نگاهی موشکافانه به دلایل جاماندگی دانش فضا در کشور همسایه
چرا پاکستان در صنعت فضایی شکست خورد؟
هند در برنامه فضایی خود پیروز و پیشتاز است، ولی پاکستان شکست خورده است. هند این موفقیت را مدیون نظام آموزشی خود است.
هند در برنامه فضایی خود پیروز و پیشتاز است، ولی پاکستان شکست خورده است. هند این موفقیت را مدیون نظام آموزشی خود است.
پرویز ئودبهائی، ترجمه و افزوده: حسن فتاحی و حسن ملکی: داستان نوشتن این مقاله یا بهتر بگوییم مقالهای که فیزیکدان هستهای نامبردار پاکستانی، پروفسور پرویز ئودبهائی نوشته است، مثل برخی مقالههایمان به کلاس برخط «علم و جامعه» بازمیگردد. چند هفته پیش یکی از جلسات ما که باز هم تا نیمههای شب به درازا کشید، مربوط به چاپ کتابی بود که دوست خوبمان، امیرمحمد گمینی، عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران در گروه تاریخ علم، آن را نوشته است. نام کتاب «ما چگونه ما نشدیم» است و به نظر میرسد این عنوان در پاسخ به کتاب «ما چگونه ما شدیم» از صادق زیباکلام باشد که او هم عضو هیئتعلمی گروه علوم سیاسی همان دانشگاه بود و گویا بازنشسته شده است. آن شب بحث بر سر این بود که آیا ایران دچار افول و بهویژه افول دانشی شده است یا نه؟ از آنجاییکه کتاب بسیار کمصفحه بود، بچهها آن را خوانده بودند. بنابراین همه با داشتن زمینهای از کتاب، در جلسه جمع شده بودند. در میان ما کسی نبود که با جان کلام کتاب همدل باشد، اما بر سر واژه «افول» هم بحث بود و تعریفی دقیق از این واژه در دست نداشتیم. در نهایت مترجمان- نویسندگان این مقاله تصمیم گرفتند سر فرصت، مقالهای در نقد این کتاب بنویسند و در همین صفحه علم روزنامه «شرق» چاپ کنند. تا اینکه 10 روز پیش پروفسور ئودبهائی لینک همین مقالهای را که پیشروی شماست، برای ما فرستاد تا بخوانیم. این مقاله چراغی در ذهن ما روشن کرد. ما در جلسهای که به نقد کتاب آقای گمینی عزیز پرداختیم، چیزی را مطرح کردیم مبنی بر اینکه باید دستگاهی با نام «دستگاه افولسنج» داشته باشیم. یعنی متر و معیاری که بتوانیم طبق آن بگوییم در جایی افول داریم یا نداریم. اگرچه بحث آقای گمینی در کتابشان بیشتر تاریخی است و نه معاصر، اما اساسا اینکه افول کردهایم یا نکردهایم بحث زیربنایی است. مقاله پروفسور ئودبهائی ورای اینکه درباره پاکستان است و درباره دلایل جاماندگی پاکستان در هماوردی فضایی، نشان از افول در این کشور دارد. اگرچه مسئله «افول» در پاکستان و ایران بسیار تفاوت دارد؛ زیرا پاکستان کشوری جدید و نوبهپاخاسته است، اما ایران کشوری در جهان کمنظیر و بیمانند با پیشینهای تاریخی چندهزارساله. ما مترجمان-نویسندگان این مقاله، تصمیم گرفتیم مقاله اصلی پروفسور ئودبهائی را ترجمه کنیم تا هم خوانندگان بدانند یک ذهن سلیم و شفاف در همسایگی ما چگونه میاندیشد و هم پیشدرآمدی باشد بر مقالهای که به نقد کتاب امیرمحمد گمینی عزیز اختصاص دارد. در این مقاله بخش «چرا پاکستان جا ماند» نوشته پروفسور ئودبهائی است و مابقی کار مترجمان آن. درباره هند پیشنهاد میکنیم اگر اهل پادکست هستید، در میان پادکستهای فارسی، سری به پادکست بیپلاس بزنید که درباره هند چند پادکست شنیدنی دارد.
