|

سینمای ایران مدیون مهرجویی است

مثل میلیون‌ها نفر انسان دیگر، من هم هنوز از شوک شنیدن این فاجعه بزرگ بیرون نیامده‌ام و در ذهنم هزاران هزار سؤال بی‌پاسخ چرخ می‌زند و مدام از خودم می‌پرسم که چرا مهرجویی و همسرش؟ دو آدمی که در یک گوشه نسبتا پرتی از این جهان پهناور با دخترشان زندگی می‌کردند.

سینمای ایران مدیون مهرجویی است

احمد طالبی‌نژاد: مثل میلیون‌ها نفر انسان دیگر، من هم هنوز از شوک شنیدن این فاجعه بزرگ بیرون نیامده‌ام و در ذهنم هزاران هزار سؤال بی‌پاسخ چرخ می‌زند و مدام از خودم می‌پرسم که چرا مهرجویی و همسرش؟ دو آدمی که در یک گوشه نسبتا پرتی از این جهان پهناور با دخترشان زندگی می‌کردند. زمانی برای ساخت فیلم موج نو که بخش عمده آن با حضور داریوش مهرجویی و اصغر فرهادی است، یکی، دو روز در خانه مهرجویی بودم. تمام زوایای این خانه را دیدم. ته یک کوچه بن‌بست در زرین‌دشت مرکزی است که به هر حال می‌توانم بگویم که خیلی در دسترس همگان نیست. این جملات را با خودم تکرار می‌کنم تا خودم را آرام کنم و بتوانم درباره داریوش مهرجویی حرف بزنم. می‌دانیم که سینمای ایران در اواخر دهه 40 وارد مرحله جدیدی به نام موج نو شد. با سه فیلم گاو، قیصر و آرامش در حضور دیگران، ساخته سه فیلم‌ساز قدرتمند و برجسته امروزی ایران داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی و ناصر تقوایی این موج حاصل شد. سرنوشت با این سه نفر چه کرد؟ تقوایی خوشبختانه همچنان زنده است؛ ولی هیچ خبر و اثری از او در دست نیست. حتی من که سال‌ها همسایه‌اش بودم و دوست بودیم، هیچ خبری از او ندارم. کیمیایی وجودش پر از درد، بیماری و رنج جسمانی و روحی است. داریوش مهرجویی هم که... . کیست که نداند سینمای ایران مدیون مهرجویی است. اگر فیلم «گاو» ساخته نشده بود، شاید که امروز چیزی به‌عنوان صنعت و هنر سینما نداشتیم. تأیید بنیان‌گذار جمهوری اسلامی از فیلم «گاو» و سفارش به اینکه فیلم‌هایی مثل آن ساخته شود، باعث شد نور امیدی در ذهن سینماگران به وجود بیاید. سینمایی که در سال‌های بعد از انقلاب و این چهار دهه تدوام داشته است. ما امروز دارای صنعت سینما هستیم که هم در بعد جهانی و در داخل کشور تا حدودی مورد تأیید کارشناسان و نخبه‌گرایان است. شاخص‌ترین شخصیت تأثیرگذار سینمای موج نو قطعا داریوش مهرجویی است. فیلم «گاو» او هنوز هم ارزش‌های ناپیدای زیادی دارد. فیلمی که در آن زمان از جامعه بسته روستایی سخن می‌گفت که به نوعی حیات و مماتش وابسته به ابزاری مثل بیل و کلنگ و حیوانی مانند گاو است. با مرگ گاو مش حسن صاحب گاو دچار بحران روحی می‌شود و خودش را گاو می‌پندارد و برای اولین بار یک جرقه فلسفی درون این فیلم زده می‌شود و در واقع مخاطبان را هم متوجه این موضوع می‌کند که این فیلم ساده روستایی می‌تواند ابعاد گسترده‌ای داشته باشد؛ ازجمله اینکه می‌توانید بحث فلسفی و روان‌شناختی مطرح کنید. این فیلم نشان می‌دهد که چطور می‌توان با یک نگاه مهربانانه و خلاقانه به جامعه احساس تعهد کرد. اصلا متعهد‌بودن را باید از داریوش مهرجویی یاد بگیریم. حتی در فیلم‌های سال‌های اخیرش که خیلی‌ها آنها را دوست ندارند و بد می‌دانند و من هم نسبت به برخی از آنها انتقاد دارم، تعهدی را نسبت به جامعه‌اش احساس می‌کند. مثلا در نارنجی‌پوش می‌بینیم که بحث آلودگی محیط زیست را مطرح می‌کند. در ابتدای فیلم سکانسی است که احتمالا با دوربین خانگی گرفته شده. مهرجویی کنار دریای مواج شمال است و کوهی از زباله اطرافش است و با پا به زباله‌ها می‌زند و اعتراض می‌کند. در سنتوری نسبت به اعتیاد اعتراض دارد و در بسیاری از فیلم‌هاش این تعهد را می‌بینیم. همیشه حتی در ساده‌ترین فیلم‌هایش گرایش به فلسفه و نهان‌بودن بخشی از مسائل روز و زیست بشر را می‌بینید. مثلا در فیلم «آقای هالو» تصویر دهشتناکی از شهر و شهر‌نشینی به ما ارائه می‌دهد. در «دایره مینا» این موضوع به اوج می‌رسد. در فیلم‌های بعد از انقلاب هم این گرایش فلسفی به نظرم خیلی پررنگ‌تر دیده می‌شود. در «اجاره‌نشین‌ها» که یک کمدی درجه یک ماندنی است، همین نگاه انتقادی مطرح می‌شود.

