کجروی رسانهها از راهبری جامعه به سمت اقتصاد طیف قدرت
گرفتار در چنبره منفعت سیاستمداران
اقتصاد از مفاهیم کلان در جوامع بشری است و میتوان آن را بهعنوان یکی از مهمترین ارکان زیست جمعی و ساختارهای حاکمیتی قلمداد کرد. شاید از همین رو و از هیمنه بزرگ اقتصاد در زندگی جمعی بشر بود که متفکر بزرگ کارل مارکس اقتصاد را زیربنای جامعه میدانست.
اقتصاد از مفاهیم کلان در جوامع بشری است و میتوان آن را بهعنوان یکی از مهمترین ارکان زیست جمعی و ساختارهای حاکمیتی قلمداد کرد. شاید از همین رو و از هیمنه بزرگ اقتصاد در زندگی جمعی بشر بود که متفکر بزرگ کارل مارکس اقتصاد را زیربنای جامعه میدانست.
مفهوم اقتصاد سیاسی سالهاست که در ادبیات مشترک سیاست و اقتصاد بهعنوان یکی از مهمترین مباحث این حوزه مطرح است. هرچند در ابتدای امر این اصطلاح به معنای مطالعه تولید، خرید و فروش و رابطه آنها با قانون و حکومت و توزیع درآمد ملی و دستمزد بود، اما امروزه با توسعه جوامع و تغییرات مختلف در سطوح مختلف حاکمیتی بسط و توسعهای بیشتر یافته است.
اما اقتصاد سیاسی در این یادداشت به مفهوم مشخص اقتصادی است که اهل سیاست آن را مدیریت و راهبری میکنند؛ آنهم نه به طریق صلاح و مصلحت طبقات مختلف جامعه، بلکه راهی برای توسعه تجارت خویش و عرصه کالاهایی که در حقیقت خود صاحب و مالک آن هستند و اینگونه با تدوین قوانین یا ایراد سخنرانیهای گاه آتشین یا اظهارنظرهای بهظاهر علمی، مسیر را برای اعمال دسیسههای اقتصادی و کسب سودهای سرشار برای خود هموار میکنند.
در این نوع اقتصاد، قدرت سیاسی به کمک بازارهای کلان اقتصادی میآید و مسیر سیاست و تدوین قوانین مدیریتی کشور را تحتالشعاع چشماندازهای اقتصادی اشخاص یا گروههای معدودی میکند، بدون آنکه در ظاهر امر غرض اصلی و اقتصاداندیشی شخصی این سیاستمداران در جوامع انسانی مشخص باشد.
یک روز به دلایلی ظاهرا مردمدوستانه، مصرف یک کالا یا ورود کالایی ممنوع میشود و یک روز به مصلحتی دیگر صادرات کالایی ممنوع یا آزاد میشود. البته این تدابیر هرچه هست در آن هیچ مصلحتی جز آوردههای مالی نجومی بر فرد یا افراد حلقه سیاست متبادر نیست.
در این میان رسانه حلقه واسطه توجیه و تبیین برای افکار عمومی میشود و همان سیاستمداری که به ملاحظه سود شخصی قانون، بخشنامه و... صادر میکند، رسانه را برای اقناع افکار عمومی یا بیتوجه به آن موضوع با دستاویز قراردادن حربههای رسانهای وامیدارد.
پیششرط بقای هر رسانه پشتوانه مالی است و وقتی رسانه در ذیل اقتصاد شکننده قرار میگیرد، راهی جز پذیرش پرداختیهای همان گروه نخواهد داشت؛ هرچند شاید این کمکها از محل مسئولیت اجتماعی یک نهاد پرداخت شود تا در ازای دریافت این کمکها، قلم و تصویر در خدمت هدفی مشخص قرار گیرد و اینگونه رسانه بهجای راهبری صحیح جامعه، در مسیر توجیه تفکرات منفعتطلبانه طیف خاصی از جریانهای سیاسی قرار میگیرد.
ترفندهایی مانند جریانسازی، برجستهنمایی، راهاندازی کمپینهای هدفمند، تبلیغات مؤثر، شایعهسازی، میزگردهای علمی و... همه از مواردی است که رسانه برای دستیابی به اهداف از پیش تعیینشده به کار میگیرد تا جامعهای ناآگاه از پشتپردههای این بهظاهر ابراز خیرخواهیها، همسو با جریانی شوند که در نهایت منتهی به کسب سودهای سرشار برای فرد یا گروهی خاص خواهد شد. در این میان، نه رسانه و نه گروه مزبور ابایی از آثار این دسیسهها نیز ندارند، حتی به قیمت ازبینرفتن سرمایههای اصلی فرهنگی و معنوی کشور.
این جریان در خیلی از نظامهای سیاسی و به شکلهای مختلف شریانهای اقتصادی را به دست میگیرند و رسانه نیز بهمثابه ماشین پیشبرنده اهداف در میان جوامع به حرکت میافتد تا ذهن ناآگاه مخاطب را به شکل مطلوب کارفرمایان تربیت کند.
برای درک این موضوع کافی است نگاهی به برخی تحریمها، تبلیغها و سیاستگذاریها بیندازیم؛ مسئلهای که روزنامهنگاری تحقیقی میتواند بهعنوان یک فرایند رسانهای اصیل برای روشنسازی و ارائه اطلاعات درست به جامعه بر آن همت گمارد و از سوی دیگر سواد رسانهای نیز میتواند مانند دروازهبانی حرفهای از ورود هرگونه اطلاعات سیاه بر ذهن مخاطب جلوگیری کند. این یک تعهد اجتماعی دوسویه بین رسانه و جامعه است تا حیاط خلوت سوداطلبان در اقصینقاط جهان خانه امن آنان برای پایمالکردن حق اقتصادی مردم نباشد.