|

درباره‌ نمایشگاه «رخ»

دیگری چهره است

مجتبی طباطبایی سال‌هاست که آدم‌ها را ناواضح (فولو) می‌‌بیند، سال‌هاست که سوژه کارهایش، آدم‌ها و به‌ویژه چهره‌های آنهاست؛ اما به طور کلی اشتیاقی به نشان‌دادن صورت‌ها و آدم‌ها به شکل واضح و شفاف ندارد.

دیگری چهره است

مجتبی طباطبایی سال‌هاست که آدم‌ها را ناواضح (فولو) می‌‌بیند، سال‌هاست که سوژه کارهایش، آدم‌ها و به‌ویژه چهره‌های آنهاست؛ اما به طور کلی اشتیاقی به نشان‌دادن صورت‌ها و آدم‌ها به شکل واضح و شفاف ندارد. مجتبی طباطبایی سال‌هاست که برخلاف جریان‌های رایج در هنر ایران حرکت می‌کند و نزد او بیش از هر چیز نگاه و پرسش‌های ذهنش اهمیت دارد تا آنچه در دنیای هنر اطرافش می‌گذرد. ذهن معناگرا و پرسشگر او نسبت به رویدادهای اجتماعی و سیاسی پیرامونش حساس است و آنها را به پرسش می‌کشد، شاید برای آنها جوابی نداشته باشد؛ اما او گریزی هم از پرسیدن ندارد. در تجربه‌‌های گذشته آدم‌های تابلوهای او، دولت‌هایی بودند که به ملت تبدیل و ملت‌‌ها بودند که به مردم بدل شدند و حالا انگار مردم، به من و تو رسیده‌اند. در کارهای اخیرش دیگر مثل قبل از تفکیک فضاهای اندرونی یا بیرونی برای آدم‌ها خبری نیست و این چهره‌‌ و پرتره‌هایش هستند که آدم‌‌های سابق را نمایندگی می‌کنند، انگار که انسان به خاطر چهره‌اش انسان است، دیگر فاصله و تفاوتی بین این چهره‌ها در فضاهای داخلی و بیرونی نیست و انگار این مرز و فاصله از بین رفته است.

نمایشگاه «رخ» شمایلی زنانه دارد و در رویارویی اولیه با آن، پرتره‌های کوچک و بزرگ زنان و دخترانی دیده می‌شود که صورت‌شان محو شده و اغلب روی آنها خط و خطوطی ظاهر شده است؛ خطوطی که انگار بر نگاه ناظر افتاده است تا بر رخسار آنها، به جز چند چهره‌ شناخته‌شده مثل سیمون دوبوار و قمرالملوک وزیری که با وجود محوبودن، باز هم شناخته می‌شوند، اغلب این پرتره‌ها، چهره‌های ناشناس و ناواضحی هستند که شناخته نمی‌شوند؛ اما شاید به واسطه‌ تکنیک، زیبایی‌شناسی و نوع پرتره‌سازی (پرتره‌هایی برگرفته از عکس)، حسی را القا می‌کنند که انگار آنها دوستان، خویشان و آشنایان تو هستند و تو به‌عنوان دیگری باید به آنها لبخند بزنی و در پسِ صورت مه‌گرفته‌شان ردی از نزدیکی و نوع‌دوستی را دنبال کنی. چهره‌‌های صمیمی و آشنایی هستند که از وضوح افتاده‌اند؛ اما از ریخت و شکل نیفتاده‌اند. چهره‌ها از ریخت نیفتاده‌اند تا بدل به دیگری شوند، «دیگری روبه‌روی من است و دیگری چیزی نیست جز چهره و چهره است که سخن می‌گوید و تجلی چهره، گفتار و گفت‌وگو است».

اما این رخسار زنانه و زیبایی مطلوب در ظاهر آثار دیده می‌شوند و روح کلی و مستتر در نمایشگاه که همان معنا یا پرسش مطلوب هنرمند است، در زیر نقاب ناواضح صورت‌ها پنهان شده است. نبود وضوح در پرتره‌ها و پنهان‌کردن زمینه‌ زیبایی زنانه کارکرد ماسکی را پیدا می‌کند که بر چهره‌ها زده شده است؛ ماسکی که تلاش می‌کند نمایشگر نوع و خوانش جدیدی از وضعیت و هویت زن باشد. این ماسک‌ها تلاشی برای شناخته‌نشدن یا تیپ‌سازی چهره‌ها نیستند؛ بلکه می‌خواهند نشان دهند که هر زنی، می‌تواند در این گفتمان تازه بگنجد؛ گفتمانی در زمینه‌ خود، در عین اینکه جنسیت خود را مطرح می‌کند؛ اما با محوشدن چهره‌ها تأکیدی هم روی آنها ندارد. این چهره‌ها با خود حرف تازه‌ای به همراه دارند؛ حرفی که با برجسته‌شدن جنسیت در آن شکل تازه‌ای به خود گرفته‌اند. پرتره‌ سیمون دوبوار خالق اثر معروف «جنس دوم » در این نمایشگاه دو بار تکرار شده است، از طرفی با توجه به غیاب مردان در این نمایشگاه، این کار هنرمند را می‌توان به‌مثابه‌ استعاره‌ای از تغییر یا عبورکردن از مفهوم جنس دوم به حساب آورد و از طرفی توجه و نمایش مضاعف زنان را در این نمایشگاه، تأکیدی بر مفاهیم اجتماعی زنان و موضوعات روز جامعه دانست.