هند و پاکستان
هند و پاکستان دو کشور هستند که با یکدیگر تاریخی خونین و صلحی ناپایدار دارند. هند کشوری با پیشینه بس بلندبالا است و از کشورهایی که در تمدن بشر نقشی مانا دارد. این کشور که به شبهقاره هم شناخته میشود، داستانیطولانی را سپری کرده تا بدینجا رسیده. جانفشانیها شده تا هند استقلال یابد. برای ایرانیها در سده های قبل هند سرزمینی دانشپرور و مهم بوده است، خوارزمی کتابی درباره حساب هندی دارد که ریاضیات برگرفته از تمدن هندی را معرفی میکند، ابوریحان بیرونی هم از سفرش به هند در دروان محمود غزنوی کتابی مهم درباره هند نگاشته است. در دوران معاصر هم هند برای ایرانیها همسنگ با کمپانی هند شرقی، گاندی، کشوری پرجمعیت، فتوحات نادر و شاعران سبک هندی، جای ارزان برای درسخواندن و این روزها دارو و برنج هندی است. اگرچه همه اینها حتی گوشهای از عجایب این کشور تاریخمند و پهناور با هزاران نوع آیین و دین هم نیست. پاکستان هم در همسایگی ما، یادآور زبان فارسی و کشوری پرجمعیت و نخستین کشور اسلامی است که بمب هستهای دارد. داستان پاکستان همچنین با کشور افغانستان گره خورده است. اما هند و پاکستان مدتهای مدیدی با هم جنگیدهاند و هنوز هم در منطقه کشمیر گاهی تنش میانشان بالا میگیرد. هر دو کشور هستهای یا به زبان عامیانه اتمی هستند. هر دو کشور ارتشهایی قوی دارند و هر دو کشور با مشکلاتی سخت روبهرو هستند. از آن سو، کشورمان، ایران با هر دو کشور روابطی ترش و شیرین دارد و هنر در این است که با هر دو کشور، بهترین موازنه را برقرار کند. چندی پیش هند ماهنشینی را با موفقیت روی ماه فرود آورد که نشاندهنده عزم آن کشور برای پیوستن به جرگه کشورهای دارای فناوری فضایی است. امروزه در دانشگاههای طراز اول دنیا میتوان دانشمندان هندی بیشتر و پاکستانی کمتری یافت. هند به لحاظ اقتصادی اوضاعش بهمراتب از پاکستان بهتر است و همانطورکه این مقاله نشان خواهد داد، در اوضاع نظام آموزش عالیاش نیز از پاکستان وضعیت بسیار بهتری دارد. دو کشوری که تا یک قرن پیش، در زمینههای مختلفی، وضعیتی نسبتا مشابه داشتند اما یکی در راه پیشرفت و توسعه قرار گرفته است و با سرعت بالایی پیش میرود و دیگری در بسیاری از زمینهها پسرفت کرده و از قافله توسعه بهشدت جا مانده است. اگرچه امروزه پاکستان با مشکلاتی سخت دستبهگریبان است؛ اما از یاد نبریم این کشور دوره درخشانی هم داشته که ما نام آن را «دوره عبدالسلام» مینامیم. در چند دهه پیش عبدالسلام بسیار کوشید تا پاکستان را در نظام دانشگاهی ارتقا دهد و گامهایی نیز برداشت. اما صد افسوس او چندان نزیست و بعدها در پاکستان گروههای خشکمغز افراطی که حتی گاهی خاستگاه افراطیگرایی افغانستان هم هستند، پا گرفتند. اگرچه در پاکستان ارتش هرگز نگذاشته شورشیان افراطی قدرت بگیرند؛ اما در هر حال این کشور راه درازی دارد تا بتواند ریشه گروههای افراطی را بخشکاند. این مسئله در هند هم وجود دارد و در آنجا هم گروههای تندرو کم نیستند اما دولت هند مهارشان کرده است. جالب اینکه ایرانیها با هند و پاکستان خاطره دیگری هم دارند. چندین دهه پیش در