلب من میگذرد برایتان ساده نخواهد بود. عاطفه راست میگوید، جای او بودن کار سختی است. او میگوید باید با همه حفظ فاصله کند. با خیرش حفظ فاصله کند تا مبادا خیرش فکر کند او وبال گردنش میشود. نمیتواند با مددکارش خیلی نزدیک باشد، چون خلاف اصول است. دوستی ندارد و تنهاست و برای همین فکر میکند نیاز به یک مرخصی طولانی از جهان دارد. در صورتی که تمایل دارید به عاطفه کمک کنید، مبالغ اهدایی خود را به شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۱۸۴۲۳۷۵۶۳۰ بانک ملی به نام شهرزاد همتی پلسنگی واریز کنید.