|

«بیچاره شدیم آقای عراقچی»!

دو چیز طیره عقل است: دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی.

«بیچاره شدیم آقای عراقچی»!

دو چیز طیره عقل است: دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی.

شروع‌کردن مطلبی به سیاق «آنچه گذشت» با انتخاب این بخش از دیباچه گلستان سعدی شاید عجیب به ‌نظر برسد. اما بگذارید کمی به عقب برگردیم و برسیم به برخی تحولات بین‌المللی در سال ۱۳۸۴، شاید این نوشته کمی عجیب‌تر هم شد. آن سال، سال پرتنشی در وضعیت بین‌المللی ایران بود. مذاکرات هسته‌ای با فراز و نشیب ادامه داشت، اما روی کار آمدن دولت اول محمود احمدی‌نژاد، موفقیت‌آمیزبودن آن را با سؤالاتی در مجامع جهانی همراه کرده بود.

در آستانه تشکیل این دولت، محمد البرادعی دبیر‌کل وقت آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای در سخنانی تأیید کرده بود که «ایران زمینه دسترسی آژانس بر اساس توافق پادمانی و پروتکل الحاقی را به تأسیسات و مواد هسته‌ای‌اش فراهم کرده است» و معاون او هم خبر می‌داد «ارزیابی‌های اولیه نشان می‌دهد مقادیر مواد اعلام‌شده در تأسیسات تبدیل اورانیوم با اظهارات ایران در این خصوص همخوانی دارد» و به نظر می‌رسید دودهای سفیدی -هرچند محو و در دوردست- آرام آرام در حال رخ‌نمودن هستند. در چنین شرایطی بود که محمود احمدی‌نژاد بر صندلی ریاست‌جمهوری نشست و هنوز چند‌ ماه نگذشته بود که پرونده هسته‌ای ایران که داشت به آرامی نشانه‌هایی از کاهش تنش و حل موضوع نشان می‌داد، دوباره به بحران تبدیل و قطع‌نامه پیشنهادی اروپا علیه فعالیت‌های هسته‌ای ایران تصویب شد. فضای بین‌المللی مجددا به سرعت علیه ایران متحد می‌شد تا جایی که یک‌ ماه بعد از این قطع‌نامه، کار از آن هم فراتر رفت و برخی منابع دیپلماتیک غربی مدعی شدند «در میان اسنادی که تهران به نشانه حسن نیت خود در اختیار بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قرار داده، بر حسب اتفاق سندی وجود دارد که در آن نحوه ساخت ماده منفجره بمب اتمی توضیح داده شده است». در چنین شرایطی بود که هشدارهایی از سوی برخی دست‌اندرکاران در مورد لزوم درایت بیشتر در پیشبرد پرونده هسته‌ای ایران شنیده می‌شد؛ ازجمله برخی خبرها حکایت داشت که مذاکره‌کننده ارشد ایران در دولت سیدمحمد خاتمی (که پرونده را در وضعیتی باثبات و رو به حل‌وفصل به دولت بعدی سپرده بود) به رئیس دولت هشدار می‌داد که ادامه این روند، پرونده هسته‌ای ایران را به ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد ارجاع خواهد داد (چیزی که کمی بعد با صدور قطع‌نامه شورای امنیت عملا رخ داد). در چنین شرایطی و در یکی از حساس‌ترین مقاطع، محمود احمدی‌نژاد (که در دوران زمامداری‌اش نشان داد علاقه وافری به ترکاندن بمب‌های خبری بدون درنظرگرفتن تبعات زیان‌بار آنها برای منافع ملی کشور دارد) یک بمب خبری منفجر کرد. او در اجتماع مردم زاهدان گفت «مسئله یهودی‌سوزی در جنگ جهانی دوم یک مسئله خرافاتی است و غربی‌ها، خرافات کشتار یهود را ایجاد کردند و آن را مافوق‌ الله، ادیان و انبیا قرار دادند». این سخنان که جواد ظریف درباره آن می‌گفت «وقتی آقای احمدی‌نژاد موضوع هولوکاست را مطرح کرد، من به آقای عراقچی گفتم بیچاره شدیم!»، همان‌گونه که قابل پیش‌بینی بود به سرعت به محور اتحاد غرب علیه ایران تبدیل شد. اما انکار هولوکاست توسط احمدی‌نژاد فراتر از اتحاد غرب علیه ایران یک وجه دیگر هم داشت و آن اینکه رژیم صهیونیستی با بهره‌گیری تبلیغاتی از آن، بار دیگر فرصتی را شکار کرد که در دولت سیدمحمد خاتمی و با شکسته‌شدن اجماع امنیتی جهان علیه ایران، از دست داده بود. احمدی‌نژاد که در مورد صحبت‌هایش در انکار هولوکاست بعدها گفته بود «در مسئله هولوکاست مانند بسیجی بدون ترمز حرکت کردم»، در واقع چنان خدمتی به رژیم اسرائیل کرد که وقتی افراییم هالیفی رئیس سابق موساد تأکید کرد «احمدی‌نژاد هدیه‌ای بزرگ به اسرائیل است؛ ما هرگز در موساد قادر نبودیم بهتر از آنچه احمدی‌نژاد برای ما انجام می‌دهد انجام دهیم»، کسی تعجب نکرد یا این حرف‌های مئیر داگان رئیس دیگر موساد که «وجود دولت تندرو احمدی‌نژاد در ایران موجب شد که اسرائیل بتواند آسان‌تر جهان را علیه ایران توجیه کند»، شگفتی کسی را برنینگیخت؛ همچنان‌ که این تیتر فیگارو بعد از پایان ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد هم برای کسی عجیب نبود: «رفتن احمدی‌نژاد امیدهای اسرائیل را بر باد داد».