ایران هم پزشک هندی بود و هم پزشک پاکستانی. برای نمونه در شهرستان سامن، نزدیک ملایر که آن زمان چیزی در اندازه روستا بود، پزشکی پاکستانی حضور داشت و در شهرستانی مثل سلماس از شهرهای آذربایجان غربی، پزشک هندی. بد نیست درباره هند و پاکستان به یک موضوع هم گریز بزنیم. نیروی هوایی پاکستان غربی است و در چند دهه پیش نیروی هوایی ایران و پاکستان روابط خوبی با هم داشتند. حتی برخی از خلبانان نیروی هوایی ایران در پاکستان آموزش دیدهاند. نیروی هوایی هند بیشتر شرقی است. چندی پیش هم بین یک جنگنده اف 16 پاکستانی که جنگندهای ساخت آمریکاست، با جنگنده سوخوی روسی نبردی در گرفت و پیروز میدان خلبان پاکستانی با جنگنده آمریکاییاش بود. البته پاکستان، با حواس جمع که جنگی درنگیرد، با آن خلبان رفتاری صلحآمیز داشت و چند روز بعد او را به هند تحویل داد.
چرا پاکستان جا ماند
به لطف و مدد لژیون و گروهی از دانشمندان و مهندسان کاربلد که در دانشگاههای هند درس خوانده و آموزش دیدهاند، هند ستارگان را نشانه گرفته و به سوی فضا راهش را باز میکند. در اینجا «ستارگان» استعاره از چیزهای دیگر است؛ چیزهایی همچون اخترفیزیک، دانشهای کامپیوتر و رایانشی، فناوریهای شیمیایی، داروسازی، مهندسیهای صنایع سنگین، مدیریت فرایند و موارد دیگر. از سوی دیگر، کشور ما، پاکستان، با رهبری مردان نابینا، به سمت غارها گام برمیدارد. برنامه فضایی پاکستان در دهه 1960 گویی به پایان راه خود رسیده است و حتی برنامه و چشمانداز روشنی برای آینده آن وجود ندارد. دانشگاههای کشور ما، پاکستان، شرمآور و ننگآور است. گویی جویها و نهرهایی از دسیسه و فساد است که بیشتر به مگسپروری مشغولاند تا پرورش مغزهای اندیشمند. البته اینکه اینقدر زیاد مؤسسهها و دانشگاههای پاکستانی، به فساد آلوده شدهاند، نه چیز تازهای است و نه خبر جدیدی و نه حتی خبر فوری که در اخبار بگویند. دلیل اینهمه فساد بیپایان یا بهتر بگوییم «فساد محض» چیست؟ دلیل آن فاسد بودن، بیاخلاقی بیاندازه و بیکفایتی مسئولان ارشد نهادهای دانشگاهی پاکستان است. یعنی، معاونان، رئیسان دانشگاهها و استادان. دیگر بدتر از این نمیشود. اجازه میخواهم در همین آغاز، از آن ده درصد استاد و پژوهشگر و دانشجوی خوب در پاکستان صمیمانه عذرخواهی کنم و تأکید کنم این مقاله شامل آنان نمیشود، اما شامل حال خیلیها میشود. از بخشی از دانشگاهیان گرفته تا سیاستمداران، ژنرالها و نظامیها، قاضیهای دادگاهها و حتی کسانی که در ازای دریافت پول به برخی کارها تن میدهند. آیا دستگاه و نظام دانشگاهی در پاکستان شکستخورده و ناامیدکننده است؟ اجازه دهید این موضوع را به خوانندگان بسپاریم تا پس از دیدن نمونههایی که در دنیای واقعی جامعه دانشگاهی پاکستان رخ میدهد، قضاوت کنند. مواردی که در زیر اشاره میکنم، بدون نامهای واقعی افراد است، اما بهطور کامل درستی آن تأیید شده است. من حتی بیرحمانه بسیاری از موارد را که درستیشان را میدانم، اما شاهد و مدرک کافی و به اندازه در اختیارم نبود، دور انداختم. بنابراین مواردی را که میگویم، کاملا مستند و با شواهد و دلایل کافی است.