«پری» که به نظرم یکی از پیچده‌ترین آثار مهرجویی به لحاظ دیدگاه فلسفی است، جامعه‌ای را به ما معرفی می‌کند که رو به سترون‌شدن می‌رود. «مهمان مامان» که به نظرم یکی از بهترین فیلم‌های مهرجویی است، آنجا هم از زوال تدریجی یک جامعه سنتی که همه با هم همدل و همراه هستند، می‌رسیم به اینکه در ته کوچه ساختمان جدیدی ساخته می‌شود و مشخص است که در آینده فرهنگ و شکل و شمایل این کوچه و محله‌ها از بین می‌رود. از بحث درون‌مایه فیلم‌ها بگذریم، می‌رسیم به اینکه تأثیری که مهرجویی بر سینمای ایران گذاشته، انکارناپذیر است. البته مسعود کیمیایی هم همین تأثیر را داشته یا ناصر تقوایی؛ اما تأثیر مهرجویی خیلی بیشتر بوده. قصد مقایسه ندارم؛ اما می‌خواهم بگویم اصغر فرهادی امروز ما که موفقیت‌های جهانی به دست آورده است، به نوعی از دل مهرجویی بیرون می‌آید و به نوعی مهرجویی امروز ماست.

سینمای مدرن و در‌عین‌حال نخبه‌گرایانه امروز ما همچان مدیون مهرجویی است. کیست که فیلم «هامون» را کمتر از دو، سه بار ندیده باشد. کیست که نداند «هامون» هنوز هم یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران است. البته مهرجویی سه فیلم درجه یک هامون، گاو و درخت گلابی را دارد. درخت گلابی که به اعتقاد من یکی از بهترین ساخته‌های مهرجویی است. این اواخر مهرجویی چند فیلم ناموفق به لحاظ گیشه هم داشت که آخرین آن لامینور بود. این فیلم می‌توانست خیلی بهتر از اینها ساخته و اکران شود. فیلمی که اعتراض داریوش مهرجویی بر سر مجوز و نحوه اکرانش را در پی داشت و واقعا سر این ماجرا دل مهرجویی شکست. داریوش مهرجویی تکرارناشدنی است. چقدر باید منتظر باشیم تا سینماگر دیگری غیر از اصغر فرهادی و چند نفر دیگر از راه برسند که آثارشان بتواند هم عامه مردم را به خودش جلب کند، هم نخبه‌گرایانه باشد. یکی از ویژگی‌های فیلم «هامون» دقیقا همین است که تماشاگر عادی با داستان قوی‌ای که این فیلم دارد، همراه می‌شود و تماشاگر سختگیرتر هم از میان تمام سکانس‌های فیلم خودش و جامعه ایران را می‌بیند. به‌عنوان یک سینمادوست خودم و هم‌نسلانم را مدیون مهرجویی و فیلم‌هایش می‌دانم.