حالا و در این روزها اما به تعبیر بسیاری هولوکاست دیگری در خاورمیانه در جریان است؛ این بار اما به عاملیت اسرائیل. ولی محمود احمدی‌نژاد که یک‌ بار با طرح مسئله هولوکاست جهان را پشت سر اسرائیل بسیج کرده بود، آن هم درست موقعی که کمی پیش از آن اشغالگران زیر فشار افکار عمومی مجبور شده بودند از نوار غزه خارج شوند و عملیات تخلیه برخی شهرک‌های یهودی‌نشین را در این منطقه آغاز کنند، این بار پشت دیوار سکوت پنهان شده است. سکوتی که شگفتی و اعتراض‌های بسیار هم نتوانست خدشه‌ای بر آن وارد کند. این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام که حتی فرصت تبریک تولد مایکل جکسون و تسلیت‌گفتن به‌خاطر مرگ خواننده زن هندی و بسکتبالیست آمریکایی را برای بازگشت به خطوط خبری فراموش نمی‌کرد، یا سفر اخیرش به گواتمالا (کشوری که به قطع‌نامه اخیر سازمان ملل در محکومیت اقدامات اسرائیل در غزه «رأی مخالف» داد) با موضوع منابع آب را (که به گفته یکی از نزدیکان سابق احمدی‌نژاد در این موضوع همکاری گسترده‌ای بین گواتمالا و اسرائیل وجود دارد) دستمایه حواشی خبری پرسروصدا می‌کرد، حالا چنان سکوت کرده که حتی حامیان دیروزش هم زبان به انتقاد گشوده‌اند؛ فی‌المثل کیهان سؤال یکی از خوانندگانش را چاپ کرد که می‌پرسید «احمدی‌نژاد که هولوکاست را انکار کرده بود تا امروز کوچک‌ترین اعتراضی به رژیم اسرائیل نداشته؛ چرا؟». اگر از پاسخ فلان نماینده نزدیک به احمدی‌نژاد بگذریم که گفته بود این‌روزها او مشغول بازی با نوه‌اش است، این پرسش هنوز بی‌پاسخ است که آیا رگ اسرائیل‌ستیزی احمدی‌نژاد فقط زمانی متورم می‌شود که تهییج افکار عمومی جهان علیه ایران و به سود اسرائیل را در پی داشته باشد و سؤال مهم‌تر اینکه «چرا؟».