1- آقای «الف» و آقای «ب» دو برادر هستند. آقای «الف» پس از ارائه یک کار بهاصطلاح پژوهشی بسیار نامرغوب و بیکیفیت در گروه شیمی یک دانشگاه، درحالیکه حالا «آقای دکتر الف» شده، به یک دانشگاه محلی منتقل میشود و از آنجا پلههای فرایندی را که به غلط «ترقی» نام دارد، طی میکند. آقای «ب» که برادر کوچکتر است، با کمک «الف» که برادر بزرگتر است، راهی آمریکا میشود و از کالج پشتکوهآبادِ سفلی در ایالتی دورافتاده پذیرش میگیرد و در واقع از سوی دولت به او بورسیه تحصیلی تقدیم میشود. آنجا کالجی است که درخواست هیچ موجودی که روی دو پا راه میرود، رد نمیشود. اگر توان پرداخت شهریه را داشته باشید، به پایاننامه هم نیازی نیست. خوشبختانه آقای «ب» اصلا مشکل پایاننامه هم ندارد؛ زیرا برادر بزرگترش، «الف» که هماکنون برای خودش برو و بیایی دارد؛ پیشتر یکسری نوشته با نام پایاننامه ساخته و پرداخته بود. «ب» خود را از عرقریختن و زحمتکشیدن برای یک کار پژوهشی معاف کرده و با در دست داشتن همان نوشتهها که اصطلاحا اسمش پایاننامه بود، با کمی تغییر در آن و جابهجا کردن چند خط تیره و زیرنویس و بالا و پایینکردن پاراگرافها و کم و زیادکردن چند جمله و اگر به زبان انگلیسی نباشد، با کمک مترجم به انگلیسی بازگردانده و دکترای علوم و مهندسی مواد میگیرد. البته خودش معتقد است همه اینها لطف خداست. داستان به اینجا ختم نمیشود. این دو برادر هر دو معاونان دانشگاههای دولتی هستند که بخش تحصیلات تکمیلی هم دارد. یکی از این دو برادر چهبسا روزی به ریاست شورایعالی آموزش عالی هم برسد.
2- آقای «عین» در دوره مدرسه دانشآموز بسیار میانحالی بود؛ آنچنان که توان ورود به دانشکده مهندسی یا پزشکی را نداشت. مانند خیلی از دانشجویان که نمیتوانند وارد دانشکده فنی یا پزشکی شوند و افسوسمندانه وارد رشته فیزیک یا ریاضی میشوند، او فیزیک خواند و در نهایت دکتر «عین» شد. دکتر «عین» در دانشگاه لاهور استخدام شد. در یک زمان مشخص، برای ارتقای کاری و ارتقای رتبه، درخواست داد. او باید کارنامه تدریسی-پژوهشی خود را ارائه میداد که شامل مقالههایش بود و درسنامههای آزمونها و برگه سؤالهای امتحانیاش. باید تمام اینها را به کمیتهای ارائه میداد. من خیلی اتفاقی برگه امتحانی او را که برای درس فیزیک مقدماتی بود، دیدم. بسیار گیجکننده بود. برخی پرسشها از اینترنت گرفته شده بود و چیزی فراتر از اشتباه بودند. برای نمونه پرسشی بود از این قرار: چرا کشش قیمت - تقاضا مهم است؟ این آقای دکترای فیزیک نمیدانست که این پرسش برای اقتصاد است و نه فیزیک. او استانداردهای جدیدی را برای حماقت ایجاد کرده بود؛ اما کمیته ارزشیابی سخاوتمندانه رفتار کرد. او هماکنون معاون بخش تحصیلات تکمیلی است و لقب پروفسور را یدک میکشد.
3- آقای «قاف» از جایی از یک ناحیه کوهستانی خاص آمده است که در آن بورسیه تحصیلی چیزی غریب است و قدرت و تفنگ بسیار مورد احترام. با گذر زمان، آقای «قاف»، نخست دکتر «قاف» شد و سپس پروفسور «قاف». اینطور بالارفتن از پلهها به او، این حق را داد تا آنچه را که هر مدیر ردهبالای پاکستانی بیش از همه دوست دارد، داشته باشد: یک لندکروز رسمی و کارکنان امنیتی- مراقبتی اسلحه به دست. سپس مشکلی پیش آمد. اعضای هیئت علمی دانشگاه، آقای «قاف» را به رشوهدادن و فساد و اعطای قراردادهای ساختمانی مورددار و انتصابهای جعلی در پستهای کلیدی استادان و کارکنان متهم کردند. در مقابل آقای «قاف» با حالتی عصبانی و جنونآمیز همراه با نگهبانان تفنگ به دست خود، وارد شد. خشونت به خرج داد و رفتارهای بسیار ناشایستی از خود نشان داد. پس از آن 80 درصد استادان طوماری را خطاب به نماینده ارشد وزیر در آن استان کوهستانی امضا کردند. آنها در آن طومار اشاره کردند که آقای «قاف» تیراندازی کرده است و حتی یک ویدئوی ضبطشده هم به مدارک پیوست کردند. استادان خواهان برکناری بودند؛ اما هیچ اقدامی انجام نشد. او درحالحاضر برای نشستن بر صندلی ریاست و معاونت دیگر دانشگاهها در نظر گرفته شده است.
4- دکتر «شین» و دکتر «سین» در رشتههای گوناگون دانشگاهی استاد هستند و البته زن و شوهر. هر دو در یک شهر هم تدریس میکنند. برای اینکه بتوانند معیارهای لازم را برای کمیته آموزشی تحصیلات تکمیلی به دست آورند، هر دو نفر نیاز به تعداد معینی مقالههای پژوهشی چاپشده دارند. در اینترنت جستوجو میکنند. فرایند کپی-پیست یا رونویسی-چسباندن را انجام میدهند. دادههایی را هم پیدا میکنند. مراجع مقالهشان! را هم جفتوجور میکنند و سپس همه را به هم میدوزند. نویسنده مشترک بودن را میتوان در پاکستان فروخت؛ اما برای دوستان با منافعی تعریفشده یا کسانی که زن و شوهر هستند، همهچیز رایگان است.
چگونه افراد از شاخههای متفاوت میتوانند پژوهشهای خود را در یک مقاله و با نام 10 نفر گزارش دهند. بهندرت این سؤال از نویسندگان بیربط مقاله پرسیده میشود؛ اما وقتی یک بار از دکتر «شین» پرسیدند که شما در مهندسی کار میکنید و دکتر «سین» از روانشناسی چه نقشی در مقاله داشته؟ پاسخش صریح بود. او گفت: دکتر «سین» به من آرامش داد! اعضای کمیته ارزیابی اگرچه قهقهه سر دادند؛ اما توضیحات او را پذیرفتند. این زوج در میان بسیاری دیگر، سال به سال از حرکت رو به بالای مسیر شغلی خود لذت خواهند برد. تحصیلات عالی و تکمیلی در پاکستان یک شوخی بیش نیست. چیزی ورای آن شوخی چیزی وجود ندارد؛ مگر دستمزدهای بالا برای استادان و مدیران و نیز انبوهی از زباله (منظور مقالههای شرح دادهشده و مدرکهای گفتهشده است) که به طور مداوم افزوده میشود. درست قبل از ترک جایگاه، نخستوزیر پاکستان، شهباز شریف، با لایحهای که مجوز ساخت 24 دانشگاه جدید را صادر میکرد، موافقت کرد. آیا دلیلش واقعا کمک به مردم و تولید دانش بوده است؟ شاید هم به دلیل جهش ناگهانی دانشدوستی و تشنگی فراوان دانشجویان باشد! واقعیت این است که در پاکستان و در محیط تاریک و مخوف تجاری آن، تنها صنعتی که رونق دارد، املاک و مستغلات و ساختوساز خانه و جاده است. 24 پردیس دانشگاهی جدید دیگر درواقع برای پیمانکاران سودمند است. دقیقا بههمیندلیل سودمندی برای پیمانکاران است که پردیس زیبای دانشگاه قائد اعظم را با گذر بزرگراهی از میان آن نابود کردند. این اتفاق در زمان نواز شریف افتاد که به طرز ظالمانهای عمل کرد و هنوز زنده است. باید از آقای شریف تشکر کنیم که برای پیمانکاران شغل ایجاد کرده است. آیندگان شما را نه میبخشند و نه فراموش میکنند. شکست پاکستان در رقابتهای فضایی، نشان از یک شکست بزرگ و سیستماتیک بسیار گستردهتر دارد که در دهههای پیشین به بخش صنعت، حکومتداری، روابط خارجی و آموزش گسترش یافته است. مردانی که پاکستان را اداره میکنند، نمیتوانند آنچه را که شکستهاند، اصلاح کنند. آنها با نداشتن قوه تخیل و نیز پایبندنبودن به اخلاق، صرفا مشغول انجام کارهایی هستند که در کتابهای بازیشان نوشته شده است. آیا راهحلی وجود دارد؟ شاید باشد؛ اما نه تا زمانی که چنین مردان فاسدی افسار قدرت را در دست دارند.
درسهایی از پاکستان برای ایران
راستش را بخواهید اگر مقاله را همینجا هم تمام میکردیم، برای خوانندگان باهوش آنچه لازم است، کافی بود تا بدانند این داستان و موفقیت هند در اقتصاد، فناوری و نشاندن ماهنشین و شکست پاکستان در برنامههای فضاییاش چه درسهایی دارد. نویسندگان مقاله همه همّ و غمشان اعتلای کشور است و مقالاتی که پیشازاین نوشتهاند، نشاندهنده این است که مدتهاست دل در گرو توسعه و موفقیت ایران دارند. حال اجازه دهید با تمام محدودیتهایی که داریم، دلسوزانه و دردمندانه چند نکته را بگوییم. بخشی از فساد آموزشی که پروفسور ئودبهائی در بالا درباره نظام آموزش عالی پاکستان اشاره کردند، در ایران ما هم وجود دارد. کافی است سری به جلوی دانشگاه تهران بزنید. همه جا پر است از تبلیغ برای نوشتن مقاله، گرفتن پذیرش مقاله، نوشتن پایاننامه و بسیاری چیزهای دیگر. حتی کار به دلالی پذیرش دانشگاهی از خارج هم رسیده است. شرکتهایی ایجاد شدهاند که با دانشجو قرارداد میبندند که برایش پذیرش همراه با فاند بگیرند. سپس طبق آن قرارداد دانشجو وقتی پایش به دانشگاه خارجی رسید و پول کار پژوهشی دریافت کرد، باید ماهانه تا 30 درصد را به حساب این شرکت در ایران واریز کند و اگر نکند، این شرکت موضوع را به آن دانشگاه یا استاد گزارش خواهد داد. این مسئله در میان نمونههای پروفسور ئودبهائی نیامده؛ اما هدف ما این است که نشان دهیم آفتهایی که به جان نظام دانشگاهی یک کشور میافتد، در نهایت یک خروجی ویرانگر دارد و آن عقبماندگی و ویرانی کشور است. خطر دیگری که علاوه بر مشکلات مشابه ما با پاکستان، نهاد علم را در ایران تهدید میکند، خروج مغزها و رسوب سفارشیهاست. این دو پدیده ویرانگر را دستکم نگیرید؛ زیرا در نهایت خودش را به شکل فساد، ناکارآمدی و رانتخواری نشان خواهد داد. ما نام این رخدادهای شوم را که سبب میشود ایران به روزگار دُشامد گرفتار آید، افول مینامیم. همه چیز از مدرسه و دانشگاه شروع میشود.